اسمش، علي فريدوني... معروف به علي جي اي... بچه سي متري جي.... عجالتا بدون ٢ دست و يك چشم.... با ته لهجه اذري... استقلالي دو اتشه.... وقتي امد سر ميز كنار سارا نشست، بچه ٤ ساله ترسيد و بغض كرد... برگشت گفت: ما هم يه روز شبيه ادم بوديم، الان ترسناك شديم... چي مي تونستم بگم؟... چي بايد مي گفتم؟.... اصلا چي مي شد گفت؟... خودمو زدم به نشنيدن.... ولي الان مي گم؛ زشت كسي كه مال مردم مي خوره، دروغ مي گه، نزول مي خوره... زشت اونه كه وقتي صداي خمپاره و موشك رو شنيد، دمش رو گذاشت روي كولش و رفت... زشت اونيه كه تو رو متهم مي كنه چرا صدا رو شنيدي... زشت اون كسي بود كه اومد رو كول شماها وايساد، راي گرفت بعد زد زيرش.... شماها زير ميز نزديد و نمي زنيد.... اونا زيباهاي زشتن و شما زشت هاي زيبا... شما ها اتفاقا شبيه ادميزاديد... ترسناك ها ي ارامش بخش، بين ما و شما ، چشم و دست و پا داوري مي كنه... و جنگي كه همه سربازهايش فرمانده بودند.... جنگي كه از جسم شما كم مي كرد و به روح تان مي افزود... از بدن كم مي شد و به دل اضافه... شما طلب كار نيستيد.... ما بدهكاريم

aliferidoni