با وجود تاکیدات و توصیه‌های متعددی که در متون دینی برای حرمت داشتن جان مسلمانان وجود دارد، گروهی از پیروان اسلام با«تکفیر» دیگر فرق اسلامی جان و مال آنها را مباح دانسته و کمر به مقابله با هر گروهی که موافق با عقاید و افکار آنها نباشد، بسته‌اند.
از آنجا که «اندیشه تکفیری» خود را اندیشه‌ای دینی قلمداد می‌کند و مخاطبین عمومی خود را در درجه اول، نه به بهانه پول و مقام بلکه به امید رسیدن به ثواب و منزلت الهی به دنبال خود می‌کشاند لذا بحث از ادله شرعی و دینی درباره مبانی فقهی و اسلامی این اندیشه جایگاه و اثرات ویژه‌ای پیدا می‌کند.
نگارنده تعمد دارد که در این بحث علاوه بر قرآن کریم، هم به منابع شیعی مراجعه کرده و هم از منابع اهل سنت استفاده نماید. چرا که این ظرفیت در همه مذاهب بزرگ اسلامی وجود دارد که عده‌ای کم سواد با استفاده  از برخی نصوص دینی، جریان سازی «تکفیری» ایجاد کنند و با تبلیغات مذهبی، جوانان ساده را جذب این مکتب خطرناک نمایند. 
 ما در این نوشتار هم بحث قرآنی خواهیم داشت و هم بحث روایی و از کلمات دانشمندان برجسته اسلامی -چه از شیعیان و چه از برادران اهل سنت –هم در این راستا استفاده خواهیم نمود. امید است که این نوشتار کوتاه مورد استفاده اهل فکر قرار گیرد و گامی در راستای اتحاد امت بزرگ اسلامی باشد.

درآمد بحث:

موضوع بحث ما «تکفیر از نگاه قرآن کریم و سنت» است. برای اینکه دقیقا روشن شود که بحث ما درباره چه اندیشه و چه افرادی است در ابتدا باید سه نکته را روشن کنیم تا خوانندگان محترم دچار مشکل نگردند. 
نکته اول اینکه بحث اصلی ما در این نوشتار بر محوریت آیات قرآن کریم و روایات است و از اقوال علمای برجسته فریقین تنها به عنوان تکمیل و تایید بحث استفاده می‌کنیم. بررسی و جمع آوری و بررسی اقوال مختلف علما و دانشمندان اسلامی در موضوع تکفیر نیازمند نگارش مقاله‌ای جداگانه می‌باشد.
نکته دوم اینکه به نظر نگارنده، مهمترین موضوع در بحث «تکفیر» مساله «مکفرات» یعنی اموری که سبب کافر شدن مسلمان می‌گردد، است چرا که درباره «اصل حرمت تکفیر اهل قبله» اختلاف نظری وجود ندارد و آیه مربوطه و روایات بحث را همه فرق اسلامی (حتی گروه‌های تکفیری و پیشوایانشان) ملاحظه کرده‌اند. همه فرق اسلامی معتقدند که خون مسلمان را نباید ریخت اما برخی از رفتارها یا باورها به نظر گروهی سبب خروج فرد از اسلام می‌شود. مهم اینست که ما اثبات کنیم فلان باور یا فلان عمل اگرچه به نظر ما ناصحیح و ناموجه باشد اما سبب نمی‌شود تا کسانی را که ملتزم به شهادت به وحدانیت خدای متعال و نبوت حضرت پیامبر اعظم(ص) هستند، کافر قلمداد کرده و خون و مال و زنانشان را مباح بدانیم.
 به تعبیر دیگر در اصل قاعده حرمت تکفیر اختلاف نظری وجود ندارد اشکال در تشخیص مسلمان و تعریف اسلام است که تکفیری‌ها با ادله سستی تلاش در تنگ کردن دایره آن داشته و به صرف انجام برخی گناهان-که شاید از نظر دیگر مذاهب اصلا گناهی نباشد- فرد را از دایره اسلام خارج کرده و «تکفیر» می‌کنند. 
تلاش اصلی ما در این نوشتار معطوف به مطلب است: یکی اینکه ملاک مسلمان بودن تنها اعتقاد به شهادتین و ضروریات دین اسلام است. دوم اینکه : «موضوع تکفیر» اگرچه دربرخی موارد مشروع بوده و هست اما دایره اعمال آن بسیار سخت و محدود است. اصل اولیه حرمت جان و مال و عرض مسلمان است و جز بابررسی دقیق در محاکم شایسته نمی‌توان فردی را تکفیر کرد.
بنابراین، به نظر می‌رسد بحث ادله« حرمت تکفیر اهل قبله» لازم باشد چه اگر برای فضلا و نخبگان تکراری است اما شاید برای برخی خوانندگان ، تازه و نو باشد و علاوه اینکه، در کنار مجموعه مقالاتی که درباره«تکفیر» ارائه می‌شود، نقش مبنی و پایه اولیه را ایفا می‌کند.
 نکته سوم: بحث ما درباره حرمت خود «تکفیر» و آثار اصلی آن همچون اباحه جان و مال مسلمانان است. بحث اینست که گروهی با«تکفیر» دیگر مسلمانان آنها را مهدور الدم کرده و با حملات وحشیانه آسایش و زندگی مسلمانان را سلب کرده‌اند.در این نوشتار «تکفیر» عملی و اجرای حکم «تکفیر» هم منظور نظر ماست. بنابراین نباید استدلال ما به آیات و روایات «حرمت قتل به نا حق» و مانند آن ، خارج از موضوع تلقی گردد.
1-    معنای لغوی و اصطلاحی تکفیر
اصل واژه کفر به معنای پوشاندن ونادیده گرفتن است  و در معنای مصطلحش در فقه و کلام اسلامی به معنای ««نامسلمانی» است و تکفیر که مصدر باب تفعیل است در فرهنگ اسلامی حداقل چهار کاربرد کاملا متفاوت دارد:
معنای اول: که بیشتر در کلام و تفسیر قرآن از آن گفتگو می‌شود و متعلق آن «گناهان» است به معنای «بخشش گناهان» می‌باشد :« و تكفير السيئات هو العفو عنها.» 
معنای دوم: که در فقه فراوان به کار می‌رود« کفاره دادن» برای انجام برخی گناهان یا اعمال ناپسند است. 
معنای سوم: که باز در فقه از آن گفتگو می‌شود «دست بسته نماز خواندن» است. که در فقه بیشتر مذاهب اسلامی مستحب و در فقه امامیه ممنوع می‌باشد.
معنای چهارم: که هم در کلام و هم در فقه کاربرد زیادی دارد، «کافر شمردن»  دیگری است. تکفیر یعنی اینکه دیگران را از جرگه اسلام خارج بدانیم و احکام اسلامی را بر آنان جاری ندانیم. البته، معمولا این واژه در مواردی به کار می‌رود که فرد یا افرادی سابقه یا انتسابی به اسلام داشته باشند و به علت اعتقاد یا رفتاری مورد تکفیر قرار گیرند. بنابر این، این کلمه در استعمالات متعارف آن در مورد کسانیکه کلا مسلمان نبوده و ادعای اسلام هم ندارند به کار نمی‌روند. به هر حال روشن است که مقصود ما در این مقاله بحث از همین کاربرد اخیر است و از همین رو کاوش بیشتر دربحث لغوی را دنبال نمی‎کنیم. 
2-    حرمت تکفیر از دیدگاه قرآن:
در قرآن کریم دو دسته آیات برای بحث ما مفید است. 
دسته اول:آیه کریمه 94سوره نساء است که به بحث ما به طور مستقیم ارتباط دارد:
«یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرا» 
-    اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چون در راه خدا سفر مى‏كنيد [خوب‏] رسيدگى كنيد و به كسى كه نزد شما [اظهارِ] اسلام مى‏كند مگوييد: «تو مؤمن نيستى» [تا بدين بهانه‏] متاع زندگى دنيا را بجوييد، چرا كه غنيمتهاى فراوان نزد خداست. قبلًا خودتان [نيز] همين گونه بوديد، و خدا بر شما منّت نهاد. پس خوب رسيدگى كنيد، كه خدا همواره به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.
آیه شریفه پس از آیاتی است که احکام و اقسام قتل نفس را بیان نموده است و در حقیقتا هشداری مجدد درباره موضوع جان مسلمانان داده است. خدای متعال در آیه قبل صریحا به کسانیکه مسلمانان را به عمد می‌کشند، وعده خلود در جهنم داده است:« و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا الیما.» در این آیه شریفه، هشدار می‌دهد که مبادا به کسانیکه اظهار اسلام می‌کنند اعتماد نکنید و خون آنها را بریزید. 
اگرچه اختلافاتی درباره شان نزول این آیه مبارکه وجود دارد اما به طور اجمال مورد آن مربوط به برخی از اصحاب پیامبر بوده-اسامة بن زید یامحلم بن جثامة یا فرد دیگری-  که شهادتین فردی را قبول نکرده و او را کشته و اموالش را به غنیمت می‌گیرند.  آنچه در اینجا برای ما مهم است، پیام آیه است که به درستی مورد توجه قرار گیرد و آن عبارت از نهی از «تکفیر» هر کسی است که اظهار مسلمانی می‌کند. این برداشت مورد پذیرش علمای برجسته اسلام قرار گرفته است: عالم برجسته شیعه جناب شیخ طوسی می‌فرماید:« و الذي يستفاد من ذلك أن من اظهر الشهادتين لا يجوز لمؤمن أن يقدم على قتله، و لا إذا أظهر ما يقوم مقامها من تحية الإسلام.»  
 جناب طبرسی هم می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ يعنى به كسى كه به رسم مسلمانان به شما تحيّت گويد و سلام دهد نگوييد ايمان نياورده‏اى و كسانى كه «السلم» قرائت كرده‏اند، معناى آن انقياد و تسليم است. و گفته‏اند به معناى اسلام است. بنا به روايتى كلمه «مومنا» به فتح ميم دوم (مومنا) از «آمن» نيز قرائت شده است يعنى به كسى كه در برابر شما تسليم است نگوييد: ترا امان نمى‏دهيم. تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا مقصود شما از اين واكنش، طلب غنيمت و مال و متاع دنياست و اين است عاملى كه شما را وا مى‏دارد تا تحقيق را رها و در مورد كسى كه او را به قتل مى‏رسانيد كمتر تفحّص كنيد» 
برخی از اساتید برجسته دانشگاه‌های سعودی هم به این مطلب تصریح دارند که: آیه به طور صریح از نفی مسلمانی از کسی که تظاهر به اسلام کرده نهی می‌نماید: «فهذا نهی صریح عن نفی وصف الاسلام عمن تظاهر بای من شعائر الاسلام کالسلام مثلا.»  
دسته دوم: آیاتی که به لوازم اصلی «تکفیر» مربوط می‌شود، همانند :
الف) آیات مربوط به  حرمت کشتن انسانهای بی گناه که متعدد است. همانند این آیه شریفه: «وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورا.» 
و نفسى را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشيد، و هر كس مظلوم كشته شود، به سرپرست وى قدرتى داده‏ايم، پس [او] نبايد در قتل زياده‏روى كند، زيرا او [از طرف شرع‏] يارى شده است.
یا این آیه شریفه که به صراحت اعلام می‌کند، گناه کشتن یک انسان بی‌گناه به اندازه گناه کشتن همه امسانها بزرگ است: «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا..» 
از اين روى بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كسى را- جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است..
و یا این آیه شریفه که می‌فرماید:«وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيما»  و هر كس عمداً مؤمنى را بكشد، كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مى‏گيرد و لعنتش مى‏كند و عذابى بزرگ برايش آماده ساخته است.
روشن است که «تکفیری‌ها» بدون داشتن دلیل قطعی، خون انسانهای بی‌گناه را می‌ریزند.
نکته مهم دیگر اینست که مقصود از واژه«مومن» در آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اعظم(ص) مسلمان است نه خصوص«شیعه». اصولا تقابل میان دو اصطلاح «اسلام» و «ایمان» یا «مسلمان» و «مؤمن» که بنابر برخی از روایات در فقه شیعه وارد شده است، مربوط به زمان امامان باقر و صادق(ع) به بعد می‌باشد و از همین رو، در تفسیر آیات قرآن کریم و روایات حضرت پیامبر(ص) این دو واژه به یک معنی می‌باشد.  
ب) آیات مربوط به حرمت تفرقه افکنی در میان امت اسلامی یا مذمت آن همانند آیه شریفه: «و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون.» 
و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد، پس ميان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند نشانه‏هاى خود را براى شما روشن مى‏كند، باشد كه شما راه يابيد.
پر واضح است که «تکفیر» سلیقگی و بی اساس، از مصادیق بارز تفرقه افکنی در امت اسلامی بوده و هست و از این رو، نهی قرآن کریم شامل آن می‌گردد.
3-    حرمت تکفیر اهل قبله از دیدگاه سنت:
در نصوص متعددی که در منابع مختلف روایی شیعه و اهل سنت وجود دارد، روایات زیادی به بحث ما ارتباط پیدا می‌کند که ما را ناچار به انتخاب می‌نماید. برخی از روایات به صورت مستقیم و برخی به صورت غیر مستقیم- و با دلالت التزامی- از تکفیر یا لوازم اجتناب ناپذیر آن نهی می‌نماید.
برخی از روایات به صورت مشترک در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد که در اینجا به ذکر چند نمونه بسنده می‌شود:
روایت اول:  روایت معروف نبوی(ص) که می‌فرماید:« سباب المسلم فسوق و قتاله کفر.»  دشنام دادن به مسلمان فسق و جنگ با او کفر است. البته در برخی از منابع شیعی بجای کلمه«مسلم» واژه«مؤمن» به کار رفته است که این مطلب-همانطور که خواهد آمد- در روایات نبوی تفاوت محتوایی ایجاد نمی‌کند.
نکته مهم اینست که «کفر» در این حدیث به معنای کفری نیست که سبب خروج فرد از دین اسلام گردد و این نکته‌ای است که بزرگان شیعه و سنی در مورد آن هم‌داستانند چنانکه خواهد آمد.
روایت دوم: در منابع فریقان به صورت متعدد روایت شده که پیامبر اعظم(ص) فرمودند:« المسلمون اخوة تتکافأ دمائهم..» . در نقل دیگر:« المؤمنون تتکافأ دمائهم» 
مسلمانان باهم برادر هستند و ارزش خون آنها یکسان می‌باشد.
بنابر این خون هیچ مسلمانی بر خون دیگری ترجیح ندارد و کسی مجاز نیست در خون ریزی های «تکفیری‌ها» مشارکت کند.
روایت سوم: روایات متعددی که از آن حضرت در حجة الوداع نقل شده است که در خطبه خود مردم را مخاطب قرار داده و با وجود اختلافات اندکی که در برخی تعابیر دارند اما همه این متن را نقل کرده‌اند که آن حضرت با اشاره به حرمت ماه ذی الحجة و مکان حرم فرمودند:
« فان دمائکم و اموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا..»  
خونها و اموال شما همانند حرمت امروز و این ماه و این سرزمین بر شما حرام می‌باشد.
روایت چهارم: از رسول خدا(ص) روایت شده است که:« لایحل لمسلم ان یروع مسلما.» جایز نیست که مسلمان، مسلمان دیگر را بترساند. یا « من نظر إلى مؤمن نظرة ليخيفه بها أخافه اللّه عزّ و جلّ يوم لا ظلّ إلّا ظلّه» هرکس به مسلمانی نگاه ترسناک کند تا او را بترساند، خداوند او را در قیامت خواهد ترساند.
روشن است که «تکفیر» به صورت  از اموری است که- مستقیم یا غیر مستقیم- سبب ترسیدن مسلمانان می‌گردد.
در منابع اختصاصی شیعه و اهل سنت هم روایات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌نماییم:
روایت اول:
محدث عالی مقام شیعه جناب شیخ کلینی در مهمترین کتاب روایی تشیع «الکافی» به سند معتبر از سماعة بن مهران روایت کرده است که: 
« إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) بِهِ حُقِنَت الدِّمَاء وَ عَلَيْه جَرَت الْمَنَاكِح وَ الْمَوَارِيث وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ و مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِه...» 
اسلام شهادت به توحید و باور به رسالت پیامبر(ص) است که بوسیله آن خون افراد محفوظ و ازدواج و ارث آنها مشروعیت میابد و توده مردم بر همین وضعیت ظاهری هستند [اما] ایمان هدایت و اسلامی است که در قلب قرار  گیرد.
روایت دوم: همچنین جناب کلینی بسند معتبر از حمران بن اعین از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند که:
« الْإِيمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِي الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِي عَلَيْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ كُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَوَارِيثُ وَ جَازَ النِّكَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَ أُضِيفُوا إِلَى الْإِيمَان..»  
ایمان چیزی است که در قلب قرار گرفته و به خدا منتهی می‌گردد و طاعت و تسلیم دربرابر خدا آن را تایید نماید [اما] اسلام گفتار و رفتار ظاهری افراد است و همین چیزی است که توده مردم از تمام فرق[ اسلامی] دارند و بوسیله آن خونها محفوظ و ارث و ازدواج محقق می‌گردد...
روایت سوم: همچنین جناب کلینی به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که:
«الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِر الَّذِي عَلَيْه النَّاس شَهَادَة أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ وَ قَالَ الْإِيمَانُ مَعْرِفَة هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ يَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ ضَالًّا.» 
اسلام همین وضعیت ظاهری است که مردم دارند شهادت به توحید و رسالت پیامبر اعظم و انجام نماز و پرداختن زکات و حج و روزه ماه رمضان این اسلام است و فرمود: [اما] ایمان شناخت ولایت امامان است اگر فردی به امور پیشین معترف بود اما امامت را ندانست مسلمان است( و قهرا احکام اسلام بر او جاری می‌گردد) اما گمراه می‌باشد.
فقیه معروف امامیه، جناب صاحب جواهر معتقد هستند که نصوصی که دلالت بر اشتراک احکام مسلمانی، میان شیعه و اهل سنت دارد متواتر می‌باشد.  این ادعا اگرچه محل تامل است اما همین اندازه از روایات هم به علت اعتبار سند و دلالتی که دارند مطلب ما را اثبات می‌کنند و نیازی به پیگیری بحث نیست.
روایت چهارم:  محدث برجسته جناب کلینی به سند معتبر از پیامبر اعظم(ص) روایت کرده که فرمودند:« و الذی بعثنی بالحق لو ان اهل السماء و الارض شرکوا فی دم امریء مسلم و رضوا به لاکبهم الله علی مناخرهم فی النار.» (او قال: علی وجوههم.) 
روایت پنجم: شیخ اجل جناب صدوق به سند خود از امام رضا(ع) و آن حضرت از پدران خویش روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمودند: « من بهت مومنا او مومنة او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله یوم القیامة علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه.» 
هر کس که به مرد یا زن با ایمانی تهمت ناروایی بزند، در روز قیامت خداوند او را روی یک تپه از آتش نگاه می‌دارد تا از عهده حرفی که زده برآید.
روایت ششم: جناب کلینی به سند معتبر از سلیمان بن خالد- که از ثقات است- روایت می‌کند که امام باقر(ع) به او گفتند:  قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَر(ع):‏ يَا سُلَيْمَانُ أَ تَدْرِي مَنِ الْمُسْلِمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ الْمُسْلِمُ مَنْ‏ سَلِمَ‏ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ تَدْرِي مَنِ الْمُؤْمِنُ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَال: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ الْمُسْلِمُ حَرَامٌ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَظْلِمَهُ أَوْ يَخْذُلَهُ أَوْ يَدْفَعَهُ دَفْعَةً تُعَنِّتُه.» 
ای سلیمان! می‌دانی مسلمان[واقعی] کیست؟ گفتم: فدای شما شوم شما داناتر هستید. فرمود: 
فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ كُلِّهَا وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التَّوْحِيدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِينَ فِي مَعَاقِدِهَا فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا يَحِلُّ أَذَى الْمُسْلِمِ إِلَّا بِمَا يَجِب..»  166
صدر حدیث جنبه تربیتی و اخلاقی دارد اما بخش آخر آن( المسلم حرام علی المسلم) جنبه فقهی و حقوقی دارد و برای اثبات «حرمت تکفیر» به ناحق مفید است. چه ستمی بالاتر از «تکفیر» کردن مسلمانان دیگر متصور است.
با توجه به این روایات علمای برجسته تشیع، معتقد به جاری بودن احکام اسلام بر تمام معتقدین به شهادتین بوده و هستند.  اگرچه تنها مذهب صحیح را مذهب خود می‌داند. عالم جلیل القدر شیعه، عبدالجلیل رازی (که در سال 560 زنده بوده) می‌نویسد :«شیعت از این هفتاد و دو طایفه هیچ را کافر ندانند و کافر نخوانند زیرا که همه مقرند به خدای و رسول و از امت رسول‌اند..وگر دگران را ناجی ندانند طرفه نیست، که هر طایفه‌ای را مذهب و طریقت این است که از هفتاد و سه، ناجی یکی است، پس شیعت به همه حال ناجی خود را دانند.» 
علامه شهید آیت الله العظمی صدر هم می‌نویسد:« المعروف بين فقهائنا طهارة المخالفين، لانخفاض أركان الإسلام فيهم، و انطباق الضابط المبين للإسلام في الروايات عليهم..»  نظر معروف در میان شیعیان پاک بودن اهل سنت است چرا که ارکان و ضابطه اسلام در مورد آنها وجود دارد. حضرت آیت الله سبحانی هم با ذکر برخی از نصوص بحث، فرموده‌اند:« الاسلام الحاقن للدماء الصائن للاعراض و الاموال هو قبول الشهادتین و اظهارهما فقط و اما ما وراء ذلک فلادخالة فی حقن الدماء و الاموال و الاعراض.» اسلامی که سبب خفظ جان و عرض می‌شود فقط پذیرش و اعلام شهادتین است.
اکنون به ذکر روایاتی از کتب معتبر اهل سنت می‌پردازیم:
روایت ششم: محدث بزرگ جناب مسلم (متوفی261) در صحیح خود از جناب ابوذر نقل می‌کند که پیامبر اعظم(ص) فرمودند: «من دعا رجلا بالکفر او قال عدوالله و لیس کذلک الا حار علیه.» 
هرکسیکه دیگری را به «کفر» یا دشمنی با خدا متهم کند در حالیکه چنین نباشد، حرفش به خودش باز خواهد گشت.
در نقل دیگر آمده ..عن ابن عمر قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): «أيّما رجل مسلم أكفر رجلاً مسلماً، فإن كان كافراً وإلاّ كان هو الكافر» 
روایت هفتم: محدث برجسته جناب بخاری( متوفی256) در کتاب صحیح خود بابی دارد با عنوان ارزش اهل قبلة بودن  و در آن سه روایت از انس بن مالک نقل می‌کند که چون مضمون مشابهی دارند یکی را انتخاب می‌نماییم:
«قال رسول الله(ص): من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و اکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمة الله و ذمة رسوله فلاتحفروا الله فی ذمته.»  هر کس مانند ما نماز بخواند و به قبله ما رو کند و قربانی ما را بخورد( یعنی همین احکام ظاهری شرع را مراعات کند) مسلمان است و در پناه خدا و رسول پس به پناهندگان خدا دست اندازی مکنید.
روایت هشتم: در کتاب صحیح بخاری در کتاب الفتن» بابی دارد که در آن چهار روایت به یک مضمون از رسول خدا(ص) نقل شده است. از جمله ابن عباس از حضرت نقل می‌کند که فرمودند: « لاترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض.»  پس از من به کفر باز مگردید که به جان یکدیگر بیفتید.
در شرح این حدیث ابن اثیر جزری( متوفی606) در جامع الاصول آورده که کفار بخاطر دشمنی همدیگر را می‌کشند اما مسلمانان به حفظ خون هم مامور هستند و حق ندارند همدیگر را بکشند. 
روایت نهم: همچنین جناب بخاری به سند خویش از عبدالله بن عمر روایت می‌کند که پیامبر اعظم(ص) فرمودند:
«امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة فاذا فعلوا ذلک فقد عصموا منی دمائهم الا بحق الاسلام و حسابهم علی الله.»   
دستور دارم تا با مردم تا زمانیکه شهادت به توحید و نبوت بدهند و نماز خوانده و زکات پرداخت کنند بجنگم اما هنگامیکه این امور را انجام دادند جز در مواردی که در اسلام مقرر شده خونشان از جانب من محفوظ است و حساب رفتار آنها با خداست.
روایت یازدهم: دو محدث برجسته جنابان بخاری و مسلم به سند خود از ابن مسعود روایت کرده‌اند که پیامبر اعظم(ص) فرمودند:« لایحل دم امرء مسلم یشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله الا باحدی ثلاث: الثیب الزانی و النفس بالنفس و التارک لدینه المفارق للجماعة.» 
روایت دوازدهم: جناب مسلم به سند خود از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمودند:
«من قال لا اله الا الله و کفر بمایعبد من دون الله حرم ماله و دمه و حسابه علی الله.» هرکس که بگوید لا اله الا الله و به خدایی جز خدا معتقد نباشد جان و مالش محترم است و بررسی اعمالش با خداست.
روایات مشابه دیگری نیز وجود دارد که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌کنیم. 
با توجه به ادله‌ای که نقل کردیم، علمای برجسته اهل سنت، نسبت به مساله« تکفیر» هشدار داده و با آن با احتیاط بر خورد کرده‌اند. از امام محمد شافعی منقول است که:  :« لا اکفر اهل الاهواء بذنب» و فی روایة اخری:« و لا اکفر احدا من اهل القبلة بذنب».  بخاطر گناه حاضر به تکفیر اهل قبله نیستم.
عالم برجسته حنفی جناب شیخ تمرتاشی(متوفی1004) می‌نویسد: « لایفتی بکفر مسلم امکن حمل کلامه علی محمل حسن او کان فی کفره خلاف و لو روایة ضعیفة.»   تا وقتی سخن مسلمان قابل توجیه باشد یا اینکه در کافر بودن او اختلاف نظر وجود داشته باشد-حتی اگر به علت یک روایت ضعیف، این اختلاف نظر بوجود آمده باشد- به کفر او فتوا داده نمی‌شود. عالم معروف حنبلی شیخ ابن تیمیة می‌نویسد:« اما السلف و الائمة فلم یتنازعوا فی عدم تکفیر المرجئة و الشیعة المفضلة و نحو ذلک و لم تختلف نصوص احمد فی انه لایکفر هؤلاء.»  گذشتگان و امامان اختلافی در تکفیر نکردن مرجئه و شیعیان برتر  و مانند آنها نداشتند و گزارشات درباره [امام] احمد بن حنبل اختلافی ندارند که ایشان، این افراد را تکفیر نمی‌کرد.
امام ابوجعفر الطحاوی( متوفی321) می‌نویسد: « ولانکفر احدا من اهل القبلة بذنب ما لم یستحله.. »  تا وقتی که هریک از اهل قبله گناهی را حلال ندانند، بخاطر انجام آن گناه آنان را تکفیر می‌کنیم.
 دانشمند معروف اهل سنت علامه تفتازاني(متوفی792) می‌نویسد: «إنّ مخالف الحقّ من أهل القبلة ليس بكافر ما لم يخالف ما هو من ضروريات الدين كحدوث العالم وحشر الأجساد.»  مخالفت اهل قبله با عقیده درست تا زمانیکه به انکار ضروریات دین منتهی نشود، کافر نخواهد بود.
دانشمند معروف معاصر، آقای دکتر قرضاوی هم با اشاره به نادرست بودن برخی از اعمال و عقاید شیعیان -از نظر ایشان- صریحا از تکفیر شیعیان نهی کرده و می نویسند:«..انی ضد جماعات التکفیر و اقاومها بکل ما املک حتی انکرت علی الذین یکفرون الشیعة الجعفریة و هو ینطقون الشهادتین و یصلون الی القبلة و یصومون و یحجون و ان کان لهم بدع قولیة و فعلیة ننکرها علیهم و لکن فرق کبیر بین التبدیع و التکفیر»  
خوشبختانه در سال1425 هجری در کشور اردن مجمع بزرگی از همه علمای بزرگ مذاهب اسلامی تشکیل شد و آنها بیانیه بسیار خوبی درباره ممنوعیت تکفیر مسلمانان صادر کردند که به «رساله عمان» معروف است. متن این رساله ارزشمند را به مقاله ضمیمه کردیم تا علاقه‌مندان مطالعه نمایند. برای ملاحظه اسامی همه بزرگانی که این متن را مورد تایید قرار داده‌اند به سایت این رساله مراجعه نمایید. 
نتیجه بحث از ادله
با توجه به نصوصی که گذشت هرکس با گقتن شهادتین مسلمان می‌گردد و تا وقتی که دلیل روشنی بر خروجش از اسلام نباشد، جان و مال و حریمش به حکم مسلمان بودن محفوظ است. اگر بخواهیم طبق به تعبیر علمای «علم اصول فقه» سخن بگوییم، باید گفت اصل اولی عدم خروج فرد از اسلام است. نصوص گذشته می‌تواند در موارد شک، مرجع ما باشد. یعنی در موارد تردید ما باید بخاطر اطلاق ادله کفایت شهادتین، فرد مظنون به کفر را همچنان مسلمان بدانیم و علاوه بر آن اصل عملی هم داریم. مستند این اصل «قاعده استصحاب» می‌باشد که در فقه مذاهب اسلامی مرجعی کاملا پذیرفته شده می‌باشد. 
بنابر این هم اصل لفظی و هم اصل عملی بر خلاف تکفیر است.
4-    اسباب تکفیر(مکفرات):
با این حال، بحث اصلی درباره اموری است که سبب خروج فرد از اسلام می‌شود و اسباب تکفیر را فراهم می‌کند، چرا که به نظر همه مذاهب اسلامی برخی امور وجود دارد که باعث «ارتداد» و خروج فرد از اسلام می‌گردد. اساس بحث ما با تکفیری‌ها در این مبحث است. 
ما در ذیل چند عنوان اصلی و معروف که می‌تواند سبب تکفیر فرد مسلمان شود، به نکاتی اشاره می‌نماییم که (اگر خدا بخواهد) می‌تواند در بازدارندگی «تکفیری‌ها» مؤثر باشد.
عناوین اصلی ما عبارتند از: کفر، شرک، انکار ضروریات دین، سب مقدسات، نصب (دشمنی با اهل بیت علیهم السلام) و بدعت. بررسی هر یک از عناوین مذکور نیازمند نگارش مقالتی مستقل است با این حال تذکر چند نکته برای تکمیل بحث ما، مفید به نظر می‌رسد.
همانگونه که گفتیم فرد مسلمان با تحقق این عناوین از اسلام خارج می‌شود- یا به تعبیر دقیق تر، ممکن است خارج شود-. خروج از اسلام را در اصطلاح«ارتداد»  و به فرد خارج شده« مرتد»  می‌گویند که احکام آن محل بحث ما نمی‌باشد.  در چنین وضعیتی دادگاه شرعی، یا مسلمانان دیگر چنین فردی را «تکفیر» می‌کنند یعنی را کافر قلمداد می‌نمایند. اسباب تکفیر می‌تواند به صورت گفتاری یا رفتاری باشد، یعنی گاهی فرد با گفتن یک تعبیر کفرآمیز-همانند دشنام به خدا و پیامبر- از دین خارج و تکفیر می‌گردد و گاهی هم رفتار سبب این کار می‌شود- مانند سوزاندن قرآن کریم.
4-1 کفر
روشن است که اگر مسلمانی پس از اعتقاد به وجود خدای متعال و نبوت پیامبر، منکر این باور شود، از جرگه اسلام خارج شده و تکفیر می‌گردد. «کفر»  یکی از اسباب تکفیر است و اختلافی در اصل آن وجود ندارد.
آنچه محل بحث است اینست که در بسیاری از نصوص دینی، برای انجام برخی از گناهان تعبیر به«کفر» شده و مرتکب آن معصیت«کافر» خوانده شده است اما همانگونه که علمای برجسته شیعه  و سنی  متوجه شده‌اند اینگونه در اینگونه تعابیر کفری که سبب خروج فرد از دین می‌شود مقصود نمی‌باشد. به تعبیر دیگر واژه کفر دارای اطلاقات گوناگونی است که یکی از آنها کفری است که سبب خروج فرد از اسلام می‌شود. اتفاقا برخی از پژوهشگران معتقدند که بیشترین استعمال این واژه در احادیث به معنای معصیت است. 
علامه ابن حجر عسقلانی(متوفی 852) می‌نویسد :« الطاعات کماتسمی ایمانا کذلک المعاصی تسمی کفرا لکن حیث یطلق علیها الکفر لایراد الکفر المخرج من الملة.»  همانگونه که طاعات ایمان نامیده می‌شود، معاصی هم کفر نامیده می‌گردد اما در این موارد مقصود کفری که باعث خروج از اسلام شود، نمی باشد.
 علامه مجلسی(متوفی1110) در شرح روایتی که پیشتر نقل کردیم و در آن جنگ با مسلمان «کفر» دانسته شده بود می‌نویسد: «المراد به الكفر الذي يطلق على أرباب الكبائر أو إذا قاتله مستحلا أو لإيمانه، و قيل: كان القتال لما كان من أسباب الكفر أطلق الكفر عليه مجازا أو أريد بالكفر كفر نعمة التآلف، فإن الله ألف بين المؤمنين أو إنكار حق الإخوة فإن من حقها عدم المقاتلة» 
بنا براین به سادگی نمی‌توان از هر کاری که به نظرمان نادرست بود و در ادله شرعی اطلاق کفر بر آن شده بود، توجیهی برای «تکفیر» مصطلح درست کرد و جان و مال مسلمانان را در معرض خطر قرار داد. و این یکی از اشتباهات بزرگ «تکفیری‌ها» است. 
4-2  شرک    
دومین سببی که به نظر همه مذاهب اسلامی سبب خروج فرد از اسلام می‌شود انکار وحدانیت خدا و به تعبیر دیگر «شرک»  است. شرک را به اکبر و اصغر تقسیم کردند.   قسم اول سبب خروج فرد از اسلام می‌شود مانند اعتقاد به شریک داشتن خدا در ربوبیت و تدبیر عالم و مانند اعتقاد به شریک داشتن خدا در الوهیت و پرستش.
اشکال اصلی در مصادیقی است که برخی از افراد بدون داشتن دلیل روشن آنها را مصداق شرک در عبادت گرفته و دیگر مسلمانان را «تکفیر» می‌نمایند. مثلا در موضوع توسل وهابیت آن را شرک در عبادت گرفته و با شیعیان به مخالفت خشونت‌آمیز پرداخته‌اند. در حالیکه به نظر دانشمندان شیعه این کار اساسا ارتباطی به شرک ندارد. 
درباره شرک اصغر هم که گویا از فرمایش پیامبر درباره ریا اخذ شده - گفته شده که :« هو کل وسیلة و ذریعة یتطرق بها الی الشرک الاکبر» هر چیزی که مقدمه شرک اکبر باشد، شرک اصغر نام دارد و برای آنمصادیقی شمرده شده از جمله ریا و سوگند خوردن به غیر از خدا .
ذکر مثالی در اینجا لازم بنظر می‌رسد. در سنن ترمذی روایت شده که هرکس بغیر خدا قسم بخورد کافر یا مشرک شده است. :« من حلف بغیر الله فقد کفر او اشرک.»  
خود جناب ترمذی( متوفی279) که از مشاهیر روایی اسلام است، در ذیل آن نوشته:« هذا حدیث حسن و فسر هذا الحدیث عند بعض اهل العلم ان قوله: فقد کفر او اشرک علی التغلیظ..» این روایت خوبی است و در نزد برخی دانشمندان تعبیر کفر و شرک در آن به معنای شدت معصیت تفسیر شده است. ایشان در ادامه شواهدی از احادیث دیگر بر این مدعا اقامه می‌کند. 
اصولا احاطه داشتن بر مجموع ادله که هرکدام صلاحیت قرینه بودن برای دیگری را دارند کاری بسیار مشکل است و سالها ممارست و تامل نیاز دارد. علمای برجسته شیعه و سنی در این مطلب همداستانند.
بنابراین، نمی‌توان به صرف ورود یک تعبیر در یک حدیث به جان مسلمانان افتاد.
حافظ ابن عربی مالکی( متوفی 543) در شرح ترمذی در ذیل این حدیث نوشته:« و اما قوله : من حلف بغیر الله فقد کفر او اشرک. فیرید به شرک الاعمال و کفرها لیس بشرک الاعتقاد و کفره ..»  مقصود از این تعبیر شرک و کفر عقیدتی نیست بلکه شرک و کفر در اعمال است.( یعنی رفتاری شرک آمیز یا کفر آمیز)
اما متاسفانه برخی از علمای وهابیت به راحتی مخالف خود را تکفیر می‌کنند. از شیخ ابن عثیمین سوال شده که اینکه برخی مردم در هنگام مشکلات میگویند: یامحمد یاعلی یا جیلانی چه حکمی دارد؟ او فتوا داده که :« اذا کان یرید دعاء هؤلاء و الاستعانة بهم فهو مشرک شرکا اکبر مخرجا عن الملة فعلیه ان یتوب الی الله عزوجل..» 
سوال اینست که با وجود اطلاقات متعدد شرک در ادله شرعی، شما بر چه مبنایی شرک اکبر را انتخاب کردید. علاوه اینکه اساسا کمک گرفتن از اسباب به عقیده ما شرک نیست.
4-3 انکار ضروریات دین
سومین سبب تکفیر» از دیدگاه کتاب و سنت، انکار ضروریات دین است.  ضروری هرچیزی است که برای اثبات اسلامی بودنش نیاز به دلیل نباشد. بنابراین، مسلمان بودن کسیکه یک مطلب مسلم اسلامی را انکار می‌کند، پذیرفته نیست. عالم بزرگ شیعه جناب محقق حلی( متوفی  ) در تعریف کافر می‌نویسد:« و ضابطه كل من خرج عن الإسلام أو من انتحله و جحد ما يعلم من الدين ضرورة كالخوارج و الغلاة»  ضابطه کافر بودن اینست: هر کس از اسلام خارج شود یا خود را به اسلام منتسب کند اما مطلبی را که ضرورتا از دین دانسته می‌شود منکر باشد.
جناب نووی ، جناب ملا علی قاری حنفی  و دیگران هم به همین مطلب تصریح دارند. 
انکار از روی شبهه
نکته خیلی ظریف در این بحث اینست که اگر افرادی به علت شبهه دچار انکار ضروری دین شوند، تکفیر متوقف می‌گردد. امام نووی در شرح صحیح مسلم تصریح می‌کند که :« المذهب الصحیح المختار الذی قاله الاکثرون و المحققون ان الخوارج لایکفرون کسائر اهل البدع.»نظر صحیح که مختار اکثر محققان است اینست که خوارج هم همانند دیگر اهل بدعت تکفیر نمی‌شوند.  ابن قدامه حنبلی در المغنی میگوید حتی اکثر علما خوارج را تکفیر نمی‌کنند با اینکه معتقدند هرکس معتقد به مباح بودن خون بی گناهان باشد کافر است اما این حکم را به افرادی اختصاص می دهند که بعلت شبهه(تاویل) دچار این عقیده باطل نشده باشند. روشن است که این دلیل در مورد دیگر موارد هم وجود دارد.  در فقه شیعه مطلب به گونه‌ای دیگر بیان شده است. از دیدگاه محققان ما، انکار ضروری تنها در صورتی به کفر می‌انجامد که مستلزم انکار و رد نبوت باشد.  یعنی بزرگان و محققان پذیرفته‌اند که ممکن است کسی حکم ضروری را بخاطر شبهه و مانند آن انکار کرده باشد و یا بطور استثنایی ملتفت آن نبوده باشد. 
4-4  اهانت به مقدسات اسلامی
اهانت به تمام مقدسات اسلامی ممنوع و حرام است و برخی از عناوین آن به خصوص سبب خروج از اسلام و مجازات می‌باشد. 
4-4-1 اهانت به خدا 
اهانت کردن به خدای متعال به نظر همه مذاهب اسلامی حرام و دشنام دادن به خدا از اسباب مشروع «تکفیر» است.  قرآن کریم درباره مسخره کردن خدا و پیامبر و آیات الهی تعبیر «کفر» دارد. 
4-4-2 اهانت به پیامبر:  
اهانت کردن به پیامبر اکرم(ص) به نظر همه مذاهب اسلامی حرام و خصوص دشنام دادن به آن حضرت (سب النبی)  از اسباب تکفیر می‌باشد.  اهانت به هرکسیکه اهانت به او، توهین به حضرت پیامبر(ص) باشد در همه مذاهب ممنوع است. قذف ام المؤمنین عایشه در نزد اهل سنت حرام و سبب «تکفیر» است.  علمای ما هم آن را حرام می‌دانند بلکه عالم برجسته شیعه، جناب عبدالجلیل رازی قزوینی در این باره می‌فرماید:« و هر کس عایشه را یا حفصه را یا یکی از زنان مصطفی و دگر انبیا را به زنا تهمت نهند، ملحد و کافر و ملعون باشد و خون و مالش حلال بود..» 
نکته: فقیه برجسته امامیه صاحب جواهر معتقد است اگر سب النبی در حال شدت غضب و به صورت غیر اختیاری صادر شود احکام دشنام را نخواهد داشت. بنابر این باز برای بررسی موضوع نیاز به تشکیل دادگاه صالح هستیم.
4-4-3 اهانت به اهل بیت پیامبر
در فقه شیعه دشنام دادن به اهل بیت پیامبر(ص) به دشنام دادن به آن حضرت ملحق شده است. چنانکه در بحث «نصب» خواهد آمد.
4-4-اهانت به اصحاب
اهل سنت اهانت به اصحاب را حرام می‌دانند و روایاتی در این زمینه نقل کرده‌اند. آنان همه اصحاب پیامبر را عادل می‌دانند. در برابر، شیعیان با وجود احترام فراوان به اصحاب، معتقدند برخی از آنان گنهکار بوده و انتقاد از آنان مجاز می‌باشد. برخی از شیعیان گاهی نسبت به برخی از یاران پیامبر بدگویی می‌کنند و «تکفیری‌ها» این موضوع را توجیهی برای«تکفیر» تمام شیعه قرار می‌دهند.
امام حنابله جناب احمد بن حنبل در کتاب اصول السنة می‌نویسد:« و من انتقص احدا من اصحاب رسول الله ص او ابغضه بحدث کان منه او ذکر مساوئه کان مبتدعا حتی یترحم علیهم جمیعا و یکون قلبه لهم سلیما.» 
هرکس یکی از اصحاب پیامبر را مورد تنقیص قرار دهد یا بدی او را بگوید یا او را دشمن داشته باشد، بدعتگزار است. اما برخلاف برخی از «تکفیری‌ها» به روشنی ملاحظه می‌کنید که ایشان تکفیر نکرده و به بدعتگزار بودن بسنده نموده است. علامه تفتازانی(متوفی792) به خوبی متوجه شده است که:« والجمع بین قولهم: لایکفر احد من اهل القبلة و قولهم: یکفر من قال بخلق القرآن او استحالة الرؤیة او سب الشیخین او لعنهما و امثال ذلک مشکل.» 
علامه ابن عابدین( متوفی1252 ) از علمای برجسته اهل سنت هم صریحا تکفیر را رد می‌کنند :«اما الرافضی ساب الشیخین بدون قذف للسیدة عائشة و لاانکار لصحبة الصدیق و نحو ذلک فلیس بکافر فضلا عن عدم قبول التوبة بل هو ضلال و بدعة.»  علت اجتناب این بزرگان از تکفیر اینست که ملاحظه کرده‌اند، حتی با وجود اعتقاد به خطا بودن این کار دلیل روشنی- حتی در ادله خود اهل سنت- برای خروج فرد از اسلام وجود ندارد.
4-5 نصب 
در فقه شیعه دشمنان اهل بیت(ع) که عنوان ناصبی دارند، «تکفیر» شده و خونشان محترم نیست. تعابیر تندی در روایات ما درباره ناصبی وارد شده است. ممکن است برخی ناآگاهان بخواهند با تعمیم دادن عنوان ناصبی، به تکفیر مسلمانان دیگر بپردازند. 
علمای شیعه معتقد هستند که محبت اهل بیت(ع) هم در قرآن  و هم در سنت دارای مدارک زیادی است و از این رو از ضروریات دین قلمداد می‌شود. لذا انکار آن با مسلمانی تناسب ندارد. اما این مطلب شامل حال اهل سنت نمی‌شود  چرا که آنها نیز همانند شیعیان محبت به اهل بیت(ع) را برای خود افتخاری می‌دانند. آیت الله خوئی می‌فرمایند: « الضروري من الولاية إنما هي الولاية بمعنى الحب و الولاء‌ و هم غير منكرين لها بهذا المعنى، بل قد يظهرون حبّهم لأهل البيت (عليهم السلام) و أمّا الولاية بمعنى الخلافة فهي ليست بضرورية بوجه و إنما هي مسألة نظرية» خلافت موضوعی ضروری نیست که انکار آن مستلزم کفر باشد بلکه یک مووضع نظری است.
نکته دیگر اینکه اگر خوارج هم در فقه شیعه «تکفیر» شده‌اند بخاطر دشمنی با امیرالمؤمنین علی(ع) است نه بخاطرصرف اعتراضات سیاسی که احکام بغی را به دنبال دارد. 
4-6 بدعت:  
«بدعت»  عبارت است از نوآورى عقيده يا عملى در حوزۀ دين بدون استناد به منابع پذيرفته شده در استنباط احكام، همچون قرآن و سنّت كه از آن به تشريع در دين نيز تعبير مى‌شود. 
خوب بحثی در حرمت آن نیست که «کل بدعة ضلالة.» اما دلیل روشنی وجود ندارد که بدعت به صورت کلی از اسباب تکفیر باشد.  
آقای دکتر زمل العطیف با اینکه تصریح کرده‌اند که همه اقسام بدعت یک حکم ندارد  اما متاسفانه برخی از رفتارهای شیعیان را که به تظرشان بدعت است، در قسم بدعتهایی که سبب تکفیر» می‌شود آورده‌اند که باید پرسید به چه دلیلی چنین الحاق ناصوابی را تایید کرده‌اند.
قاعده درء الحدود
آخریم سخن ما در این نوشتار اینست که اگر برای «تکفیر گرایان» از مطالعه ادله گذشته حداقل تردید و شک حاصل شود که ایا مجاز به احکام تکفیر هستند یا نه باز هم طبق قاعده‌ای که در ذیل اشاره می‌شود، حق ندارند با مسلمانان به خشونت رفتار کنند.
 در فقه شیعه  و سنی  قاعده معروفی وجود دارد که به «قاعده درء » نام گرفته است که مستند آن روایت معروف نبوی(ص) است:« ادرؤا الحدود بالشبهات»  یعنی با مجرد شک و شبهه حدود را جاری نکنید.
 عالم بلندآواز شیعه جناب علامه حلی این روایت را اجماعی دانسته است. 
در منابع معتبر اهل سنت از آن حضرت نقل شده که: «ادرؤا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان وجدتم للمسلم مخرجا فخلوا سبیله فات الامام لان یخطی فی العفو خیر من ان یخطیء فی العقوبة.»  
تا می‌توانید از مسلمانان حد را بر دارید، اگر برای فرد مسلمان توجیهی پیدا کردید او را رها کنید چرا که والی اگر در بخشش خطا کند بهتر است از اینکه در مجازات اشتباه کرده باشد.
نتیجه:
 خلاصه و نتیجه این نوشتار اینست که موضوع« تکفیر» از دیدگاه کتاب و سنت یک موضوع بسیار مهم و حساس است و اصل و قاعده اولی حرمت تکفیر مسلمانان می‌باشد. جز در برخی موارد مشخص و مسلم که آنها هم دارای قیود و شرایط خاصی هستند و احراز آنها باید توسط محاکم شایسته انجام شود، نمی‌توان هیچ مسلمانی را، از هر فرقه اسلامی که باشد «تکفیر» کرد و بدتر از آن اینکه اتهام زنندگان بخواهند احکام ارتداد را هم بر او جاری کنند. رواج «تکفیر» در جامعه اسلامی نشانه بسیار بدی از انحطاط اجتماعی و گسسته شدن پیوندهایی است که هر جامعه برای رشد و بالندگی خود به آن نیاز دارد.
کلام زیبای عالم برجسته جناب ابوالعز حنفی فراموشمان نشود که  :« فمن عیوب اهل البدع تکفیر بعضهم بعضا و من ممادح اهل العلم انهم یخطئون و لایکفرون»  از عیوب اهل بدعت اینست که یک دیگر را تکفیر می‌کنند و از ویژگیهای مثبت دانشمندان اینست که بجای تکفیر کردن تخطئه می‌کنند.
نوشتارمان را با روایت معروف و مسلم نبوی(ص) به پایان می‌بریم که: «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه»  مسلمان واقعی کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.
و الحمد لله رب العالمین

-    الضمائم
«رسالة عمان»

بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على نبّيه المصطفى  
وعلى آله وأصحابه الغُرّ الميامين، وعلى رُسُل الله وأنبيائه أجمعين 
قال تعالى: يا أيها الناس إنّا خلقناكم من ذكر وأنثى وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم صدق الله العظيم "الحجرات: 13". 
هذا بيان للناس، لإخوتنا في ديار الإسلام، وفي أرجاء العالم، تعتز عمّان، عاصمة المملكة الأردنيّة الهاشميّة، بأن يصدر منها في شهر رمضان المبارك الذي أنزل فيه القرآن هدىً للناس وبينات من الهدى والفرقان، نصارح فيه الأمّة، في هذا المنعطف الصّعب من مسيرتها، بما يحيق بها من أخطار، مدركين ما تتعرّض له من تحدّيات تهدّد هويتها وتفرق كلمتها وتعمل على تشويه دينها والنيل من مقدساتها، ذلك أنّ رسالة الإسلام السمحة تتعرّض اليوم لهجمة شرسة ممن يحاولون أن يصوروها عدواً لهم، بالتشويه والافتراء، ومن بعض الذين يدّعون الانتساب للإسلام ويقومون بأفعال غير مسؤولة باسمه . هذه الرّسالة السمحة التي أوحى بها الباري جلّت قدرته للنبي الأمين محمد صلوات الله وسلامه عليه، وحملها خلفاؤه وآل بيته من بعده عنوان أخوّة إنسانيّة وديناً يستوعب النشاط الإنساني كله، ويصدع بالحق ويأمر بالمعروف وينهى عن المنكر، ويكرّم الإنسان، ويقبل الآخر . 
وقد تبنت المملكة الأردنيّة الهاشميّة نهجا يحرص على إبراز الصورة الحقيقيّة المشرقة للإسلام ووقف التجني عليه ورد الهجمات عنه، بحكم المسؤوليّة الروحيّة والتاريخيّة الموروثة التي تحملها قيادتها الهاشميّة بشرعيّة موصولة بالمصطفى صلى الله عليه وسلم، صاحب الرّسالة، ويتمثّل هذا النهج في الجهود الحثيثة التي بذلها جلالة المغفور له بإذن الله تعالى الملك الحسين بن طلال طيّب الله ثراه على مدى خمسة عقود، وواصلها، من بعده، بعزم وتصميم جلالة الملك عبد الله الثاني ابن الحسين، منذ أن تسلّم الراية، خدمة للإسلام، وتعزيزاً لتضامن مليار ومائتي مليون مسلم يشكّلون خُمس المجتمع البشري، ودرءاً لتهميشهم أو عزلهم عن حركة المجتمع الإنساني، وتأكيداً لدورهم في بنــــاء الحضارة الإنسانيّة، والمشاركة في تقدمها في عصرنا الحاضر . والإسلام الذي يقوم على مبادئ أساسها: توحيد الله والإيمان برسالة نبيّه، والارتباط الدائم بالخالق بالصلاة، وتربية النفس وتقويمها بصوم رمضان، والتكافل بالزكاة، ووحدة الأمّة بالحج إلى بيت الله الحرام لمن استطاع إليه سبيلا، وبقواعده الناظمة للسلوك الإنساني بكل أبعاده، صنع عبر التاريخ أمّة قويّة متماسكة، وحضارة عظيمة، وبشر بمبادئ وقيم سامية تحقّق خير الإنسانيّة قوامها وحدة الجنس البشري، وأنّ النّاس متساوون في الحقوق والواجبات، والسلام، والعدل، وتحقيق الأمن الشامل والتكافل الاجتماعي، وحسن الجوار، والحفاظ على الأموال والممتلكات، والوفاء بالعهود، وغيرها وهي مبادئ تؤلف بمجموعها قواسم مشتركة بين أتباع الديانات وفئات البشر؛ ذلك أنّ أصل الديانات الإلهيّة واحد، والمسلم يؤمن بجميع الرسل، ولا يفرّق بين أحد منهم، وإنّ إنكار رسالة أي واحد منهم خروج عن الإسلام، مما يؤسس إيجاد قاعدة واسعة للالتقاء مع المؤمنين بالديانـــــات الأخرى علـــــى صعد مشتركـــــــة في خدمة المجتمع الإنساني دون مساس بالتميّز العقدي والاستقــلال الفكري، مستندين في هذا كله إلى قوله تعالى آمن الرسول بما أنـــزل إليــــه من ربـــــــــه والمؤمنــــون كـــل آمــــن بالله وملائكتــــه وكتبـــــه ورسله لا نفرّق بين أحد من رسله وقالــــوا سمعنا وأطعنــــا غفرانــــك ربنـــــا وإليك المصير "البقرة: 285". وكـرّم الإسلام الإنسان دون النظر إلى لونه أو جنسه أو دينه ولقد كـرّمنا بني آدم وحملناهم في البّر والبحر ورزقناهم من الطيبات وفضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا "الإسراء:70". وأكّدّ أنّ منهج الدّعوة إلى الله يقوم على الرفق واللين أُدع إلى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي أحسن "النحل: 125"، ويرفض الغلظة والعنف في التوجيه والتعبير فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم في الأمر "آل عمران:159". وقد بيّن الإسلام أنّ هدف رسالته هو تحقيق الرّحمة والخير للناس أجمعين، قال تعالى وما أرسلناك إلاّ رحمة للعالمين "الأنبياء: 107" ، وقال صلى الله عليه وسلم "الراحمون يرحمهم الرحمن، ارحموا من في الأرض يرحمكم من في السماء" (حديث صحيح). وفي الوقت الذي دعا فيه الإسلام إلى معاملة الآخرين بالمثل، حثّ على التسامح والعفو اللذين يعبّران عن سمو النفس وجزاء سيئة سيئة مثلها فمن عفا وأصلح فأجره على الله "الشورى:40" ، ولا تستوي الحسنة ولا السيئة، إدفع بالتي هي أحسن فإذا الذي بينك وبينه عداوة كأنه ولي حميم "فصّلت:34". وقرّر مبدأ العدالـــة فـــي معاملة الآخريــــن وصيانة حقوقهــــم، وعدم بخس النــــاس أشياءهم ولا يجرمنكم شنئان قوم على ألا تعدلوا، اعدلوا هو أقرب للتقوى " المائدة:8" ، إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها وإذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل "النساء:58" ، فأوفوا الكيل والميزان ولا تبخسوا الناس أشياءهم ولا تفسدوا في الأرض بعد إصلاحها " الأعراف: 85". وأوجب الإسلام احترام المواثيق والعهود والالتزام بما نصت عليه، وحّرم الغدر والخيانة وأوفوا بعهد الله إذا عاهدتم ولا تنقضوا الأيمان بعد توكيدها وقد جعلتم الله عليكم كفيلاً "النحل:91". وأعطى للحياة منزلتها السامية فلا قتال لغير المقاتلين، ولا اعتداء على المدنيين المسالمين وممتلكاتهم، أطفالاً في أحضان أمهاتهم وتلاميذ على مقاعد الدّراسة وشيوخاً ونساءً؛ فالاعتداء على حياة إنسان بالقتل أو الإيذاء أو التهديد اعتداء على حقّ الحياة في كل إنسان وهو من أكبر الآثام، لأنّ حياة الإنسان هي أساس العمران البشري من قتل نفساً بغير نفس أو فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً "المائدة:32". والدين الإسلامي الحنيف قام على التوازن والاعتدال والتوسط والتيسير وكذلك جعلناكم أمة وسطاً لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيداً "البقرة:143" ، وقال صلى الله عليه وسلم "ويسرّوا ولا تعسروا وبشروا ولا تنفروا " (حديث صحيح) ، وقد أسّس للعلم والتدبّر والتفكير ما مكن من إيجاد تلك الحضارة الإسلاميّة الراسخة التي كانت حلقة مهمة انتقل بها الغرب إلى أبواب العلم الحديث، والتي شارك في إنجازاتها غير المسلمين باعتبارها حضارة إنسانيّة شاملة . وهذا الدين ما كان يوماً إلاّ حرباً على نزعات الغلوّ والتطّرف والتشدّد، ذلك أنها حجب العقل عن تقدير سوء العواقب والاندفاع الأعمى خارج الضوابط البشريّة ديناً وفكراً وخلقاً، وهي ليست من طباع المسلم الحقيقي المتسامح المنشرح الصدر، والإسلام يرفضها - مثلما ترفضها الديانات السّماوية السمحة جميعها - باعتبارها حالات ناشزة وضروباً من البغي، كما أنها ليست من خواص أمّة بعينها وإنما هي ظاهرة عرفتها كلّ الأمم والأجناس وأصحاب الأديان إذا تجمعت لهم أسبابها، ونحن نستنكرها وندينها اليوم كما استنكرها وتصدّى لها أجدادنا عبر التاريخ الإسلامي دون هوادة، وهم الذين أكّدوا، مثلما نؤكد نحن، الفهم الراسخ الذي لا يتزعزع بأنّ الإسلام دين أخلاقي الغايات والوسائل، يسعى لخير الناس وسعادتهم في الدّنيا والآخرة، والدفاع عنه لا يكون إلا بوسائل أخلاقية، فالغاية لا تبرر الوسيلة في هذا الدين . والأصل في علاقــــة المسلمين بغيرهم هي الســـــلم، فلا قتال حيث لا عدوان وإنما المودة والعدل والإحسان لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين، ولم يخرجوكم من دياركم أن تبرّوهم وتقسطوا إليهم إن الله يحب المقسطين "الممتحنة:8" ، فإن انتهوا فلا عدوان إلا على الظالمين "البقـرة:193". وإننا نستنكر، دينياً وأخلاقياً، المفهوم المعاصر للإرهاب والذي يراد به الممارسات الخاطئة أيّاً كان مصدرها وشكلها، والمتمثلة في التعدّي على الحياة الإنسانيّة بصورة باغية متجاوزة لأحكام الله، تروع الآمنين وتعتدي على المدنيين المسالمين، وتجهز على الجرحى وتقتل الأسرى، وتستخدم الوسائل غير الأخلاقية، من تهديم العمران واستباحة المدن ولا تقتلوا النفس التي حرّم الله إلاّ بالحق "الأنعام:151"، ونشجب هذه الممارسات ونرى أنّ وسائل مقاومة الظلم وإقرار العدل تكون مشروعة بوسائل مشروعة، وندعو الأمّة للأخذ بأسباب المنعة والقوّة لبناء الذات والمحافظة على الحقوق، ونعي أنّ التطرّف تسبّبَ عبر التاريخ في تدمير بنى شامخة في مدنيات كبرى، وأنّ شجرة الحضارة تذوي عندما يتمكن الحقد وتنغلق الصدور . والتطرف بكل أشكاله غريب عن الإسلام الذي يقوم على الاعتدال والتسامح . ولا يمكن لإنسان أنار الله قلبه أن يكون مغالياً متطرفاً . وفي الوقت نفسه نستهجن حملة التشويه العاتية التي تصوّر الإسلام على أنه دين يشجّع العنف ويؤسّس للإرهاب، وندعو المجتمع الدولي، إلى العمل بكل جدّية على تطبيق القانون الدولي واحترام المواثيق والقرارات الدوليّة الصادرة عن الأمم المتحدة، وإلزام كافة الأطراف القبول بها ووضعها موضع التنفيذ، دون ازدواجية في المعايير، لضمان عودة الحقّ إلى أصحابه وإنهاء الظلم، لأنّ ذلك من شأنه أن يكون له سهم وافر في القضاء على أسباب العنف والغلوّ والتطرف . إنّ هدي هذا الإسلام العظيم الذي نتشرف بالانتساب إليه يدعونا إلى الانخراط والمشاركة في المجتمع الإنساني المعاصر والإسهام في رقيّه وتقدّمه، متعاونين مع كل قوى الخير والتعقّل ومحبّي العدل عند الشعوب كافةً، إبرازاً أميناً لحقيقتنا وتعبيراً صادقاً عن سلامة إيماننا وعقائدنا المبنية على دعوة الحق سبحانه وتعالى للتآلف والتقوى، وإلى أن نعمل على تجديد مشروعنا الحضاري القائم على هدي الدين، وفق خطط علمية عمليّة محكمة يكون من أولوياتها تطوير مناهج إعداد الدعاة بهدف التأكد من إدراكهم لروح الإسلام ومنهجه في بناء الحياة الإنسانيّة، بالإضافة إلى إطلاعهم على الثقافات المعاصرة، ليكون تعاملهم مع مجتمعاتهم عن وعي وبصيرة، قـل هذه سبيلي أدعــو إلى الله على بصيرة أنـا ومــن اتبعني "يوسف:108" ، والإفادة من ثورة الاتصالات لردّ الشبهات التي يثيرها أعداء الإسلام بطريقة علميّة سليمة دون ضعف أو انفعال وبأسلوب يجذب القارئ والمستمع والمشاهد، وترسيخ البناء التربوي للفرد المسلم القائم على الثوابت المؤسّسة للثقة في الذات، والعاملة على تشكيل الشخصيّة المتكاملة المحصنة ضدّ المفاسد، والاهتمام بالبحث العلمي والتعامل مع العلوم المعاصرة على أساس نظرة الإسلام المتميزة للكون والحياة والإنسان، والاستفادة من إنجازات العصر في مجالات العلوم والتكنولوجيا، وتبنّي المنهج الإسلامي في تحقيق التنمية الشّاملة الذي يقوم على العناية المتوازنة بالجوانب الروحيّة والاقتصاديّة والاجتماعيّة، والاهتمام بحقوق الإنسان وحريّاته الأساسيّة، وتأكيد حقّه في الحياة والكرامة والأمن، وضمان حاجاته الأساسيّة، وإدارة شؤون المجتمعات وفق مبادئ العدل والشورى، والاستفادة مما قدّمه المجتمع الإنساني من صيغ وآليات لتطبيق الديمقراطيّة . والأمل معقود على علماء أمتنا أن ينيروا بحقيقة الإسلام وقيمه العظيمة عقول أجيالنا الشابّة، زينة حاضرنا وعدّة مستقبلنا، بحيث تجنبهم مخاطر الانزلاق في مسالك الجهل والفساد والانغلاق والتبعيّة، وتنير دروبهم بالسماحة والاعتدال والوسطية والخير، وتبعدهم عن مهاوي التطرّف والتشنج المدمّرة للروح والجسد؛ كما نتطلع إلى نهوض علمائنا إلى الإسهام في تفعيل مسيرتنا وتحقيق أولوياتنا بأن يكونوا القدوة والمثل في الدين والخلق والسّلوك والخطاب الرّاشد المستنير، يقدمون للأمّة دينها السمح الميسر وقانونه العملي الذي فيه نهضتها وسعادتها، ويبثون بين أفراد الأمّة وفي أرجاء العالم الخير والسلام والمحبّة، بدقّة العلم وبصيرة الحكمة ورشد السياسة في الأمور كلها، يجمعون ولا يفرقون، ويؤلفون القلوب ولا ينفرونها، ويستشرفون آفاق التلبية لمتطلبات القرن الحادي والعشرين والتصدي لتحدياته . والله نسأل أن يهيئ لأمتنا الإسلاميّة سبل النهضة والرفاه والتقدّم، ويجنبها شرور الغلوّ والتطرف والانغلاق، ويحفظ حقوقها، ويديم مجدها، ويرسخ عزّتها، إنه نعم المولى ونعم النصير . قال تعالى: وأنّ هذا صراطي مستقيما فاتّبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله، ذلكم وصّاكم به لعلكم تتقون "الأنعام: 153". وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين،، 

عمّان - المملكة الأردنية الهاشمية 
رمضان المبارك، 1425 هجرية - تشرين الثاني، 2004 ميلادية 
منابع:
-    قرآن کریم
فارسی:
1.    انصاری، محمد رضا، دائرة المعارف تشیع( مدخل تکفیر) نشر شهید سعید محبی، اول1375.
2.    بهجت گيلانى، محمد تقى، جامع المسائل، دفتر معظم‌له، دوم، قم، 1426.
3.    حیدری، محمد شریف، تکفیر اهل قبله، مفهوم، دیدگاهها و خاستگاها(پایان نامه کارشناسی ارشد)راهنما: دکتر عصام العماد، مدرسه عالی امام خمینی1385.
4.    داماد، سید مصطفی، قواعد فقهیه، مرکز نشر علوم اسلامی، چاپ دوازدهم1406.
5.    رازی قزوینی، عبدالجلیل، نقض، دارالحدیث، اول1391.
6.    زمانی، محمد حسن، طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، اول1378.
7.    صرامی، سیف الله، دانشنامه جهان اسلام،جلد هشتم، چاپ اول1383.
8.    گروه نویسندگان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد شانزدهم1387.
9.    گروه نویسندگان، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(ع) موسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، چاپ دوم1388.
10.    ولائی، عیسی، ارتداد در اسلام، نشر نی، چاپ اول1380.
عربی:

1.    ابن العربی المالکی، محمد، عارضة الاحوزی بشرح جامع الترمذی، دار الفکر، الثانیة1424.
2.    ابن حجر العسقلانی، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، مکتبة دارالسلام، الریاض، الثالثة1421.
3.    ابن حنبل، احمد، اصول السنة، دارالکتب العلمیة، الاولی1427.
4.    ابن قدامة، شمس الدین عبدالرحمن، الشرح الکبیر( المطبوع ذیل المغنی) دارالفکر، الثانیة1424.
5.    ابن قدامة، موفق الدین، الکافی فی الفقه، المکتبة العصریة، الاولی1427.
6.    ابن قدامة، موفق الدین، لمعة الاعتقاد الهادی الی سبیل الرشاد( مع شرح الدکتور صالح الفوزان)، الاولی1425، بلا مطبعة.
7.    ابن نجیم، زین الدین، الاشباه و النظائر علی مذهب ابی حنیفة النعمان، دارالکتب العلمیة، الاولی1419.
8.    ابوالعز الحنفی، صدرالدین، شرح العقیدة الطحاویة، دار ابن رجب، الثانیة1424.
9.    الاردبیلی، السید عبدالکریم، فقه الحدود و التعزیرات، جامعة المفید، الثانیة1427.
10.    الاردبیلی، احمد، مجمع الفائدة و البرهان، مؤسسة النشر الاسلامی، الاولی1403.
11.    الامام الخمینی، السید روح الله، کتاب الطهارة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، الاولی، تهران، 1421.
12.    البخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دار صادر، بیروت، بلاتاریخ.
13.    البیهقی، ابوبکر احمد، السنن الکبری، دارالکتب العلمیة، الثالثة 1424.
14.    الترمذی، السنن، المکتبة العصریة،  الاولی، بیروت، 1426.
15.    التفتازانی، سعد الدین مسعود، شرح العقائد النسفیة، مع تحقیق محمد عدنان درویش بلامطبعة.
16.    الجریسی، خالد بن عبدالرحمن، فتاوی علماء البلد الحرام، فهرسة مکتبة الملک فهد الوطنیة، الرابعة1427.
17.    الجصاص، ابوبکر، احکام القرآن، دارالفکر، بیروت1421
18.    الحر العاملی، محمدف وسائل الشیعة، موسسة آل البیت(ع) الثانیة1424
19.    الحلّى، محقق، نجم الدين، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، مؤسسه اسماعيليان، الثانیة، قم، 1408.
20.    الخشن، حسین، الاسلام و العنف قرائة فی ظاهرة التکفیر، المرکز الثقافی العربی،الاولی2006بیروت.
21.    الخوئی، السید ابوالقاسم، موسوعة الامام الخوئی، مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، بلاتاریخ.
22.    زمل العطیف، علی بن محمد بن حسن، التکفیر..مفهومه و اسبابه و ضوابطه و احکامه، مکتبة الرشد، الاولی، الریاض1430.
23.    الزیلعی، عبدالله، نصب الرایة تخریج احادیث الهدایة، دارالکتب العلمیة، الثانیة1422.
24.    سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، مؤسسة الامام الصادق(ع) الثالثة1427.
25.    السمهوری، رائد، نقد الخطاب السلفی، طوی للثقافة و النشر، لندن2010
26.    السیوطی، جلال الدین، الاشباه و النظائر فی قواعد و فروع فقه الشافعیة، دارالکتب العلمیة، الاولی1422.
27.    السیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، دارالکتب العلمیة، الثالثة1427.
28.    الشعرانی، عبدالوهاب، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر، دار احیاء التراث العربی،الاولی، بیروت1418.
29.    الشهيد الثانى، زين الدين بن على، مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، مؤسسة المعارف الإسلامية،  الاولی، 1413.
30.    الشیرازی، ابواسحاق، المهذب فی فقه الامام الشافعی، دارالمعرفة، الاولی، بیروت1424.
31.    الصدر، السید محمدباقر، بحوث فی شرح العروة، مجمع الشهيد آية الله الصدر العلمي، الثانیة، قم، 1408.
32.    الصدوق، محمد، الخصال، مؤسسة النشر الاسلامی، السابعة1426.
33.    الصدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، مؤسسة النشر الاسلامی، الثانیة1413.
34.    الطباطبائی، السید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة النشر الاسلامی، الخامسة1417.
35.    الطبری، ابوجعفر محمد، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، دارالاعلام، الاردن، عمان، الاولی1423.
36.    القرضاوی، یوسف فتاوی معاصرة، المکتب الاسلامی، الاولی1424.
37.    القمی، عباس، الکنی و الالقاب، مؤسسة النشر الاسلامی، الاولی1425.
38.    الکلینی، محمد، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، السابعة1383 ه.ش.
39.    المجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، دار الکتب الاسلامیة، الثانیة1404.
40.    مجموعة من کبار اساتذة الفقه الاسلامی، موسوعة الفقه الاسلامی المقارن الشهیر بموسوعة جمال عبدالناصر الفقهیة، جمهوریة مصر العربیة، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیة، بلاتاریخ.
41.    النجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فیشرح شرائع الاسلام، دار احیاء التراث العربی، السابعة1981 م.
42.    النووی، محیی الدین، شرح صحیح مسلم، المکتبة العصریة1430
43.    النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، مؤسسة المختار، القاهرة، الاولی1426.
44.    وهبی العاملی، مالک مصطفی، ظاهرة التکفیر فی الفکر الاسلامی، دارالهادی، الاولی،بیروت1428.
45.    الهاشمی الشاهرودی، السید محمود و زملائه، موسوعة الفقه الاسلامی، موسسة دائرة معارف الفقه الاسلامی، ج8، الاولی1428.
46.    الهاشمی الشاهرودی، السید محمود و زملائه، موسوعة الفقه الاسلامی، موسسة دائرة معارف الفقه الاسلامی، ج19، الاولی1431.
47.    الهاشمی الشاهرودی، السید محمود و زملائه، موسوعة الفقه الاسلامی، مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامی، ج 20 الاولی1431