به گزارش پایگاه خبری تحلیلی « پارس»   امید حسینی نویسنده وبلاگ آهستان در آخرین یادداشت خود نوشت:

۱- امروز موقع بازگشت به خانه، اخبار ساعت ۲ رادیو ایران را گوش می کردم که در آن گزارشی پخش شد درباره ریچارد فرای و ماجرای این روزهای او در اصفهان. این گزارش بعد از اشاره به سوابق فرهنگی فرای در زمینه ایران شناسی به مخالفت ها با دفن او در اصفهان پرداخت و سپس به سراغ آقای احمد سالک رییس کمیسیون فرهنگی مجلس و از مخالفان اصلی دفن ریچارد فرای در اصفهان رفت. آقای سالک می گفت که از نظر ما فرای یک جاسوس است و نباید در ایران و اصفهان دفن شود. خبرنگار از او پرسید که سوابق جاسوسی فرای به قبل از انقلاب مربوط می شود یا پس از آن؟ آقای سالک پاسخ داد که بعد از انقلاب و در زمان آقای خاتمی که چند روزی در ایران بود. خبرنگار پرسید یعنی در همان چند روز جاسوسی کرده؟ ! آقای سالک پاسخ داد نمی دانم، در پرونده اش معلوم است! خبرنگار باز هم پرسید در آن چند روز از کدام مراکز و در چه زمینه هایی جاسوسی کرده؟ سالک پاسخ داد نمی دانم. باید پرونده اش را ببینم!

۲- موقتا بحث ریچارد فرای و جاسوسی و این حرفها را کنار بگذارید و درباره این مساله فکر کنید که رییس کمیسیون فرهنگی مجلس، هنوز از جزئیات پرونده ای که با آن مخالف هست، خبر ندارد! یادم هست که حدودا یک سال پیش خبرنگار فارس با یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس (نماینده قزوین) مصاحبه ای انجام داده و از او درباره علائقش به فیلم و شعر و رمان پرسیده بود و جناب نماینده هم خیلی راحت پاسخ می داد که من در این زمینه ها آشنایی چندانی ندارم، ولی هرچیزی که مورد تایید آقاست، من هم به همانها علاقه دارم! (نقل به مضمون) این وضعیت کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی است و باقی قضایا… همین یکی دو هفته پیش هم یک نماینده محترم دیگر در مصاحبه ای گفته بود که با توجه به نامگذاری امسال به نام سال اقتصاد و فرهنگ و … و با توجه به دغدغه های فرهنگی رهبری، من از کمیسیون کشاورزی استعفا می دهم و به کمیسیون فرهنگی می آیم! لابد تصور کرده که بعد از این مهاجرت بزرگ، فرهنگ مملکت هم مثل کشاورزی سر و سامان پیدا می کند.

۳- حالا دوباره به موضوع ریچارد فرای مرحوم برگردیم. من درباره ادعای مخالفان مبنی بر جاسوس بودن فرای هیچ قضاوتی نمی کنم. چون اصلا مدرکی ندارم ولی فرض می کنم که حق با آنها باشد یعنی ریچارد فرای واقعا جاسوس باشد، سوال من این است که آیا هیچ راه دیگری برای حل این مساله وجود نداشت؟ یعنی حتما همیشه برای ختم هر مساله ای، عده ای باید با داد و فریاد به خیابان بیایند و با رنگ و اسپری، بر در و دیوار شهرها و خانه ها، شعار بنویسند تا بر پیچیدگی یک موضوع اضافه کنند؟

به نظرم با توجه به شهرت ریچارد فرای و خدماتی که در زمینه فرهنگ ایران و ایران شناسی انجام داده و با توجه به وصیتش و قولی که مسئولان سابق به او داده بودند و از همه مهمتر به خاطر معطلی دو هفته ای جنازه اش در تاجیکستان، اخلاق و فرهنگ دوستی ما ایرانیان حکم می کرد که این جار و جنجال ها را کنار بگذاریم. حتی اگر با دفنش در کنار زاینده رود مخالف باشیم، می توانستیم این را به بهانه ای دیگر (مثلا ممنوعیت دفن در محل مربوطه، مسائل زیست محیطی، عمرانی و … ) مربوط می کردیم و جنازه ریچارد فرای را در محلی دیگر به خاک می سپردیم، نه اینکه با داد و فریاد و شعار علیه یک چهره فرهنگی که تمام عمرش را وقف ایران کرده بود، چهره فرهنگی خودمان   را اینطور به دنیا نشان بدهیم! باور کنیم که همیشه بهترین راه برای حل یک مشکل، راحت ترین و ساده ترین راه نیست