مردم دیگر تقریبا به آلودگی هوا عادت کرده‌اند. راهی جز این ندارند. پذیرفته‌اند که ساعت ۱۰ صبح احساس کسی را داشته باشند که تا ۱۰ شب کار کرده است. پذیرفته‌اند بخش زیادی از روز را با سردرد و چشم‌درد بگذرانند. پذیرفته‌اند آسمان بالای سرشان آبی نباشد. این‌ها همه از روی ناچاری پذیرفته‌شده و الا کیست که به‌راحتی قبول کند محیط زندگی‌اش بیماری‌زا باشد؟ 
کیست که تمام نشاط خود را با دیدن لحاف زخیم دود و آلاینده روی شهرش از دست ندهد. مردم از سر ناچاری عادت کرده‌اند؛ اما مسئولین نباید عادت کنند. این آلودگی یک پدیده طبیعی نیست که بخواهیم برایش دست به دامان آسمان شویم و به دعا اکتفا کنیم.
 این آلودگی هوا از جنس آن گردوخاک‌هایی نیست که سوغات کشورهای همسایه باشد و ما هم بدوبیراهش را به آن‌ها بگوییم. این آلودگی هوا نتیجه ترک فعل و عدم مدیریت یک بحران است. هیچ‌چیز طبیعی‌تر از نفس کشیدن نیست و هیچ‌چیز هم غیرطبیعی‌تر از اینکه نتوانی نفس بکشی نیست.
 تنها چندبار نفس کشیدن کافی است که سردرد بگیریم؛ مگر تهران و اصفهان، چرنوبیل و حلبچه است؟ در این زمینه مردم حتی توضیحی هم نمی‌شنوند و حتی وعده‌ای هم به آن‌ها داده نمی‌شود که تا فلان موعد و با این راهکارها، اوضاع آلودگی بهتر خواهد شد. آلودگی هوا تلفات می‌دهد، آدم می‌کشد و این یعنی ترک فعل در این حوزه رسما یک جنایت است. 
خطر این است که آلودگی هوا رفته‌رفته ویژگی ذاتی تهران در نظر گرفته شود و مطالبه رفع آن از مسئولین، «غیرمنطقی» جلوه کند. هرچند که این معضل، چالشی جهانی است و خصوصا در کشورهای درحال‌توسعه زیاد دیده می‌شود. پدید آمدن آلودگی هوا در کلان‌شهری مثل تهران غیرطبیعی نیست. عجیب آن است که کسی برای رفع آن کاری نکند و تلاشی برای جلوگیری از گسترش آن نشود. حق مردم نیست که زیر سقف آلاینده‌ها مدفون شوند.