به گزارش پارس،به نقل از مشرقمحمد کاظم نیکنام که این خاطره را روز یکشنبه در جمع ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام در خانه مداحان آل‌البیت نقل می‌کرد، گفت: «روزی فرزند حاج شیخ رجبعلی را در خیابان دیدم و از او خواستم تا خاطره‌ای از پدرش برایم بگوید که در کتاب‌های «کیمیای محبت»، «تندیس اخلاص» * و منابع دیگر نباشد.

فرزند شیخ رجبعلی خیاط، ماجرایی را تعریف کرد که نشان‌دهنده حساسیت آن مرد بزرگ نسبت به قول و وعده یک مسلمان است. او گفت: روزی مردی سفارش دوخت پیراهنی را به پدرم داد. وقتی از او خواست که زمان آماده شدن پیراهن را به او بگوید، پدرم گفت: سه‌شنبه برای پرو و پنجشنبه برای گرفتن پیراهن بیایید. روز سه‌شنبه که آن مرد آمد، پدرم لباس را بر تن او پوشانید و اشکالاتش را برطرف کرد، اما هنگامی که او روز پنجشنبه برای تحویل لباس آمد، پدرم عذرخواهی کرد و گفت: کار غیرمنتظره‌ای برایم پیش آمد و نتوانستم پیراهن شما را در موعد مقرر، بدوزم. بنابراین از شما می‌خواهم که روز یکشنبه بیایید و لباس را تحویل بگیرید.

آن مرد، به جای آن‌که از این حرف پدرم دلخور شود، خیلی خوشحال شد و گفت: دادن پیراهن، بهانه‌ای برای دیدار با شما بود. اگر این دیدار باز هم تکرار شود، من خوشحال‌ترم.

روز یکشنبه فرا رسید و آن مرد برای گرفتن پیراهنش مراجعه کرد. لباس، آماده بود. پدرم آن را به صاحبش تحویل داد و بار دیگر از او به خاطر خلف وعده عذرخواهی کرد. آن مرد،‌ باز هم به شیخ رجبعلی گفت که به خاطر تکرار دیدار با پدرم، خوشحال است و حتی سجده شکر به جای آورده است. بعد، مبلغ 30 تومان بابت اجرت دوخت پیراهن به پدرم داد. شیخ رجبعلی، پول را نگرفت و گفت: «من هیچ دخل و تصرفی در این اجرت ندارم؛ چون به وعده خود عمل نکرده‌ و پیراهن شما را در وقت مقرر تحویل نداده‌ام.»

مرد، بسیار اصرار کرد، اما پدرم آن مبلغ را نپذیرفت. وقتی پافشاری او را دید، گفت: در همسایگی ما، خانواده‌ای هستند که پدرشان در یک سانحه کشته شده است. اگر مایل هستی، این پول را به آن‌ها برسان.»

رجبعلی نکوگویان مشهور به شیخ رجبعلی خیاط، عارف و سالک حق‌مدار در سال 1340 هجری شمسی (54 سال قبل) در 78 سالگی درگذشت.