بمناسبت سالگرد کشته شدن «ندا آقاسلطان» مقاله «ندای شوم» را سال 89 نوشتم و طی آن با باور به SET UP بودن این «قتل» سوالاتی را برای نزدیک شدن به عوامل پشت پرده این جنایت مطرح کردم که کماکان آن سوالات موضوعیت دارد!؟

ــــــــــــــــــــ
ندای شوم

شنبه بعد از ظهر 30 خرداد سال 88 ندائی شوم «ندا آقاسلطان» را به قتلگاه فرا می خواند! ندائی که اکنون و بعد از گذشت یک سال از کشته شدن آن مرحومه، با انتشار نسخه جدیدی از فیلم کشته شدن مشارالیه بر روی اینترنت، منتشرکنندگان خواسته یا ناخواسته قطعه پازل پُراهمیت و روشنگری از معمای این جنایت مشکوک را در اختیار تحلیل گران قرار دادند.

قطعه پازلی که حکم مدرکی معتبر جهت نزدیک شدن به کانون فتنه کشتن آن مرحومه را دارد.

انتشار این فیلم از چند جهت حائز اهمیت است:

نخست از حیث محتوا این فیلم همانند نسخه قبلی از کیفیت بالا و مطلوبی برخوردار بوده و نحوه ضبط بدون لغزش دست نیز موید حرفه ای بودن فیلمبردار است.

نکته دوم و مهم تر در فیلم جدید اثبات این نکته است که در لحظه وقوع جنایت، دو فیلمبردار حرفه ای در صحنه حضور داشته اند (صرف نظر از چند فیلمبردار آماتوری که در فیلم قابل رویتند که با تلفن های دستی خود در حال تصویربرداری هستند)

نکته ای که تائید می کند دو فیلمبردار در صحنه حاضر بوده اند، آن است که در نسخه اولیه ای که طی یک سال گذشته در دسترس قرار داشت، فیلمبردار در لحظه فوران خون از بینی آن مرحومه بر صورتش در سمت راست ایشان قرار داشته و از همان زاویه از وی فیلمبرداری کرده در حالی که در نسخه جدید، لحظه «فوران خون از بینی» فیلم بردار جدید نود درجه با زاویه فیلمبردار قبلی اختلاف مکانی دارد و از بالای سر مرحومه در حال فیلم برداری است. شیوه فیلمبرداری نیز به اندازه ای حرفه ای بوده که علی رغم بسته بودن «کادر عمومی» اما در هر دو نسخه هیچکدام از فیلمبردارها یکدیگر را در کادر فیلم قرار نداده اند و در هیچکدام از این دو نسخه نمی توان تصویری از هر کدام از فیلمبردارها را مشاهده کرد.

امری که نشان می دهد هر دو فیلمبردار آگاهانه مُصر بوده اند ضمن قرار دادن صحنه جنایت در کادر اصلی از یکدیگر نیز تصویر نگیرند.

اما پرسش حائز اهمیت آن است:

چنانچه «فیلمبردار نسخه جدید» از افراد معمولی بوده که بشکل تصادفی در محل حضور داشته و اقدام به تهیه فیلم از صحنه جنایت کرده، با توجه به استقبال گسترده از فیلم نخست در سطح بین الملل و با توجه به ارزش خبری چنین فیلمی بر چه اساس یا دلیل قابل فهم و قانع کننده ای «فیلمبردار نسخه جدید» این نسخه را تاکنون مخفی نگاه داشته و اکنون و بعد از یک سال به صرافت انتشار آن افتاده؟

شخصاً و از روز نخست با ذکر ادله ای بر این باور بودم که «ندا آقاسلطان» قربانی توطئه ای دقیق شد که رد پای خارجی در آن بوضوح قابل مشاهده است.

رد پائی که دو هدف را از کالبد بی جان و بی گناه «ندا آقاسلطان» استمزاج می کرد:

ـ بحران آفرینی در حوزه مناسبات خارجی ایران با آمریکا.

ـ دامن زدن به بحران مشروعیت در داخل از طریق به تقابل کشاندن نظام با پایگاه اجتماعی اش.

محور این ادله اتکای بر رقابت زیر پوستی اروپا و بويژه انگلستان در کنار اسرائیل و جهان عرب بويژه دولت ریاض از نزدیکی و بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا داشت و دارد. (*)

رقابتی که با تغییر رویکرد واشنگتن نسبت به ایران بعد از ورود اوباما به کاخ سفید و اتخاذ گویش محترمانه و ابرام بر مذاکره با ایران و ارسال پیام تبریک به دولتمردان ایران در نوروز 88 دلالت بر عزم ایالات متحده در نزدیکی به ایران را داشت. دلالتی که به همان اندازه که می توانست تمهید کننده اسباب دیپلماسی برای تنش زدائی از مناسبات تهران و واشنگتن باشد به همان میزان نیز می توانست ترغیب کننده اغراض مخالفین نزدیکی دو کشور با توسل به سنت دیرینه و نامشروع «بازی کثیف» Dirty Game در عالم سیاست باشد.

بر این مبنا چرائی و چگونگی انتشار هنجارشکنانه فیلم «آقاسلطان» در رسانه های غرب قابل فهم خواهد شد.

اینکه چرا با کشته شدن ندا آقاسلطان رسانه هائی مانند BBC و ABC و CNN و FOX NEWS و شبکه العربیه (وابسته به ریاض) برخلاف سنت و قوانین رسانه ای اقدام به انتشار صحنه کشته شدن «آقاسلطان» در ابعاد فوق گسترده بمدت بیش از یک هفته آن هم بدون کمترین سانسوری کردند؟

پاسخ به این پرسش را باید در خطبه های نماز جمعه 29 خرداد (بیست و چهار ساعت قبل از کشته شدن ندا آقا سلطان) تهران که توسط آیت الله خامنه ای ایراد شد، کاوید.

مطابق قوانین در اروپا و آمریکا، رسانه ها بمنظور رعایت اخلاق و پرهیز از اشاعه خشونت مجاز به انتشار متون یا تصاویر خشونت آمیز نیستند. سنت و قانونی که رسانه های غربی با جدیت به آن پایبند بوده تا جائی که در تراژدی بزرگی همچون واقعه یازده سپتامبر که منجر به کشته شدن بیش از 3000 نفر از شهروندان آمریکائی در کسری از ثانیه در برج های تجارت جهانی شد. هیچکدام از رسانه های تصویری آمریکا و اروپا حتی یک صحنه که نشان دهنده ریزش خون ولو از بینی یک نفر در منهتن نیویورک باشد را به نمایش نگذاشتند.

اما سوال اینجا بود که چرا چنین سنتی در تراژدی کشته شدن آقاسلطان به طاق نسیان کوبیده شد؟

هر چند مسئولین تلویزیون بی بی سی فارسی حق به جانبانه در پاسخ به این پرسش در مورخه هشتم تیر ماه و در برنامه نوبت شما اظهار داشتند:

دلیل بی توجهی به قانون عدم انتشار صحنه های خشن در پخش مکرر صحنه کشته شدن ندا آقاسلطان، برخورداری بالای بار خبری این صحنه بود. اما در همین بی بی سی و همین مدعیان آشنائی با بارخبری وقایع، ده ماه بعد و در جریان لو رفتن فیلم شلیک سربازان بالگرد آپاچی ارتش ایالات متحده به شهروندان غیرنظامی و بی دفاع در بغداد و کشتار 12 نفر به انضمام دوکودک خردسال، دچار آلزهایمر مصلحتی شدند و واقعه ای را که از حیث خبری در مقایسه با فیلم کشته شدن «ندا» بمراتب از ارزش بالاتری در دنیای رسانه برخوردار بود ضمن ادعای اتکای بر «رعایت اصول اخلاقی و عدم انتشار صحنه های خشن»! اقدام به حذف و عدم انتشار صحنه گلوله خوردن و کشتار آن 12 شهروند عراقی کرده و نهایتاً فیلمی مخنث از پرواز یک بالگرد بر فراز چند مرد عراقی را به بیننده نشان دادند! توجیهی که متاسفانه بوی خون بناحق ریخته شده ندا آقاسلطان را از تحریریه بی بی سی به مشام می رساند.

http://www.youtube.com/watch?v=3nDMv_M6WWY

بر این اساس باید و می توان با رجوع به آن بخش از اظهارات آیت الله خامنه ای در نماز جمعه مورخ 29 خرداد به فهم این پرسش تا حدود زیادی نزدیک شد که چرا درست در فردای اظهارات آیت الله خامنه ای مبنی بر آنکه:

«رئیس جمهور آمریکا از آن طرف نامه می نویسند و اظهار علاقه به روابط می کند و ابراز احترام به جمهوری اسلامی می کند و از این طرف این حرف ها را می زند. کدام را باور کنیم؟»

درست در فردای این اظهارات که بالذات از آن درجه استعداد برخوردار بود تا بتواند اسباب نگرانی مخالفین نزدیکی ایران و آمریکا را فراهم کند که گویا پشت پرده بین تهران و واشنگتن مراوداتی در حال انجام است،«ندا آقاسلطان» با آن شکل نچندان ناآشنا! کشته می شود؟

بويژه آنکه در فردای اظهارات آیت الله خامنه ای خبر مزبور توسط روزنامه واشنگتن تایمز تکمیل شد مبنی بر آنکه:

«طی ماه گذشته میلادی نامه ای از سوی باراک اوباما و با هدف تلاش برای بهبود روابط دو کشور برای آیت الله خامنه ای رهبر ایران ارسال شده.»

واشنگتن تایمز در تکمیل این خبر به نقل از یک ایرانی مطلع که نامی از او نبرده آورده بود:

«نامه دولت ایالات متحده در فاصله زمانی چهارم تا دهم مه، بیشتر از یک ماه قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران، ارسال شده و حاوی پیشنهادهائی برای همکاری های دوجانبه و منطقه ای و گفتگو درباره برنامه اتمی این کشور بوده است.»
خبر واشنگتن تایمز در تائید اظهارات آیت الله خامنه ای مبنی بر ارسال پیام اوباما به رهبری ایران از آن جهت حائز اهمیت است که سه ماه قبل از آن آیت الله خامنه ای در سخنرانی اول فروردین ماه خود در مشهد و در پاسخ به پیام تبریک نوروزی اوباما به رهبران و مردم ایران، بعد از سال ها نفی هر گونه مذاکره با آمریکا برای نخستین بار واکنشی نرم خویانه از خود نشان داد و گفت:

«ما سابقه‏اى از دولت جديد و رئيس جمهور جديد آمريكا نداريم؛ نگاه مي كنيم، قضاوت خواهيم كرد. شما تغيير كنيد، ما هم رفتارمان تغيير خواهد كرد.»

مجموعه اظهارات و اخبار فوق کفایت آن را می کرد تا رقیب سنتی واشنگتن با اتکای بر تجربه شيرین «بُریدن پای کمپانی استاندارد اویل آمریکا از حوزه منابع نفتی ایرانی که تا آن تاریخ در ظهر قواله مایملک انحصاری کمپانی نفت انگلستان تعریف می شد» با توسل به پروژه جسد سازی در سقاخانه آشیخ هادی، یک بار دیگر پای حریف را از ایران کوتاه کند یا لااقل مانع نزدیکی ایشان بدون حضور موثر و مشترک خود شود.

در پروژه «سقاخانه آشیخ هادی» آیا تصادفی بود که کنسول وقت انگلستان ناگهان علاقه مند می شود سفیر آمریکا را که نماینده وقت نشریه نشنال جئوگرافی نیز بود تشویق به حضور در سقاخانه مشتهر به اعجاز و گرفتن عکس برای نشریه مزبور کند و سفیر بی نوا نیز بی خبر از همه جا وقتی دوربینش را در محل مستقر کرد خود را مواجه با چند نفر مشکوک ببیند که از حاشیه تجمع فریاد ِ «بکـُشید این اجنبی نجس را» بشنود و نهایتاً توسط مردم مذهبی به خشم آمده در محل کشته شود!

جنایتی که منجر به تکدر خاطر آمریکا و انصراف کمپانی استاندارداویل از عقد قرار داد اکتشاف نفت با دولت ایران شد!
همین مسئله در کشته شدن «ندا آقاسلطان» جای تامل دارد که درست فردای روزی که آیت الله خامنه ای در نماز جمعه خبر از آن داد اوباما طی پیامی محرمانه خواستار بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا شده ناگهان «ندا آقاسلطان» در تهران به آن شکل و با حضور فیلمبرداری حرفه ای کشته می شود و تصادفاً! پنج شبکه بی بی سی و سی ان ان و ای بی سی و العربیه و فاکس نیوز بنمایندگی از دول انگلستان و عربستان و اسرائیل که جملگی از مخالفان جدی بهبود مناسبات بین ایران و آمریکایند افکار بین الملل را بمدت یک هفته در معرض شدیدترین بمباران تصویری کشته شدن «ندا آقاسلطان» قرار می دهند تا نهایتاً توانستند اوباما را بعد از یک هفته فشار افکار عمومی جریحه دار شده مجبور به ایراد سخنرانی انتقادی از موضع نقض حقوق بشر علیه ایران کند و متقابلاً آیت الله خامنه ای نیز تن به دادن پاسخ تند و مناسب به وی داده و داستان تیرگی مناسبات دو کشور بر همان پاشنه همیشگی بچرخد.

گذشته از آنکه نباید این نکته را نیز از نظر دور داشت که انگلستان به استعداد حضور دیرینه اش در خاورمیانه و آشنائی دقیق اش با تاریخ تحولات ایران با نقش و کاربرد «جسد» در تهییج افکار و روحیات ایرانیان در دامن زدن به تحولات سیاسی و اجتماعی بخوبی آشنائی دارد.

ماجرای تخریب بانک استقراضی روس ها و کشته شدن «سید عبدالحمید سجّادی» طلبه جوان مقیم تهران توسط قشون عین الدوله تجربه آموزنده ای پیش روی دولت انگلستان بود که چگونه در ایران می توان با اتکای بر یک جنازه آن چنان بر آتش انقلاب مشروطه دمید و شهر را شلوغ کرد که در کمتر از یک ماه منجر به صدور فرمان مشروطیت و پناهدگی محمد علی شاه به روسیه و فرار وی تا پاریس شود.

نکته دیگری که احتمال پروژه بودن «شلیک به آقاسلطان» را تقویت می کند اظهارات «سردار اسماعیل احمدی مقدم» فرمانده نیروی انتظامی ایران طی مصاحبه با نشریه سروش است. احمدی مقدم در این مصاحبه اظهار داشته:

«پلیس ایران علی رغم تجسس گسترده در محل، موفق به پیدا کردن پوکه و مرمی شلیک شده به قلب ندا آقاسلطان نشده»

از آنجا که حسب گزارش کارشناسی پزشکی قانونی ایران در خصوص قطر گلوله و با توجه به عدم یابش پوکه مرمی شلیک شده و با توجه به فاصله نزدیک شلیک و مسموع نبودن صدای شلیک برای حاضران در محل می توان مطمئن بود که اسلحه مورد استفاده قرار گرفته از نوع تپانچه رولور بوده که پوکه را در خود نگاه می دارد و مجهز به صدا خفه کن نیز بوده. اما پیدا نشدن مرمی شلیک شده به قلب نیز می تواند احتمال استفاده ضارب از «مرمی یخی» را بدهد.

مرمی هائی که حسب مورد از گلوله های مورد استفاده تیراندازان حرفه ای در استخدام سازمان های جاسوسی است. چنین گلوله هائی عموماً توسط سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی و بمنظور ترورهای مهمی مورد استفاده قرار می گیرد که طراحان ترور مایل نیستند کمترین ردی از ضارب باقی بماند.

مرمی یخی از جمله ادوات تروریستی مورد اشتیاق و علاقه تروریست ها در چنین ترورهائی است که بعد از شلیک چه در بدن مضروب و چه در محیط باقی بمانند بسرعت تحت حرارت محیط تبخیر می شود.

نکته دیگر آنکه نسخه جدید فیلم کشته شدن «آقاسلطان» چند ساعت (حدوداً 12 ساعت) زودتر از فیلمی منتشر شد که تحت عنوان «تقاطع» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد.

فیلمی که در آن تهیه کنندگان رد زنی را یافته اند که در صحنه حاضر بوده و با توجه به تصویر موجود از آن زن در نزدیکی ندا آقاسلطان و قرار داشتن دست راست وی در «کیف آویز شخصی اش» و ترک بلافاصله وی از محل بعد از مضروب شدن آقاسلطان، این احتمال داده شده ضارب همان زن باشد که وابسته به سازمان تروریستی مسعود و مریم رجوی است.

تنها نکته مبهم همزمانی تقریبی پخش این دو فیلم است که سایت جهان نیوز که از سایت های نزدیک به حکومت در ایران است در توضیح چرائی این همزمانی احتمال آن را داده که اعضا گروهک مسعود رجوی پیشتر از زمان انتشار فیلم تقاطع در صدا و سیمای ایران مطلع شده و بمنظور سوزاندن ادعاهای آن فیلم اقدام به انتشار نسخه جدید کرده اند که «جهان نیوز» در صورت صحت چنین ادعائی باید لوازم آن را نیز بپذیرد مبنی بر آنکه نفوذی های مسعود رجوی تا عمق صدا و سیمای ایران نفوذ کرده اند.

http://www.jahannews.com/vdciq3azrt1azr2.cbct.html

لازم به ذکر است سایت جهان نیوز در تکمیل خبر خود دچار یک اشتباه نیز شده و آن اینکه با توجه به دیده شدن تصویر یک مرد نسبتاً کهنسال در نسخه جدید که در حال تصویربرداری از ندا آقاسلطان بوسیله تلفن همراهش می باشد تصور کرده فرد مزبور فیلمبردار نسخه اولیه است.

ادعائی که با ملاحظه از سر دقت هر دو فیلم عدم صحت آن بخوبی روشن می شود چرا که با مقایسه تطبیقی هر دو نسخه از فیلم کشته شدن «ندا» ملاحظه می شود در لحظه استقرار فیلمبردار نخست در روبروی «ندا» و تصویربرداری از صورت آن مرحومه، نیم تنه پائین پیرمرد مزبور بوضوح در کادر وجود دارد و بر این اساس وی قطعاً نمی تواند فیلمبردار اصلی باشد خصوصاً آنکه کیفیت بالای هر دو نسخه از فیلم های مزبور موید آن است که چنان تصاویری نمی تواند محصول موبایلی باشد که در دست آن پیرمرد است.

علی رغم جمیع تمهیدات حرفه ای بکار گرفته شده در پروژه قتل ندا آقاسلطان، طراحان و آمران و مباشران هر اندازه در تامین هدف نخست خود (تعلیق روند بهبود مناسبات و تعمیق خصومت میان تهران و واشنگتن) موفق شدند اما با بی التفاتی به یک نکته بسیار ساده و در عین حال مهم در تحقق هدف دوم خود که به تقابل کشاندن جمهوری اسلامی با پایگاه اجتماعی اش بود، ناکام ماندند.

آن نکته ساده و مهم ناشی گری در تعریف بدنه اجتماعی حکومت بود.

طراحان ترور ندا آقاسلطان در حالی در جستجوی صید ماهی مراد از کالبد بی جان آقاسلطان بودند که تجربه «طلبه عبدالحمید» و حتی «سقاخانه آشیخ هادی» می توانست این واقعیت را به ایشان حُقنه کند تا برای ایجاد موج ویرانگر علیه نظامی که خود را مذهبی تعریف کرده عقل و منطق حکم می کند پایگاه مذهبی آن نظام را هدف قرار داده و دچار بحران تردید و عدم مشروعیت کنید!

آنچه که در غائله بانک استقراضی و گورستان مسلمانها تا شهادت طلبه عبدالحمید استعداد آن را داشت تا منجر به بحران و اضمحلال سلطنت قاجار شود تحریک عواطف مذهبی بدنه جامعه دین ورز ایران و به تاسی آن ورود روحانیت و مرجعیت به ماجرا از طریق شهادت مظلومانه یک طلبه شیعه بود که منجر به تحقق مشروطیت شد. همچنانکه در پروژه سقاخانه آشیخ هادی نیز زیرکی انگلیسی ها در تهییج افکار عمومی توده عوام مذهبی و متشرع بود که این فرصت را به لندن داد تا از آن غائله ماهی مراد خود را صید کند.

علی رغم چنین تجربه تاریخی، معلوم نبود و نیست چرا وارثان تجربه امپراطوری بریتانیا اکنون دچار فرسودگی و بی استعدادی در فهم تحولات ایران فعلی شده اند.

پیشتر، ذیل مقاله «نـَــّرآدان ناشی» متذکر شده بودم:

پایوران جمهوری اسلامی اینک مجال آن را دارند تا بدون دغدغه و دلنگرانی از آثار و تبعات تلویزیون بی بی سی به تمشیت امور خبری خود بپردازند.

نقطه عزیمت این انبساط خاطر بازگشت به این واقعیت دارد که با فیکس شدن بی بی سی در قاب ارگان اقشار سکولار این رسانه در نقشه تهدیدات برون مرزی دولتمردان جمهوری اسلامی مُبدل به «کبریتی بی خطر» شد. چنین فرجامی بازگشت به این واقعیت دارد که اولاً تلویزیون بی بی سی در تعریف مخاطب دچار مضیق شد و ثانیاً کسر بزرگ و حداکثری و موثری از مخاطبان فارسی زبان خود در اقشار مذهبی را از دست داد ]...[ خط کشیدن بر این گستره موثر و ماکزیممی بمعنای رفع دلنگرانی دولتمردان جمهوری اسلامی است که درست یا غلط خود را و پایگاه و مخاطب خود را نزد ایشان تعریف کرده اند. طبعاً و بر این سیاق، انبساط خاطر تهران از قبال فعالیت های رسانه ای مانند بی بی سی قابل فهم خواهد بود. دولتمردان ایران تا زمانی می توانند از فعالیت رسانه ای مانند بی بی سی یا هر رسانه یا سازمان و نهاد و ارگان و حتی کشوری خارجی نگران باشند که ایشان پایگاه مذهبی و سنتی حکومت را مورد خطاب قرار دهند و از میانه ایشان اقدام به یارگیری و کسب اعتماد کند. همواره و طی 30 سال گذشته دغدغه اصلی و قابل فهم دولتمردان ایران از دست دادن حمایت پایگاه سنتی و مذهبی اش بوده. برای دولتمردان جمهوری اسلامی از دست دادن اقشار غیرمذهبی کمترین محلی از نگرانی را نداشته و ندارد. کمااینکه از ابتدا نیز این حکومت نه اتکائی بر این اقشار داشته و نه این اقشار همدلی و موانستی با حکومت داشته اند.

اکنون و با بازتعریف مجدد «پروژه ترور ندا آقاسلطان» تکرار اشتباه فاحش طراحان و آمران و مباشران این ترور بوضوح قابل رویت شده.

هر چند طراحان ترور آقاسلطان با ارائه نسخه جدید از فیلم کشته شدن وی در بازه زمانی سالگرد انتخابات تا 30 خرداد کوشیدند هم زمان با تصویب تحریم های اقتصادی شورای امنیت علیه ایران، بار دیگر با تحریک و جریحه دار کردن افکار عمومی به استقبال و تشویق و تقویت شهرآشوبی مجدد در تهران برخیزند اما بدلیل عدم تفطن به یک نکته ظریف و تاریخی یخ پروژه «جسد سازی» ایشان نگرفت.

وارثان امپراطوری بریتانیا متوجه نبودند در تحقق «بازی کثیف جسدسازی» بمنظور ایجاد بحران مشروعیت برای جمهوری اسلامی عقلاً موظف بودند تا بفهمند مصلحت حکم می کند بجای مرحومه «ندا آقاسلطان» در مورخ 30 خرداد «فاطمه آقاشبان» در کف خیابان خسروی هدف گلوله قرار گیرد!

«فاطمه آقاشبان» عنوانی سمبلیک از بانوان متشرع است و منظور آن است که طراحان ترور «آقاسلطان» بمنظور تحقق پروژه جسدسازی، زمین بازی خود را همانند تجربه تلویزیون بی بی سی آنجائی تعریف کردند که شاید نقطه قوت خودشان باشد اما قطعاً کمترین محلی از اعراب برای پایوران جمهوری اسلامی نداشته و ندارد. بر همین اساس بود که هر اندازه ایشان به قوت توفیق آن را یافتند تا با سر دست گرفتن جسد آن مرحومه بی گناه موج گسترده اعتراض افکار عمومی در جهان غرب و عقبه غربگرای شان در جهان را به نفع خود بسیج کنند اما میزان این موفقیت نزد توده های متشرع و مذهبی در داخل کشور هرگز قابل مقایسه و اعتنا و سرمایه گذاری سیاسی با جهان غیرمذهبی نبود و نشد.

تجربه صدور فتوای ارتداد سلمان رشدی توسط آیت الله خمینی نمونه قابل استناد و موفقی از چیستی و چگونگی بازی روحانیت شیعه در عرصه سیاست و دیانت است.

در آن تجربه نیز هر چند صدور آن فتوا منجر به ترشروئی جهان غرب و عقبه روشنفکری سکولار ایشان در ایران و دیگر نقاط جهان شد اما ایشان کمتر به این نکته توجه کردند که بنیان گذار جمهوری اسلامی اساساً و از ابتدا زمین بازی خود را در اروپا و آمریکا تعریف نکرده بود تا اکنون بخواهد بر اساس خوشآیند یا بدآیند و ترشروئی و خوشروئی ایشان سیاست ورزی کند.

تصادفاً ایشان در جهتی کاملاً مخالف با جهان غرب در زمینی بازی می کرد که در آن برخوردار از مزیت نسبی بود و به دلیل همین برتری و تفـّوق، موفق شد علی رغم ترشروئی جهان غرب نسبت به فتوای ارتداد سلمان رشدی ضمن بازی در زمین مسلمین و مستضعفین، موج گسترده اقبال و اشتیاق توده های مسلمان در جهان اسلام را بنفع خود و فتوای خود و حکومت تحت فرمان خود بسیج کند. تا جائی که کنفرانس سران اسلامی که تجمعی از سران بعضاً وابسته به جهان غرب و جمیعاً سنی هائی مخالف با اقلیت شیعه اند را مجبور کرد علی رغم میل شان بر فتوای یک عالم شیعه صحه بگذارند.

طراحان ترور «آقاسلطان» اگر ارزنی از نبوغ و هوشمندی آیت الله خمینی را داشتند بفراست در می یافتند چنانچه در بعدازظهر شنبه 30 خرداد بجای «ندا آقاسلطان» که در قشربندی اجتماعی ایران برخوردار از ظواهر بدنه جامعه غیر متشرع ایرانی بود، دختری با ظواهر و بواطن و تعلق خاطر به جامعه مذهبی مقابل دوربین در خون خود می غلتید بدون اغراق در مدتی کمتر از یک ماه شیرازه جمهوری اسلامی بشدت دچار تکیدگی و بلکه پاشیدگی شده و جمیع روحانیت و مرجعیت شیعه در قم و نجف متحداً در صف نخست اعتراض و خونخواهی آن شهیده می ایستادند و استبعادی نیز نداشت که مجلس خبرگان تا مرز عدم صلاحیت رهبری نیز پیش می رفت.

اما خوشبختانه یا متاسفانه ظاهراً شیعیان به روایت منقول از امام چهارم شان همواره خداوند را شاکرند که دشمن ایشان را از احمق ها قرار داد و بر همین سیاق روحانیت شیعه نیز در طول تاریخ با تعریف خود و مخاطبانش در بطن و کانون توده های دین ورز و بعضاً محروم تا آن اندازه برخوردار از اعتماد بنفس بوده اند تا به استظهار چنان عقبه ای همواره نجوای آن رند شیرازی را زیر لب زمزمه کنند:

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقالات مرتبط:
آسیب شناسی جنبش سبز
http://bit.ly/1aLPzbW
تغار شکسته تهران شماره 1 و 2
http://bit.ly/1uNq1z4
http://bit.ly/1lH3Nze