پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- دکتر سینا کلهر- ازدواج کودکان در زمانه ای که کودکان «عزیز» شده اند و کودکی بهشت زندگی آدمی شده است، هولناک، نابخشودنی و غیر عقلانی است. کودکی دوران بی غمی است دوران خنده های عمیق، از ته دل و بدون ریا. صاف و بی کلک. دوره لذت بردن از بازی و سرگرم شدن به خواسته های کوچک، یک جور بهشت زمینی که خیلی زود از چنگ آدمی در می آید و در باقی عمر تنها حس نوستالوژیک آن دوران و حسرت از دست دادنش باقی می ماند. دریغ از کودکی هایمان که دیگر هرگز به دستمان نخواهد آمد. هر عملی از جمله ازدواج که کودکی را از این جهان به اجبار محروم می کند و به دوزخ زندگی بزرگسالان می فرستد، محکوم است. 

این ذهنیت دوران ما درباره کودکی و کودکان است و به همین خاطر هم شنیدن ازدواج های کودکان تا این حد رنج آور است و افکار عمومی را جریحه دار می کند. افکار عمومی جریحه دار شده نیز معمولا به دنبال سریع ترین راه برای تسکین خود است نه حل ریشه ای و اساسی مساله. به همین خاطر نیز برای مثال در قتل هایی که منجر به جریحه دار شدن افکار عمومی می شود، دستگیری و اعدام قاتل یا قاتلین همچون مسکنی بر جراحات افکار عمومی است تا خشم بر انگیخته شده و  شعله های آتش اعتراض عمومی در کوتاه ترین زمان فرو بنشیند بدون آن که این احساسات عمومی بتواند فرصتی برای حل ریشه ای و عمیق تر مساله را فراهم کند. نتیجه هم این می شود که به صورت دوره ای این قتل ها تکرار می شوند و افزایش پیدا می کنند تا جایی که با تکرار و زیاد شدن آنها،  حساسیت افکار عمومی نیز کاهش یافته و ارتکاب جرم و جنایت امری عادی در جامعه می شود. بنابراین سریع ترین و راحت ترین راه حل، همیشه موثر ترین راه حل نیست، چه بسا ممکن است بدترین راه حل باشد.

ممنوعیت قانونی ازدواج کودکان همان راه حلی است که افکار عمومی جریحه دار اکنون به دنبال آن است بدون این که حتی اجازه دهد این پرسش مطرح شود که آیا با ممنوعیت قانونی، مشکل ازدواج کودکان حل می شود؟ آیا اساسا در مناطقی که این ازدواج ها رخ می دهد قانون قدرت، نفوذ و موضوعیت دارد که بخواهیم از طریق آن مانع این مساله بشویم؟ آیا با ممنوعیت قانونی وضعیت این کودکان بدتر نمی شود و آنها از حداقل حقوق خود نیز به دلیل عدم ثبت ازدواج ها محروم نمی شوند؟ آیا ممنوعیت قانونی نوعی رفع تکلیف و مسئولیت از جامعه و دولت نیست که به جای این که شرایط زندگی این کودکان را بهبود ببخشد با یک ماده قانونی از خود رفع مسئولیت می کند؟

از زندگی این کودکان گفتیم، به راستی آن ها چگونه زندگی می کنند؟ مثل کودکان طبقه متوسط؟ آیا کودکی برای آن ها هم بهشت زندگی است؟ متاسفانه هیچ نوع اطلاعات دقیقی از زندگی این کودکان در دست نیست اما گزارش های پراکنده نشان می دهد که بیشتر این کودکان از 4 سالگی به بعد وارد چرخه کار و فعالیت می شوند و در 10 سالگی به اندازه یک انسان بالغ کار می کنند. بیشتر آن ها درگیر فقر و گرسنگی هستند و از سیر کردن شکم خود ناتوانند. بعضی از آنها حسرت تجربه یک شب با شکم سیر خوابیدن را دارند. والدین بسیاری از آن ها به دلیل فقر، اعتیاد و... خشونت های بی رحمانه ای را نسبت به این کودکان دارند. آنها در زندگی خود رنج می کشند و دنبال روزنه ای برای نجات خود هستند! بسیاری از آن ها مخصوصا دختران در معرض فروش، فحشا و یا تجاوز توسط اعضای خانواده هستند، نتیجه ممنوعیت قانونی ازدواج  این است که آن ها در همین محیط بمانند!!

آیا ازدواج  برای این کودکان روزنه نجات است؟ در این باره نیز با کمال تاسف و علی رغم نهادها و سازمان های گوناگون و صرف بودجه های میلیاردی اطلاعات دقیقی وجود ندارد. بهتر است بگویم هیچ اطلاعاتی وجود ندارد. برخی گزارش های پراکنده از بهتر شدن وضع زندگی کودکان بعد از ازدواج و برخی نیز از بدتر شدن و بدبختی بیشتر آن ها حکایت دارد. حتی ما نمی دانیم تعداد خوشبخت ها بیشتر است یا بدبخت ها. ما درباره زندگی این کودکان یا اطلاعاتی نداریم یا اطلاعاتمان اندک است. در چنین شرایطی نمی توانیم صرفا بر اساس احساسات جریحه دار خود تصمیمی درباره آن ها بگیریم که ممکن است وضعیت آن ها را بدتر و بدبختی آن ها را بیشتر کند. مسئولان و مردم هم  کاش به جای صرف همه همت خود به راه حل ساده ممنوعیت قانونی،  کمی هم به مسئولیت  خود و راه  حل های اقتصادی و اجتماعی بهبود زندگی آنها فکر می کردند.