اینجا شهید زنده ای روی تخت دراز کشیده و به آسمان خیره شده است و با نگاهش

نجوا می کند،

سه سال است درحالت کما همینطور خیره به سقف اتاق می نگرد و انگار در عمق
نگاهش چیزی است که مسحورمان می کند

همسرش می گوید: من آنقدر به سید نزدیکم که نیازی به حرف یا کلامی نیست.


وقتی تشنه می شوم احساس می کنم سید تشنه است و وقتی کمی آب روی لبهایش
می ریزم عطش خودم هم رفع می شود!

روی  پیشانی "سید نورخدا" بوسه می زند و می گوید روزی هزار بار پیشانی

"سید" را بوسه باران می کنم،اینجا رد گلوله ای است که خانواده ما را بهشتی کرد!

جانباز 100% سید نور خدا موسوی منفرد 

موسوی منفرد