ما بی شناسنامه نیستیم، اولاد زجر کشیده آل عبا، فرزندان زندانهای بی نام و نشان و حبس ها و دخمه های فراموشيم.

ما بی شناسنامه نیستیم اهل قنوتیم، ساکن دهستان نیایش و بچه جنوب عشقیم، کبوتران قباپوشی که بال در خون شهیدان کربلا نهاده ایم و عمری بر شاخه ها مرثیه خوان ذبح بنی آدم.

ما محصول آن لحظاتی هستیم که خسته از بیل و رنجور از داس خیمه دعائی برافراشته اند، ما ساده‌نشینان کاخ ویرانه فقر و فنائیم. پنجره هائی که رو بسوی افق سبز توکل باز می شوند، ما مثل کتابی در هر گوشه خاک و در هر لحظه از روزگار باز می شویم و دیگران را از خود باخبر می کنیم.

ما مثل وضو ساده و پاکیم، عین اقطار بی آلایش و معصومیم، ما را می‌شود در هر گوشه مسجد پیدا کرد. در هر جنسی جستجو نمود، با هر دردی دریافت، ما مثل تلاوت غمگینیم، مثل تکبیر حالت خنجر داریم، و دوستان ما شیران روز و پارسایان شبند، از نوح به بعد تا کربلا و هویزه حضور داریم، پشت هر سنگی روییده ایم، با هر بوته ای رسیده ایم، بر هر شاخی بر داده ایم، ما در این آب و خاک سبز می شویم ما بی شناسنامه نیستیم.