پايگاه خبري تحليلي «پارس»-محمدرضا يل- انتخابات ریاست جمهوری 92 دستاوردهای تحلیل بسیاری برای جناح های سياسی داشت. البته همیشه جریان ناکام برای آسیب شناسی اراده بیشتری از خود نشان می دهد تا شاید بتواند با بررسی ضعف ها علاوه بر کنش بهتر ، الام ناشی از شکست را کاهش دهد. اما در این تحليل تجربه ای گرانسنگ از انتخابات 92 را که می تواند برای همه جریان های سیاسی جذاب باشد را به صورت گذرا مطرح می کنیم. 

یکی از نکات انتخابات 92 که موضوع اصلی اين تحليل نیز هست، رای آوری شخصی شناخته با حامیان شناخته شده در بین عموم بود. البته این تجربه در سال 84 هم به نوعی اتفاق افتاد ولی در عین حال تفاوت بسیاری در انتخابات 84 و 92 به چشم می خورد. درست است که احمدی نژاد شخصیتی ناشناخته بود لکن با توجه به تعدد اصولگرایان و حامیانشان، وی نماینده  جریانی خاص در فضای سیاسی کشور نبود و رای اوری وی مرهون ویژگی ها شخصی وی و فضای سیاسی حاکم بر آن دروان تلقی می شود.

در بازگشت به اصل بحث باید گفت گزاره فوق(رای آوری شخصی ناشناخته با حامیان شناخته شده) حاوی نکات بسیار مهمی است:

اولین آن شناخت نوعی منطق اجتماعی رای دهندگان است. به این ترتیب باز هم این امکان وجود دارد که در تاریخ انتخابات ها افراد ناشناخته دیگری با این مکانیزم روی کار بیایند و در در مقابل شخصیت های اجتماعی پیروز شود و این این اعتقاد که حتما باید چهره های معروف و اجتماعی پای در گود انتخابات بگذارند نقض می گردد.(البته باید شرایط سیاسی مطلوب این مکانیزم نیز احصا شود)

دومین نکته در این رابطه، مصون ماندن ظرفیت شخصیت های داعیه دار رهبری جریان های سیاسی است. به این ترتیب مهره ناشناخته با کمی فاصله مجری اوامر رهبران جریان سیاسی پیروز می گردد و جلوی ظرفیت سوزی و دل زدگی اجتماعی نسبت به شخصیت های اصلی جریان سیاسی را صد می کند و نهایتا رهبران با نقد مهره خود امکان حمایت از مهره ای دیگر را برای خود محفظ نگه می دارند.

با توجه به شرایط موجود فضای سیاسی باید گفت هاشمی و خاتمی به عنوان افرادی که در برهه ای در راس قدرت اجرایی بودند، در حال تجربه فرآیندی جدیدی در فضای سیاسی ایران هستند. آنان در دوره 8 ساله دولت عدالت خواه به عنوان  اپوزیسیون خارج از قدرت تجربه مخالف خوانی را داشته اند و تا حد و مرز مخالف با نظام هم پیش رفتند و البته تجربه های ارزشمندی نیز در تحلیل های خود کسب نموده اند، که آنان را بسیار پخته و واقع گرا نموده است(همچون تجربه واکنش اجتماعی  9 دی درمقابل اقدامات خود در سال 88) .

با توجه به همه تجربیات این دو نفر به عنوان دو رهبر یا حداقل دو شخصیت محوری باید گفت؛ این دو فرد در تجربه فضای جدید سیاسی، مبتدی و تازه کارند چرا که آنان تا به امروز فضایی با مختصات یک ساله اخیر را تجربه نکرده بودند. افرادی که تا دیروز نماینده معترضان بودند حالا با ورود در قدرت بر اساس مکانیزمی که مورد اعتراض خود، مهم ترین رکن اجرای کشور را در دست گرفته اند.

چگونگی تعامل با جامعه و هوادارن خود و همچنین ارکان نظام و در عین حال حفظ سرمایه اجتماعی مسئله های ذهنی حامیان دولت را تشکیل می دهد.

شاید یکی از تصمیمات اساسی این دو شخصیت عدم ورود مستقیم در قدرت و حفظ جایگاه رهبری خود(در حد حمایت) در فضای سیاسی باشد که این موضوع  استمرار همان فرآیندی است که منجر به پیروزی روحانی در انتخابات شد. با این فرآیند به نوعی سرمایه اجتماعی خود را حفظ کرده و سیاهی نا کارآمدی های همیشگی دولت ها را کمتر متوجه خود خواهند کرد.

شاید بهترین نام برای این فرآیند یا مکانیزم سیاسی، بازی بدون ستاره باشد. درست است که ستاره ای در زمین بازی نمی کند ولی ستارگان سابق از این تیم حمایت می کنند و هوادارن درکنار آنان به تماشای بازی و حمایت می پردازند. بر این اساس اراده خاتمی برای کاندید شدن و یا هاشمی برای ریاست خبرگان در تجربه جدیدشان با تردیدی جدی روبرو خواهند شد و این دو سعی خواهند کرد بیشتر جایگاه رهبری خود را حفظ کنند و ظرفیت خود را یک شبه بر باد ندهند.