جریان های اجتماعی و مذهبی که فرصت بروز و ظهوری می یابد، درست مربوط به زمانی است که می تواند وجهه نوعی انقلاب و تحول و تجدد به معنای نوشدن و نوکردن را به خود بگیرد و بدین ترتیب گاه تا میان عمیق ترین لایه های جامعه نفوذ کند.

برای نمونه، هر بار که مردم دچار مشکلات مالی می شوند، یا جامعه طبقاتی شده و فاصله میان طبقه اشرافی و فقرا آشکار می گردد، شعار «ساده زیستی» محبوبیت خاصی پیدا می کند. فرقی نمی کند که این شعار توسط چه کسی داده شود، کمونیستها علیه اشرافیت سرمایه داری یا صوفی ها برابر اشرافیت مغولی، مهم آن است که این شعار مردم را جذب می کند و زمینه را برای تحول آماده می کند.
اما سوال اینجاست: غالبا چه کسانی از این شعار استفاده می کنند؟ باید گفت فراوان؛ ...و اما یکی از رایج ترین بهره وریها از این شعار در دنیای قدیم اسلام، توسط صوفیان و زاهدان بوده است، جریانی که یکی از راه های نفوذش میان عامه، بر اساس همین شعارها بوده است. البته ممکن است این بهره گیری واقعی باشد، چنان که ممکن است فریبکارانه و از روی ریا باشد.
تصوف یک گرایش جدی مذهبی و اجتماعی است که در یک دوره طولانی از تاریخ اسلام برآمد، در اعماق جامعه و در یک گسترده شگفت نفوذ کرد و در دوره های هم افول کرد و برافتاد.
و در تعریف دیگر، جریانی است که وجوه زیبایی و ابزارهای نفوذ خاص خود را داشته و دارد. جذابیت های مذهبی، حتی هنری و ادبی و به خصوص اجتماعی و جنبه های مردمی که همواره می توانست جماعت فقرا را سر یک سفره جمع کند.
همین تصوف، در برخی دوره ها، با حذف تعصبات مذهبی و پیوند دادن گروه های مختلف مذهبی این کار را کرد. در ادواری مبارزه با ریاکاری ها و گاه سخت گیری های فقیهانه راه را برای تصوف باز کرد.
به اجمال عرض کنم که این تصوف که حالا در جغرافیای اطراف ما مغمور است، روزگاری دراز حرف اول را می زد و با همین شعار که ما نماد ساده زیستی هستیم، نماد مردم گرایی هستیم و توده های عامی را عزیز می داریم خود را بر مردم حاکم می کرد. گاه، اینها شعارهایی بود که تصوف را بر شاخه و شاخ سیاست می نشاند و اگر زمینه را مساعد می دیده، خرقه را کنار گذاشته و بر سریر سلطنت و تخت شاهی جلوس می کرد.
اما یک نمونه جالب از زمانی که تصوف نبود، و شعار ساده زیستی بود.
در عهد نخست اسلام که هنوز صوفیه نبودند، خوارج ادعای ساده زیستی داشتند و به عکس آنچه شهرت دارد، امام علی (ع) در برخورد با آنها، عکس این شعار آنها عمل کرد. این روایت امام صادق علیه السلام است:
إن عبد الله بن عباس لما بعثه أمير المؤمنين علیه السلام إلى الخوارج لبس أفضل ثيابه، و تطيب بأطيب طيبه، و ركب أفضل مراكبه، فخرج إليهم فوافقهم فقالوا يا ابن عباس بينا [بيننا] أنت خير الناس إذ أتيتنا في لباس من لباس الجبابرة و مراكبهم، فتلا هذه الآية « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» ألبس و أتجمل، فإن الله جميل يحب الجمال و ليكن من حلال. [تفسیر العیاشی: 2/ 13]
زمانی که امام علی (ع)، عبدالله بن عباس را برای گفتگو نزد خوارج فرستاد، او بهترین لباسش را پوشید، بهترین مرکب را سوار شد و نزد آنان رفت. وقتی با او روبرو شدند، گفتند: این فرزند عباس! در حالی که تو بهترین مردم هستی، اما در لباس جباران و سوار بر مرکب آنان نزد ما آمده ای! ابن عباس این آیت را خواند که: «بگو چه کسی زینت الهی و پاک ترین رزق ها را که خدا برای بندگانش قرار داده حرام کرده است؟». من اینها را می پوشم و خود را آزین می کنم، زیرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، اما باید از حلال باشد.
در اینجا فرق میان «حلال خوری» با «ساده زیستی» مهم است.
ساده زیستی نه تنها با «حلال خوری» فرق دارد، بلکه ساده زیستی آن هم برای امرا و حکام و سلاطین، آن اندازه ها هم که تصور می شود، اهمیتی ندارد. صد البته رعایت حال فقرا در ظاهر هم برای حاکم امری پذیرفته شده است، اما مهمتر و هزار بار مهم تر آن است که حاکم، به عدالت رفتار کند و صادق باشد. آنچه مردم می خواهند عدالت و قسط است، نه ساده زیستی که می نماید که تواند فریبکارانه هم باشد. این چیزی است که امام رضا بر آن تأکید دارد.
در اینجا روایت بس مهمی از حضرت رضا علیه السلام وجود دارد که بسیار جالب است:
دخل عليه بخراسان قوم من الصوفية فقالوا ان أمير المؤمنين المأمون نظر فيما ولّاه اللّه تعالى من الأمر فرآكم أهل البيت أولى النّاس بأن تؤموا النّاس و نظر فيكم أهل البيت فرآك أولى النّاس بالنّاس فرأى أن يرد هذا الأمر إليك و الأمة تحتاج الى من يأكل الجشب و يلبس الخشن و يركب الحمار و يعود المريض و كان الرّضا عليه السّلام متّكئا فاستوى جالسا ثم قال: كان يوسف نبيّا يلبس أقبية الدّيباج المطرّزة بالذهب و يجلس على متّكئات آل فرعون و يحكم انّما يراد من الامام قسطه و عدله و إذا قال صدق و إذا حكم عدل و إذا وعد أنجز انّ اللّه لم يحرم ملبوسا و لا مأكولا و تلا «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّٰهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ الطَّيِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ». (كشف الغمّة ج 3 ص 147).
شماری از صوفیان خراسان نزد امام رضا علیه السلام آمدند و گفتند: مأمون، با تأمل در ولایتی که خداوند به او سپرده به این نتیجه رسیده که شما اهل بیت، اولای از سایر مردمان در این امر هستید که مردم را امامت کنید، و باز از میان مردمان، شخص شما را از میان اهل بیت برای این امر مقدم و اولای بر دیگران دانسته است که حکومت را به شما بسپارد. مردم نیاز به کسی دارند که غذای سخت بخورد، لباس خشن و خشک بپوشد، سوار الاغ شود، و از مریض عیادت کند.
امام رضا علیه السلام در حالی که تکیه به متکایی داده بود، از حالت تکیه درآمده، نشست و فرمود: یوسف (ع) پیامبر خدا بود، اما قبای ابریشمین که طلا در زینت آن بکار رفته بود می پوشید و بر متکاهای آل فرعون تکیه می زد و حکومت می کرد. آنچه از امام انتظار می رود قسط و عدل است، و این که وقتی سخن می گوید راست بگوید، و وقتی حکم می کند به عدالت رفتار کند، و وقتی وعده می دهد عمل کند. خداوند هیچ خوردنی و پوشیدنی را [جز آنچه صریح قرآن است] تحریم نکرده است. آنگاه این آیت را خواند که: بگو چه کسی زینت الهی و پاک ترین رزق ها را که خدا برای بندگانش قرار داده حرام کرده است؟
و اما قسط و عدل در حکومت، چنین نیست که کسی مرتب تکرار کند، چنان که امری شعاری و صوری نیست که در پشت سر آن، حقوق مردمی پایمال شود، به جرم این که با ما در فکر و اندیشه همسانی ندارد، یا به بهانه این که قصد داریم، ضعیفان را سرکار آوردیم، پس لازم است یک مشت افرادی را که شایستگی ندارند در پست ها و منصب ها با امتیازات ویژه قرار داده و با اعطای بورسیه و غیره آنها را برای اشغال آنچه شایستگی ندارند آماده کنیم.
و اما فقط هم بحث عدالت نیست، بحث صداقت که امام رضا علیه السلام مطرح کرده از آن هم بسی مهم تر است. هستند کسانی که شعار ساده زیستی می دهند و و حتی شعار عدالت، اما گاه در مرئی و منظر میلیونها نفر دروغ می گویند. از نظر امام رضا (ع) مهم برای امام و صاحب منصبان این است دروغ نگویند نه آن که نان خشک روی میزهایشان بگذارند و با ادعاهای ساختگی ساده زیستی، به جذب قلوب مشتی ضعیف بپردازند که البته این راهی شناخته شده در تاریخ است و همیشه چنین بوده و هست.
عمل به وعده ها هم یکی دیگر از ملاکهایی است که امام رضا علیه السلام در این روایت بیان کرده است؛ یعنی پس از عدالت و صداقت، انجام وعده هایی است که به مردم داده است.
باید به این امام رضا (ع) افتخار کرد.