آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «امام؛ روح دین و امت، قالب آن است» پرداخت که مشروح ‌آن در ادامه می‌آید:

دین، در امت شدن است

علت اینکه عاشورا به وجود آمد، غفلت امت و باور نکردن به اینکه باید امت باشند، بود. عرض کردیم: اگر امت، امت بود، اباعبدالله به عنوان امام به قتلگاه نمی‌رفت، اینکه بیان می‌شود و به ذوالجلال والاکرام عرضه می‌داریم: «اللهم عرفنی حجتک» برای این است، یک صورت ظاهر دین هست ولی دین نیست، «ضللت عن دینی». اگر این باور می‌شد، حال امت اسلام به اینجا کشیده نمی‌شد و بدون تعارف عرض کنم: تا این باور هم به وجود نیاید، آخرین مهره و حجّت خدا بر روی زمین نخواهد آمد.

اینکه باور کنیم؛ به تعبیر، خوب دقت کنید، دین، در امت شدن است. چه بسا به ظاهر، اهل تقوایی که متّقی بودند و اهل اخلاقی که متخلّق بودند، و اهل عبادتی که متعبّد بودند، اما چون باور نداشتند تمام اخلاق و تدیّن، موقعی معنا می‌دهد که امّت باشند، آرام آرام همان آن‌ها، امام کش شدند! «خسرالدنیا و الاخره ذلک هو الخسران المبین»..

اینکه در باب نفوذ یهود، در سال‌های گذشته، اشاراتی داشتیم، یک دلیل، همین است که عرض کردیم: وقتی نتوانستند، با انبیاء بجنگند و آن‌ها را بکشند، ویقتلون النبیین بغیر الحق.. وپیامبر بر مردم سیطره پیدا کرد و افکار الهی را آورد، مهمترین مطلب، برای یهود، این است: روح دین، گرفته بشود و به ظواهر پرداخته شود. آن موقع، آرام آرام، ظواهر را هم ازبین می‌برد، به تاریخ اشاره خواهم کرد، هم ازدیدگاه خودمان و هم از دیدگاه اهل جماعت، با مستندات عرض می‌کنیم: چون روح دین گرفته شد، ابتدا ظواهر بود، ولی این ظواهر هم تغییر داده شد.. و رو به تجمل‌گرایی رفت...لذا روح دین امام است و اعتقاد به اینکه اگر امامی هست، باید امّت باشیم.

قالب روح دین(امام)؛ امت است

اینکه در زیارت جامعه کبیره عرض می‌کنیم: بکم تقبل الطاعة المفترضه به واسطه‌ی شما حتی واجبات الهی، مانند نماز و روزه و حج و .. قبول می‌شود، یعنی اگر تصور کنم به خودی خود می‌توانم، با این مطالبی که در دست دارم از سنّت، که سنت نبوی است، جلو بروم و اهل تقوا و عبادت باشم، اهل شب‌خیزی و تهجّد باشم، یک روزی پیش می‌آید که وقتی روح دین‌، یعنی امام گرفته شد و معلوم است که روح دین قالب می‌خواهد، دقّت کنید، این وا‍ژه‌ها و الفاظ حساب‌شده هست، این قالب، امت هست. اگر روح، از قالب جدا شد، نه امت، امت است و نه روح، می‌تواند کاری کند.

عرض کردیم: پروردگار عالم بنا ندارد به معجزه کاری انجام بدهد، روح که امام است از قالب که امّت است گرفته شد. امّت روح ندارد و روح هم بدون قالب و جسم نمی‌تواند کاری انجام بدهد چرا؟ چون آنچه که از ناحیه‌ی خداوند متعال ترسیم شده است، و آن جورچینی که در کتاب مکنون ثبت شده این است که باید این روح در قالب جسم حرکت کند و این قالب جسمانی امت است.

امت اگر باور نکرد که نماز و روزه و عبادتش و حتی شب‌خیزیش، بدون روح، یعنی امام معنا ندارد، بکم تقبل الطاعة المفترضه آرام آرام، حتی این عبادت‌ها هم گرفته می‌شود و گاهی به ظاهر انجام می‌شود ولی ارزشی ندارد.. «فانک ان لم تعرفنی نفسک ضللت عن دینی» دین، دین ظاهری و بی‌محتواست و آخر هم فریب می‌دهند، یا سنت را عوض می‌کنند که کردند، نماز رسول چیز دیگری بود طور دیگری شد، حج رسول چیز دیگری بود طور دیگری شد، ظواهر را هم تغییر می‌دهند؛ چون با اصلش نمی‌توانند مبارزه کنند.

عرض کردیم: یهود در ابتدا اصل را هدف می‌گیرد، اگر دید دیگر نمی‌تواند، حریف بشود، نفوذ می‌کند. وقتی این‌طور شد، ظواهر تغییر می‌کند، ظواهر که تغییر کرد، انحراف و بعد خرافه و خرافه که شد، دیگر دین نیست. اینکه فرمودند: شیعه یعنی کسی که درست، پا جای پای امام، بگذارد و افراط و تفریط نکند، لفظ شیعه عاریه هست، اسلام فقط ما نیستیم، پیامبر اسلام نیاورد، اسلام بود، ان الدین عندالله الاسلام لذا ابراهیم خلیل حنیفاً مسلما است. موسی کلیم و عیسی بن مریم به دین اسلام بود، نه موسی کلیم، کلیمی ویهودی است و نه عیسی مسیح عنوان دینش مسیحی است، به تعبیر قرآن کریم، یهود و نصارا که ساختگی است. کما اینکه همین ساختگی در دین اسلام به وجود آمد که مذاهب مختلف شد، این‌ها عاریه هست، اسلام، اسلام است، اسلام از انبیاء بود و این خط ادامه دارد تا ظهور.

استمرار نور واحد

عرض کردیم: احد، احد است و هر چه که از احد صادر شود، احد است، یک دین داریم و انبیا برای همین یک دین آمدند؛ منتها شرافت هر کدام طبیعی است، تمام انبیاء یک طرف و وجود مبارک ختمی مرتبت و اهل بیت هم یک طرف و همه‌ی انبیاء ولایت ایشان را دارند والّا نبی و رسول نمی‌شدند. همه افتخار دارند که موالی آن‌ها هستند و از امّت حقیقی هستند و اصل امّت، از یک جهت، امّت نبی اکرم هستند. این هم یک نکته هست، بله صورت ظاهر باز هم امم داریم که پیامبر هم حتّی در باب تکثیر نسل که دیشب هم اشاره کردیم فرمودند: «تناکحوا تناسلوا، تکثّروا، فانّی اباحی بکم الامم یوم القیامه» نکاح کنید و نسل به وجود بیاورید، در نسل زیاد شوید، به تحقیق، صد در صد، یقینی است که فردای قیامت من بر این شما امم مباحات می‌کنم. این حال ظاهر است، چون از باب تقسیم است مثل اینکه می‌گوییم: هر امتی یک امام دارد، زمان مولی الموالی و یا امام مجتبی و .. هر کدام امّتی داشتند، امّا باز این ظاهر است چون می‌گوییم کلّهم نور واحد و استمرار نور هستند. تقطیع نور نیست و نور، نور دیگری نیست. همه، یک نور هستند. این، ادامه است.

مثل اینکهدنیا از روز اوّلش، خلق شده و تا به الآن ادامه دارد. از اوّل بوده و الآن هم استمرار دارد، تا روزی که «اذ الشمس کورت و اذ النجوم انکدرت ...»، امّا الآن هست و استمرار دارد. به حال شرط زمان و مکان، در دنیا تغییر به وجود آمده، اما آیا دنیا، دو دنیاست؟! سه دنیاست؟! چند دنیاست؟! انبیاء هم همه در این دنیا آمدند، معصومین هم در این دنیا آمدند.

به این مقدمات و نکات بسیار مهم خوب دقت کنید. لذا امّت هم یک امت است، امّا این سیر امامت که بیان کردیم: مثلاً در زیارت روز چهارشنبه که به وجود مقدّس موسی‌بن‌جعفر، ثامن الحجج، جواد الائمّه و امام علی النقی(ع) به صیغه‌ جمع عرض می‌کنیم: «السلام علیکم یا اولیاء الله»، چون به صیغه جمع است، ولی، اولیاء می‌گردد. «السلام علیکم یا حجج الله»، حجّت، حجج می‌گردد. امّا فراز سوم عرضه می‌داریم: «السلام علیکم یا نور الله»، تا این‌جا به صیغه جمع بیان می‌کردیم و نور هم باید انوار بیان شود، امّا می‌گوییم: نور!

چون یک نور است و سیر نوری از ابتدا تا به حال است. امّا گاهی این قالب، ادراک به نور نمی‌کند، مثل ابری که به ظاهر جلوی نور خورشید را بگیرد. خورشید، خورشید است، خورشید، محو نشد. یا الآن که شب است، کره زمین در حال گردش است، خورشید، خورشید است. نور هم نور است، روح، روح است، این قالب جسمانی باید آماده باشد که آن، امت است که اگر این‌طور شد، آن موقع حیات طیّبه به وجود می‌آید. آن حیات طیبه‌ای که دیگر دنیا، جنت‌الصغری می‌شود و اصلاً فرقی بین حال و آینده نیست. اگر از اوّل بشر می‌فهمید به ماضی و حال و مستقبل نبود، همه به یک فعل و یک صورت و یک سیر بود.

د نیا و آخرت حسنه، در گرو روح دین (امام)

لذا دنیا و آخرت دیگر هر دو یکی است. إلّا به اینکه آنجا ابدیّت است و اینجا احساس به للهیّت است و آنجا ورود به الیه راجعونیّت است، «انا لله و انا الیه راجعون». اینجاست که عنوان مزرعه است و آنجاست که عنوان برداشت است. لذا دنیا و آخرت، عندالاولیاء هر دو حسنه است، «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة». این نیست که اینجا دون است و آن‌جا اعلی است. این نکته، بسیار مهم است. چه زمانی دنیای حسنه و آخرت حسنه، هر دو به وجود می‌آید؟ آن موقع که روح وجود داشته باشد، امام.

زیارت جامعه کبیره بسیار مهم است. اوّلاً عنوانش، جامعه است، تمام را دارد. بعد کبیره است و بسیار بسیار باعظمت است. از طرفی جامع همه‌ی مطالب و از طرفی آن‌قدر با عظمت و کبیره است که فرمود: برای اینکه غلو نکنید، چون خیلی از جاها ادراک نمی‌کنید، قبل از ورود به زیارت، صد بار بگویید: الله اکبر. چرا؟ چون آنچه که دین می‌خواهی، همه در این‌هاست. دین، روح می‌خواهد و این، روح این است.

خیانت قلب!!!/ هیچ عملی از بشر، بی‌اختیار نیست!

یک روایت بسیار عجیبی در کتاب خصال شیخ صدوق و المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء ملّا محسن فیض کاشانی آمده که اتّفاقاً این روایت را اهل جماعت هم دارند و در کتبشان ذکر کردند. پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) می‌فرمایند: «ثَلَاثٌ‏ لَا یُغِلُ‏ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ»، سه چیز است که قلب هیچ مسلمانی نباید درباره‌ی آن، خیانت کند.

مگر می‌شود قلب، خیانت کند؟! بله، چون «انما الاعمال بالنیّات»، اگر قلب، قلب سلیم شد و پذیرفت، در مواقع حسّاس، اظهار درونی به فعل کشیده می‌شود. اصلاً هیچ فعلی در عالم وجود ندارد إلّا به نیّت درونی. مگر می‌شود کسی فعلی را انجام بدهد بدون اختیار؟! خیر، منتها گاه آن اختیار درونی، محسوس و ملموس است و گاه نیست.

لذا گاهی بعضی می‌گویند: بی‌اختیار انجام دادم، امّا باید بدانند که بی‌اختیار نیست، ولی آن‌قدر این، ظریف است که گاهی متوجّه نمی‌شود. پس هر عملی و هر فعلی که از ما صدور پیدا می‌کند، دلالت بر درون دارد. یعنی اوّل قلب پذیرفته است، اوّل در درون ما ریشه دوانده است. منتها گاهی نمی‌فهمیم.

مثل همان شیطان، کار شیطان اتّفاقاً همین‌طور است. اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع البصیر. بیان کردیم: همزات، جنگ است، یعنی آن جنگ‌های بسیار نرم. چنان نفوذ می‌کند که من و شما چون نمی‌شنویم و ادراک نداریم، لذا فرمود باید به آن خدای سمیع و علیم پناه ببریم. خود خدا می‌شنود و خود خدا آگاه است. این‌قدر نرم و آرام نفوذ می‌کند که ادراک نداریم. بعد عمل که صورت می‌گیرد، می‌گوییم: بی‌اختیار بود. در حالی که بدون اختیار نبوده، امّا زمینه، قبلاً نفوذ پیدا کرده، ولی ادراک به آن نداریم، علیم نیستیم و صدای او را هم نشنیدیم و سمیع نیستیم. خدا، هم سمیع است و هم علیم است. لذا باید به پناهگاه برویم، اعوذ.

پس هیچ فعلی و عملی از کسی صادر نمی‌گردد إلّا به اینکه در وجود، نیت، قلب و روح او، رخنه کرده باشد. یعنی ما عملی بی‌اختیار نداریم. ولی به صورت ظاهر می‌گوییم: فلان عمل من، بی‌اختیار بود. الآن که فعل صورت گرفت، چون زمینه‌های قبلی را با ادراک ملموس و اطلاع معلوم و علم معلوم، ندارم، تصور به بی‌اختیاری می‌کنم. امّا این‌ها بوده و نفوذ دارد.

لذا در این روایت عنوان خیانت قلب است. پس زمینه معلوم شد که اول باید در درون باشد و بعد به فعلیّت برسد. پس هر چیزی اگر در درون نباشد، به فعلیت نمی‌رسد. هر فعلی که از ما صدور پیدا کرد، از درونمان است. منتها گاهی درونمان را می‌دانیم و گاهی نمی‌دانیم و موضوع، این است. یعنی آن‌قدر نفوذ پیدا کرده که ما خبر نداریم.

قلب هیچ مسلمانی در سه مورد نباید خیانت کند:

لذا حضرت می‌فرمایند: «ثَلَاثٌ‏ لَا یُغِلُ‏ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ»، سه چیز است که قلب هیچ مسلمانی، نباید در مورد آن‌ها خیانت کند. آن سه چیز چیست؟

1. خالص کردن عمل برای خدا

«إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ»، فقط برای خدا کار کنیم. یعنی هیچ کسی نباید در این مطلب، خیانت کند و عمل، فقط و فقط لله تبارک و تعالی باشد. یعنی اگر اخلاص نبود، اوّل به خودمان و قلبمان خیانت کردیم. اگر اخلاص نبود، قلبمان به ما خیانت کرده است. یعنی در درون، طاهر و پاک نبودیم. تو کار خود را برای خدا انجام بده.

امام راحل فقط و فقط برای خدا کار کرد. لا شک و لا ریب فیه، صد در صد فقط برای خدا کار کرد. امام، تالی‌تلو معصوم بود و فقط برای خدا کار کرد. به جرأت بیان کردم که امام از امامزاده‌ها به جز حضرت قمر منیر بنی‌هاشم، حضرت زینب، حضرت معصومه، حضرت احمدبن‌موسی، برتر است. کاری که امام کرد، هیچ احدی نکرد.

علت پیروزی امام هم اول از همه، اخلاص امام بود. امام قیام کرد برای خدا، لله بود. این از قلب امام بود. قلبش به او خیانت نکرد. اصلاً انتظار نداشت که کسی به او به‌به و چه‌چه بگوید و درود بفرستد. اگر مخالفت هم می‌کردند برای ایشان مهم نبود. کما اینکهاین کار را هم کردند و به سخره گرفتند. اوّل حرکت ایشان، ایشان را به سخره گرفتند، امّا برای ایشان مهم نبود. وقتی هم درود گفتند، برای ایشان مهم نبود.

نباید در قلب، غش و خیانتی باشد، اگر باشد، عملش هم دیگر خالصاً لوجه الله نیست و در عمل هم گرفتار می‌شود. گرچه باید امام برای امت باشد، اما امام، برای امت کار نکرد، برای خود خدا کار کرد (شاید این مطلب، سنگین باشد و برخی متوجّه نشوند) و اگر برای خدا کار کرد، گفت: می‌خواهم امّت درست کنم، برای امام. همان چیزی که دیشب بیان کردیم و امام فرمود: باید زمینه‌ی حکومت جهانی حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(عج) فراهم شود. لذا این را هم بدانید که امام به دنبال امت برای خودش هم نبود. امام پذیرفت که به او امام بگویند، امّا نه اینکهبرای خودش امّت درست کند، بلکه می‌خواست برای امام برحقّ، امّت درست کند و إلّا امام، نائب الامام است و امام حقیقی، معصوم است. امام راحل این بار امامت را در دوران غیبت می‌پذیرد که امت درست کند برای حجت و امام. پس برای امت هم کار نکرد، بلکه برای خدا کار کرد که امّت درست کند برای آن کسی که همه‌ی اسماء و صفات خداست و بناست بیاید.

پس باید اخلاص عمل داشته باشیم. من و تو هم باید همین‌طور باشیم. نسبی است، هر کس اندازه خودش. ما هم سعی کنیم اعمالمان، خالص لله، برای خدا باشد. وقتی برای خدا شد، دیگر به‌به بگویند، نباید بلرزم. اَه، اَه بگویند، نباید ناراحت شوم. امام هم این حال را داشت.

آن زمانی که احساس می‌شد نیرو نیاز است و یک عده هم از جمله آن کسی که از دنیا رفت، منافقین را به امام معرفی کردند. امام یک جزوه‌ کوچکی از این‌ها دید و گفت: نمی‌پذیرم. بعد رفتند با امام مجدد صحبت کردند، امام گفت: نه، این‌ها به درد نمی‌خورند. گفتند: شما این‌ها را بگیر، در راه نیرو می‌خواهی. اما امام نپذیرفت، چون امام برای خودش که نیرو نمی‌خواست، امام برای خدا کار می‌کرد و این، خیلی مهم است.

امام ضمن اینکه به همه احترام می‌گذاشت؛ چون خصوصیت یک انسان مؤمن این است که تواضع داشته باشد و خود را برتر از دیگران نداند. اما دل‌بسته‌ به این نبود که اگر فلانی باشد و یاری کند، من یک چیزی می‌شوم. می‌گفت: من تنها هم شده، فرادا جلو می‌روم؛ چون وظیفه‌ی شرعی‌ام است که باید آن را انجام بدهم، حالا شد، شد، نشد، نشد، به من ربطی ندارد. کاری که خدا گفته: انجام بده، من انجام می‌دهم؛ حالا چه همه درود بگویند و چه نعوذبالله مرگ بگویند. من کارم را می‌کنم.

لذا دیدید استقبال از امام آن‌گونه بود و بدرقه‌شان بسیار بسیار بیشتر بود. جوان‌ها نبودند و آن موقع را ندیدند که چه جمعیتی و چند روز بر سر و سینه می‌زدند و چند نفر از فراق امام مردند. بچه‌ کوچک خودش را می‌زد و اشک می‌ریخت.

حالا فرض بگیرید برعکس می‌شد، آیا برای امام فرقی داشت؟ خیر. فکر کنید که امّت نمی‌ماندیم (اصلاً همین شعار ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند، یعنی امّتیم)، باز هم برای امام فرقی نمی‌کرد.

من و تو هم به اندازه‌ خودمان، هر کسی در هر کاری هست، لله و برای خدا کار کند. حالا دیگران هر چه می‌خواهند به او تهمت بزنند و بگویند جاه‌طلب، قدرتمند و .. است. مگر به امام نمی‌گفتند؟! حتّی به امام دیکتاتور هم گفتند. امّا برایش فرقی نکرد و کارش برای خدا بود.

اخلاص، مورد اول بود و معلوم است که آن‌هایی که مخلص هستند دو خصوصیّت بعدی را هم دارند.

2. بخواهد که امام، امام بماند

«وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ». «نصح» یعنی کسی خوبی را بخواهد. وقتی کسی را نصیحت می‌کنیم؛ یعنی خوبی او را می‌خواهیم. امّا ما تا اسم نصیحت می‌آید، ناراحت می‌شویم. البته باید بدانیم که گاهی کسی به نام نصیحت، غرض‌ورزی می‌کند که آن، یک بحث دیگری دارد. امّا اصل نصیحت از نصح است؛ یعنی خوبی و رشد خواستن.

بعضی‌ها اشتباه برداشت کردند و با تشر و ... مطالب خود را بیان می‌کنند و می‌گویند: مگر نگفتند که باید نصحیت کرد؟! امّا باید به این افراد گفت که بینی و بین الله شما غرض دارید یا واقعاً می‌خواهید رشد دهید؟! نصح؛ یعنی رشد دادن. یعنی کاری می‌کنم که امام، امام بماند. این چگونه به وجود می‌آید؟ در امّت بودن.

لذا دومین مطلب، این است که بخواهد امام، امام بماند و اگر این را نخواست یعنی خیانت کرده است. لذا ظلمه‌ی جور، امام مسلمین نیستند. آن‌ها، ملک هستند و اتّفاقاً خوبی‌اش این است که خودشان هم اسمشان را ملک گذاشتند. ملک فهد، ملک عبدالله، ملک سلمان و ... . آن‌ها ملک و پادشاه هستند، امام نیستند. البته مالک اصلی، خود خداست و آن‌ها به صورت ظاهر چنین لقبی برای خود می‌گذارند. امّا امام نیستند.

پس این نصیحت هم به معنی این است که خواهان رشد و تعالی باشی. این چه زمانی به وجود می‌آید و قلب نباید در آن مورد خیانت کند؟ سومین مورد در این‌جا مشخّص می‌شود:

3. در بین جماعت و امّت باشد

«وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِم‏» لازمه‌ی کار این است که در جماعت و امّت باشی. اینکهبیان کردم همه‌ی ما باید سرباز و جزء امّت باشیم، حتّی مرجع تقلیدش هم جز امّت است، به این خاطر است. این یک بحث اعتقادی است. فکر نکنید سیاسی است.

بدانیم که باید برای ظهور کار کنیم. اگر بخواهیم برای ظهور کار کنیم باید این قلب خیانت نکند. اخلاص داشته باشد و فقط برای خدا کار کند. چون اگر خالص نشویم و برای خدا کار نکنیم، آن زمان است که وسوسه می‌شویم، می‌گوییم: من چه کم دارم؟! مگر به امام‌المسلمین، حسادت نکردند؟! چون با خودشان می‌گفتند: مگر ما چه کم داریم؟! وقتی خالصاً لوجه الله نشدی، حسادت به وجود می‌آید. در حالی که باید بگوییم: یک کسی علم شد، همه باید پشت سر او برویم؛ چون امام باید بالا برود، «نصح» رشد کند و این در جماعت و امّت بودن به وجود می‌آید.

ما آدم آهنی‌های شیطان شدیم!

امامت متعلّق به ائمّه بود و امیرالمؤمنین هم از ابتدا سکوت نکردند، بلکه چند شب رفتند و ...، امّا بعد از آن که دیدند امّت، امّت نیستند، به این دلیل سکوت کردند که حداقل ظاهر این جماعت حفظ شود، تا بعد ادراک پیدا کند که باید امّت باشد. این، خیلی مهم است. لذا فرمودند: وقتی آقا جان می‌آیند، تفاوتشان با دیگر ائمّه این است که بیعت هیچ کسی بر دوش او نیست.

ما هم باید تمرین کنیم، علّت اینکه‌أبی‌عبدالله به شهادت رسید، برای این بود که مردم نفهمیدند امام باید رشد داشته باشد و آن‌ها باید در این جماعت، تحت سیطره‌ی روح دین یعنی امام باشند.

آن‌ها به ظاهر دعوت کردند و نامه دادند. امّا این‌قدر هم خنگ بودند که نوشتند میوه‌های ما چنین است، درختان ما این‌گونه شده، بذر ما چنان است و ... . در حالی که باید بدانند که امام برای این موارد که نیامده است. امام آمده که امّت را درست کند.

لذا در زمانی که آقا جان بیایند، آن‌قدر در همین دنیا رشد می‌شود که جز برخی از معادن، همه جا سرسبز است. اصلاً خود امام بلد است که چه کار کند. بیان کردیم: دنیا در دوران آقا جان، امام زمان، جنّت الصغری یعنی بهشت کوچک می‌شود. حداقل عمر، صد سال است؛ چون دیگر استرس، بدی و ... نیست. در جهان، آرامش است و جنگی نیست. البته اولش یک عده مقاومت می‌کنند و باید با آن‌ها مبارزه کرد، منتها این امّت باید مبارزه کند تا بفهمد. بعد آرام آرام وقتی در همه‌ دنیا فراگیر شد، دیگر آرامش و سلم می‌آید. آن موقع معنی سلم که دوستی و آرامش است و اسلام از سلم آمده، معلوم می‌شود. الآن در عالم معلوم نیست.

حالا این‌ها مقدمات است، باید وارد شویم وتاریخ را بگوییم. البته اشاراتی داشتیم به امثال ابوموسی اشعری که اصلاً یهودی‌زاده است و چطور می‌شود که این‌قدر رشد پیدا می‌کند که توضیح خواهیم داد. وقتی امام رشد پیدا نکرد، معلوم است دیگران رشد پیدا می‌کند. وقتی امّت دور روح نبود، معلوم است دیگران بالا می‌آیند. لذا بعدها هم همین شد و این‌قدر زمینه فراهم شد که تکه تکه شد و الآن تکه تکه هستیم. همان که پیامبر فرمودند: 72 شعبه می‌شوید که شدیم و إلّا اصلاً باید چیزی به نام حنفی، مالکی و حتّی شیعه باشد؟! اسلام است. به تعبیر امام راحل، وقتی می‌خواهد شیعه را معرّفی کند، می‌فرماید: اسلام ناب محمّدی!

وقتی بین انبیاء فرقی نیست «لا نفرق بین احد من رسله»، آن‌وقت ادیان و مذاهبی هست؟! اصلاً مذاهب معنا ندارد، همان‌طور که ادیان معنا ندارد. امّا چه کنیم که الآن تقریب بین مذاهب الاسلامیّه هم داریم! از باب اکل میتة و ضرورت می‌گوییم.

هدف گم شده بود و راه را غلط رفتیم و خراب کردیم، این‌گونه شد. امّت نفهمید بدون روح، عبادت هم داشته باشد، بیهوده است. الآن هم همین است، نماز خواندن و قرآن خواندن و ... در یک عدّه بی‌فایده است. البته شیطان خیلی خوشش می‌آید، چون روح نباشد، مانند آدم آهنی می‌شویم. شیطان از ما یک سری آدم آهنی درست کرده است که همه کاری هم می‌کنیم.

خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.

«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(ع)»