پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- جواد نوائيان رودسري- دکتر سيدصادق طباطبايي، روز شنبه گذشته، بر اثر سرطان ريه درگذشت. او يکي از فعالان سياسي قبل و بعد از انقلاب بود. زنده ياد دکتر طباطبايي، طي دوران فعاليت سياسي خود، به دليل ارتباطات گسترده با محافل سياسي مختلف، شاهد و ناظر بسياري از گفت وگو ها، مباحثه ها و حتي مجادله ها بود. افزون بر اين، ارتباط خانوادگي با بزرگان انقلاب و جهان اسلام، باعث آگاهي و شناخت بيشتر وي از جريان هاي سياسي و ديدگاه هاي گروه هاي مختلف شده  بود. به همين دليل، خاطرات آن مرحوم، مشحون از وقايع خواندني و گاه دست اولي است که در بررسي تاريخ انقلاب اسلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار مي باشد. آن چه در پي مي آيد، گزيده اي از خاطرات آن مرحوم است. که در اين خاطرات، به بيان جزئياتي شنيدني از وقايع و جريان هاي دوران انقلاب اسلامي پرداخته است.

چگونگي برگزاري همه پرسي جمهوري اسلامي
« روز 16 اسفند بود که حاج احمدآقا تلفن کرد که امام(ره) مي گويند زود همه پرسي را برگزار کنيد. گفتم: من مي روم قم، خدمتشان عرض مي کنم که براي چي همه پرسي برگزار کنيم؟ اين امر، يعني برگزاري رفراندوم، تشکيلات و سازمان مي خواهد که ما نداريم ... حاج احمدآقا گفت: امام(ره) اصرار بر همه پرسي دارند. رفتم قم و به امام(ره) عرض کردم که دنيا شما را پذيرفته و شما 4 عنصر حاکميت را حتي در پاريس هم داشتيد و در آنجا به فکر [تشکيل] دولت در تبعيد بوديد ... حالا هم شما اعلام جمهوري اسلامي بکنيد؛ همه هم قبول دارند. امام(ره) گفتند: نه! همه پرسي بايد برگزار بشود؛ شما الآن نمي فهميد. 50سال ديگر خواهند گفت که از احساسات مردم سوءاستفاده شده[است] - و چه درست بود پيش بيني امام(ره) - فرمودند: نخير، بايد برگزار شود ... همين الآن هم مي بينيم که در اين مورد، زمزمه هايي بلند شده و [برخي] مي گويند در آن زمان مردم مي دانستند که شاه را نمي خواهند، اما نمي دانستند چه مي خواهند. هنوز نسل اول [انقلاب] حضور دارد و اين حرف ها زده مي شود. به امام(ره) عرض کردم پس اجازه بفرماييد که يک مدتي بگذرد تا بتوانيم تدارکات فراهم کنيم؛ فرمودند: نخير تدارکات نمي خواهد؛ شما انجمن چي هستيد. هر کاري در انجمن هاي اسلامي مي کرديد، اينجا هم انجام بدهيد. گفتم آقا انجمن اسلامي شرايط و ضوابط ديگري داشت؛ ديدم که نخير! امام(ره) تاکيد دارند که همه پرسي بايد برگزار بشود و زود هم بايد برگزار بشود. آمدم تهران و با وزيرکشور صحبت کردم. گفت: حالا بايد چه کار کنيم؟ من هنوز استاندار هم ندارم. گفتم: من هم اصلاً از تشکيلات استانداري و وزارت کشور سردر نمي آورم؛ اما در راه قم به تهران که مي آمدم يک چيزي به ذهنم رسيد و آن اين که، به تعداد استان ها، بچه هايي را که مي شناسمشان به کار دعوت مي کنم. (چه از بچه هاي انجمن هاي داخل کشور و چه خارج از کشور) هر کسي مسئول يک استان بشود و خودش هم به تعداد هر شهرستان در هر استان نيرو جمع و جور کند؛ بعداً هر نيرويي که براي هر شهر انتخاب مي شود براي بخش ها و روستاها نيرو تدارک ببيند؛ چنين سازماني درست مي کنيم و کاري هم، فعلاً، به کادر وزارت کشور نداريم. وزير کشور گفت: اگر مي تواني بکن. خلاصه، روز 21 يا 22 اسفندماه، ستاد مرکزي همه پرسي تشکيل و بخشنامه ها پي درپي صادر شد. تصميم گرفتيم همه پرسي را براي اواخر ارديبهشت برنامه ريزي کنيم. حاج احمدآقا خبر داد امام(ره) مي گويند: نخير بايد نيمه اول فروردين برگزار شود. عرض کردم: دو هفته تعطيلات عيد است. امام(ره) گفته بودند: در همان تعطيلات بگذاريد. خلاصه قرار گذاشتيم دهم فروردين، روز برگزاري همه پرسي باشد و عجيب اين که کار هم پيش مي رفت، يعني جو با اعتماد و بسيار عاطفي که روزها و ماه هاي اول برقرار بود، کارها را پيش مي برد. خدا لعنت کند توده اي ها را که با روش هاي استالينيستي اين جو عاطفي و اعتماد را شکستند. خلاصه ستاد تشکيل شد و کارها به خوبي پيش مي رفت، اما در 26 اسفند اولين شوک روحي به همه ماها وارد شد و آن، خلع سلاح شدن پادگان مهاباد بود. يعني يک جريان مسلحانه عليه نظام شکل گرفت و به نظر مي رسيد که راه مقابله با آن هم نظامي است. اين حادثه، مجموعه جريانات و اوضاع سياسي کشور را تا حدي کدر کرد اما در عين حال مانع برگزاري همه پرسي نشد. اوراق همه پرسي قبلا توزيع شده بود. روز دهم، همه پرسي برگزار شد. غروب به ما خبر دادند که هنوز بسياري از مردم در صف ايستاده اند. با دفتر امام(ره) تماس گرفتيم، ايشان اجازه دادند [همه پرسي را] يک روز تمديد کنيم. روز يازدهم هم راي گيري ادامه پيدا کرد. شب دوازدهم، حدود ساعت 1.5  يا 2 بعد از نيمه شب، شمارش آرا تمام شد. من شبانه به قم رفتم و پس از نماز شب امام(ره) ، خدمتشان رسيدم و نتيجه همه پرسي را به اطلاعشان رساندم.»

sadeghemam1

رو يارويي گروهک ها با امام(ره) و مردم
« از روزهاي اول پس از پيروزي انقلاب، مسئله اي که برخلاف انتظار خيلي ها بود، [ولي] بروز کرد، اخلال در روند تثبيت و امنيت کشور، از سوي گروهک هاي مختلف بود. حزب توده و گروه هاي مارکسيست و مائوئيست، با شاخه هاي فراوان خود، چريک هاي فدايي خلق و مجاهدين خلق و امثال آن ها، هر کدام با طرفداران و نشريات وابسته به خود، ادعاهايي را مطرح مي کردند. اختلافات و دعواهايي که بسياري از اين گروه ها در پانزده بيست سال گذشته در رستوران هاي دانشجويي و غذاخوري هاي اروپا [داشتند]، به دوره پس از انقلاب و به ايران منتقل شد. اين گروهک ها با دعوت به ادامه اعتصاب و راهپيمايي، وارد کارزار شدند و خود را در مقابل مردم و رهبري قرار دادند. يادم هست يک روز نزديک غروب اعلام کردند چريک هاي فدايي خلق به طرف مقر امام(ره) در مدرسه رفاه، راهپيمايي به راه انداخته اند و قصد ديدار با امام(ره) را دارند، که البته امام(ره) نپذيرفتند و آن برنامه لغو شد. گروهک ها به فعاليت هاي ضد مردمي خود ادامه دادند و بحران هاي زيادي در نقاط مختلف کشور به وجود آوردند.»

روايتي از تأسيس سفارت فلسطين
«چهار روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در 26 بهمن، هيئتي فلسطيني، به رياست ياسر عرفات وارد ايران شد. وقتي خبر سفر اين هيئت را، که اولين ديدار رسمي يک مقام خارجي با امام(ره) بود، به ايران دادند، نيروي هوايي چند فانتوم براي حفاظت و استقبال از آنها فرستاده بود. ياسر عرفات در بدو ورود در مصاحبه اي به اين قضيه اشاره کرد و گفت: يک زماني اين فانتوم ها بر سر ما بمب مي ريختند و امروز ديدم به استقبال ما آمده اند. هيئت فلسطيني در محل استقرار امام(ره) با ايشان ملاقات کردند. در آن روزها بيشتر اوقات در راديو و تلويزيون مشغول بودم. غروب رفتم سري به مدرسه رفاه بزنم. آن ها در طبقه پايين مستقر شده بودند و مردم هم براي ديدن آن ها ازدحام مي کردند و سر از پا نمي شناختند. با ياسر عرفات قبلاً در مناسبت هاي مختلف در لبنان ملاقات و گفت وگو کرده بودم و مرا خوب مي شناخت. وقتي وارد شدم در انتهاي سالن احمدآقا و ياسر عرفات و چند نفر ديگر از رهبران فلسطيني مانند ابوزعيم و هاني الحسن نشسته بودند. هر دو طرف خوشحال شديم و يکديگر را در آغوش گرفتيم. همان جا صحبت شد که سفارت فلسطين در محل سفارت اسرائيل بر پا خواهدشد و هاني الحسن به عنوان سفير در ايران مي ماند. هاني الحسن را از قبل مي شناختم و رابطه اي دوستانه بين من و او برقرار بود و همان جا يک مصاحبه تلويزيوني با او ترتيب دادم، زيرا مردم بسيار علاقه داشتند اطلاعات بيشتري از نهضت فلسطين کسب کنند. سؤالات مختلفي، از جمله در باره سرنوشت آقاي صدر از او [پرسيدم] ...»

sadeghemam

دفاع از مسلمانان در اروپا
« ... با آغاز فعاليت هاي فرهنگي دکترشريعتي و شهيدمطهري و از همه مهم تر، طرح مباحث و انديشه سياسي امام خميني(ره)، که مرجعيت را به زعامت ديني و سياسي ارتقا داد، انجمن اسلامي [دانشجويان در اروپا] داراي توانمندي سياسي و عقيدتي شد. يادم هست، در سال 1350[ش]، يک اپيدمي در شمال آلمان رواج پيدا کرد، شبيه بيماري يرقان. روزنامه هاي صهيونيستي تبليغ کردند که علت رواج اين بيماري، تُرک هاي مسلماني هستند که در کارخانجات موادغذايي آن جا مشغولند و بهداشت را رعايت نمي کنند و به همين بهانه به احکام طهارت در اسلام حمله کردند. اينجا جايي بود که انجمن اسلامي[دانشجويان در اروپا] بايد به ميدان مي آمد و خيلي زود توانست با بسيج کردن مجموعه واحدها و صدور بيانيه هاي پي درپي و نامه به مراجع حقوقي و سياسي، به جنگ اين روزنامه هاي صهيونيستي برود. در مدت خيلي کوتاهي توانستيم ورق را برگردانيم؛ حتي اقامه دعوا در دادگستري کرديم. طوري که سازمان مرکزي اداره کاريابي آلمان، رسماً از کارگران مسلمان عذرخواهي کرد. من گزارش اين ماجرا را براي امام(ره) به نجف بردم و ايشان در يکي از سخنراني هايشان که دو يا سه هفته پس از اين گزارش ايراد شد، به اين مطلب اشاره کردند و آن را بسيار ستودند.گفتند يک جنجالي چندوقت پيش يهود در آلمان راه انداخت و جوانان مسلمان تلاش کردند و آن را خنثي کردند. با گسترش فعاليت هاي اعتقادي و سياسي انجمن هاي اسلامي، دانشجويان ايراني که به قصد تحصيل به اروپا مي آمدند، ديگر هرز نمي رفتند و عقايد اسلامي شان را از دست نمي دادند و از لحاظ فکري [هم] بارور مي شدند.»