به گزارش پارس به نقل از خبرگزاری مهر با او که تماس گرفتم از یزد حرکت کرده بودم به سمت میبد. آقای شریف زاده تازه از کارگاه به منزل رسیده بود؛ امّا وقتی شنید برای مصاحبه آمده‌ام، قول داد سر ساعت مقرر خودش را به شاه‌عباسی برساند. شاه‌عباسی کاروانسرایی بین راهی در عصر صفویه است که در مرکز شهر میبد قرار دارد. در کوچه‌های باریک کف‌پوش شده، زیر ساباط‌های قدیمی به سمت در ورودی کاروانسرا قدم برمی‌داشتم که مردی میانسال با سر و وضعی ساده و بی‌آلایش سوار بر موتورسیکلت از راه رسید و موتورش را رو به‌روی در ورودی شاه‌عباسی به دیوار آب‌انبار تکیه داد و همین که مرا دوربین به دست دید لبخندی زد و مرا به حجره‌اش دعوت کرد.

هنوز خود را استاد نمی‌دانم

متولد ۱۳۲۸ در شهر میبد است. علاقه‌ وافر او به زیلوبافی از بدو ورود به کارگاهی که آفتاب عصرگاهی تا انتهایش را روشن کرده، عیان است؛ چراکه بدون حتی کلمه‌ای حرف به سراغ دار زیلوبافی‌اش رفته و شروع می‌کند به ادامه‌ زیلویی که نیمه کاره بر روی دار تعبیه شده است. نام کامل او «بمانعلی» است: «چون در قدیم بچه‌ها می‌مُردند و دو برادر قبل از من هم فوت کردند، اسم مرا بمانعلی گذاشتند تا بمانم.» وقتی این را می‌گوید لبخند زیبایی روی صورتش نقش می‌بندد. از هفت سالگی به جای مدرسه به کار زیلوبافی پرداخته و طی سه سال زیر نظر استادانی چون سید کاظم، حاج نصرالله صمدی و خالق علیرضا در زیلوبافی ماهر شده‌ و با فروتنی ِ تمام هنوز هم خود را استاد زیلوبافی نمی‌داند.

با زیلوبافی نمی‌توان زندگی را چرخاند

به جز شریف‌زاده ۶-۷ نفر دیگر در میبد مشغول زیلوبافی هستند که یک نفر از آن‌ها نابیناست. وقتی صحبت از آموزش زیلوبافی می‌شود، می‌گوید: «چیزی که الآن آموزش می‌دهند زیلو نیست.» از نظر او زیلوباف کسی است که بدون طرح و نوشته بتواند همه‌ نقش‌ها و طرح‌های زیلوهای بزرگ و کوچک را ببافد. او می‌گوید: «زیلو طرح و نقش زیاد دارد، ما هم ممکن است طرحی را فراموش کنیم؛ ولی همین که به زیلو نگاه کنیم یادمان می‌آید.» شریف‌زاده ۶ پسر و سه دختر دارد یا به قول خودش یک دست و نیم فرزند که هیچکدام راه پدر را ادامه ندادند: «با زیلوبافی نمی‌توان زندگی را چرخاند. به خاطر همین فقط دو پسرم کمی زیلوبافی بلدند؛ امّا زیلوبافی نمی‌کنند.»

زیلوباف بیت رهبری

بافتن زیلوی بیت رهبری شیرین‌ترین خاطره کاری من است

مردی خوش‌رو، مهربان و آرام؛ این توصیفی است که در طول مصاحبه می‌توانم از او داشته باشم. مردی که بافندگی بخشی از زیلوهای رهبری را به او سپرده بودند: «من و همکارانم سال‌ها پیش مامور بافتن زیلوهای بیت رهبری شدیم و این یکی از شیرین‌ترین خاطرات دوره کاری من است.» از او می‌پرسم آیا برای تعمیر زیلوها هم به بیت رهبری سر می‌زنید؟ «تعمیر؟! زیلو که تعمیر نمی‌خواهد. سال‌های سال سالم می‌مانند. ولی اگر پاره شود باید دور انداخت. البته می‌توان آن را دوخت امّا مثل قبل نمی‌شود.»

الان دیگر کسی مشتری زیلو نیست

شریف‌زاده در منزل خودش نیز زیلو دارد. «یک عدد زیلو انداختم پشت بام که شب‌ها رختخوابمان را همان‌جا پهن می‌کنیم.» می‌گوید الآن کسی مشتری زیلو (خصوصاً زیلوهای بزرگ) نیست. متاسفانه فرهنگ استفاده از زیلو به عنوان یک وسیله کاربردی از بین رفته و زیلو تبدیل به یک وسیله تزئینی شده و به عنوان صنایع دستی در خانه ها نگهداری می شود.» همشهری‌هایش حتی گاهی زیلوهای کوچک را به عنوان روکش صندلی خودرو تهیه می‌کنند. زیلوبافی چندان سودی برایش ندارد و درآمدش از بیمه بازنشستگی و فروش کاربافی‌هایی است که همسرش می‌بافد: «خانمم کاربافی می‌کند. کاربافی همان شَعر بافی است.»

استادی که با عشق زیلو می‌بافد

شریف‌زاده آن‌قدر با انرژی از زیلو و زیلوبافی می‌گوید که آدم دوست دارد تمام فرش‌های خانه‌اش را با زیلو  عوض کند: «زیلو از جنس نخ و پنبه است؛ الیاف طبیعی. تابستان خنک و زمستان گرم. فقط کمی سفت است، آن‌هم نه برای ما قدیمی‌ها، برای بچه‌های امروزی!» می‌گوید: «زیلو اگر آفتاب بخورد فقط تغییر رنگ می‌دهد ولی پاره نمی‌شود. هرچقدر هم می‌خواهی می‌توانی آن را بشویی. مثل قالی نیست که بعد از چند بار شست‌وشو از بین برود.»

از قیمت زیلو که می‌پرسم، می‌گوید: «زیلو از ۶ متر به بالا کیلویی قیمت می‌خورد ولی کوچک‌تر از آن عددی.» می‌گوید اگر کسی زرنگ باشد یک زیلوی کوچک را می‌تواند دو روزه یا بیست ساعته تمام کند. شریف‌زاده زیلوهای صندلی ماشین که بین زیلوها بیشترین فروش را دارد، دانه‌ای ۷۵ هزار تومان می‌فروشد و زیلوهای بزرگ را کیلویی ۵۵ هزار تومان. انگار خرید زیلو به جای فرش هم چندان بد نیست! وقتی از نحوه بافت زیلوا حرف می‌زند آن‌قدر با دقت و حوصله توضیح می‌دهد که گویا برای آموزش آمده‌ام: «هر ۹۶ پود یک پهنا و یا دو مُداخل است. من خودم روزی ۶ پهنا می‌بافم.»

از یونسکو تقدیرنامه گرفته‌ام!

نمایشگاه‌های زیادی شرکت کرده و تقدیرنامه‌های بسیار زیادی دارد. ولی به قول خودش: «همه‌شان الکی هستند به جز تقدیرنامه‌ای که از طرف سازمان جهانی یونسکو گرفته‌ام.» و با همان لبخند دلنشینش تقدیرنامه‌ را که روی طاقچه‌ حجره‌اش گذاشته را باز می‌کند و نشانم می‌دهد. شریف زاده از آن‌جایی که سال‌هاست زیلوبافی می‌کند، شکل دست‌هایش تغییر  کرده است. تعجب می‌کنم که مردی ۶۶ ساله از صبح تا عصر دائماً روی پا ایستاده و زیلو می‌بافد. می‌گوید من پاهایم سالم است ولی همکارهایی داریم که پاهایشان از حالت عادی خارج شده است.

وقت رفتن توضیحاتی در مورد معماری کاروانسرا می‌دهد. مرا مهمان‌نوازانه برای افطار به منزلشان دعوت می‌کند و وقتی می‌گویم جای دیگری دعوت دارم از حضورم تشکر می‌کند، سوار موتورش می‌شود و آرام آرام در کوچه‌های قدیمی میبد محو می‌شود.