به گزارش پارس نیوز،  هنوز چند روزی از افتتاح این پروژه نگذشته که همه شهر خبردار شده‌اند و جمعیتی انبوه، در این باغ پراکنده‌اند. می‌پرسم: «نظرتان راجع به این پروژه چیست؟» دست در دست فرزندش دارد و در حالی که میان قفسه‌های کتاب ایستاده، می‌گوید: «خیلی خوب است. اصلا باور نمی‌کنم که چنین جای دنج و آرامی، وسط تهران ِبه این شلوغی فراهم شده باشد!» راست می‌گوید. شاید اولین نکته‌ای که در هنگام ورود به باغ کتاب دریابیم، همین سکوت و آرامش بی حد و اندازه حاکم در آن باشد؛ باغی که مملو از کتاب است و ده دوازده روز بعد از افتتاح، آن‌چنان جا افتاده و شناخته‌شده که گویی سال‌هاست در اراضی عباس‌آباد جاخوش کرده.

ظهر جمعه

ظهر جمعه را همه به وقت استراحت می‌شناسند. اما وقتی به باغ کتاب می‌رویم، جنب و جوشی می‌بینیم که نظیر ندارد. پارکینگ‌های یک و دو پر است و ماشین‌ها را به سمت پارکینگ سه راهنمایی می‌کنند. از کنار پارکینگ اصلی در حال احداث عبور می‌کنم و ماشین را در جایی، در میانه‌های پارکینگ سوم جا می‌دهم. ماشین‌های برقی در سراسر خیابان مجاور باغ کتاب در حرکت‌اند و مردم را تا سمت در اصلی مجموعه می‌رسانند. با این که گرمای تیرماه، آن هم سر ظهر طاقت‌فرسا است، اما ترجیح می‌دهم تا رسیدن به باغ کتاب قدم بزنم و نکات مثبت و منفی بزرگترین مجموعه کتاب جهان را مشاهده کنم.

باغ کتاب؛ باغی پر میوه!

ورود به باغ کتاب، به مثابه ورود به دریایی بی‌کران است که گویی ابتدا و انتهای آن مشخص نیست. راه‌رفتن صرف، بی توجه به تمام جلوه‌ها و جذابیت‌های مجموعه به خودی‌خود نیم ساعتی وقت می‌برد، چه برسد به اینکه گهگاه توقفی کنیم و کتابی ورق بزنیم یا محصولات فرهنگی را برانداز کنیم. اینجا پر از کتاب است، آن‌قدر که تا چشم کار می‌کند، قفسه‌های کتاب است با دسته‌بندی‌های مختلف برای پیدا کردن راحت مکتوبات مورد علاقه. جدا از کتاب‌های بی‌شمار، جلوه‌های بصری نصب شده در سالن هم جذابیت خاص خود را دارد و توجه ویژه مدیریت شهری به فرهنگ و سنت‌های دیرینه و نیز ارزش‌های کشور را بیش از پیش برجسته می‌سازد. برای مثال، در بخشی از سالن اشعار پارسی از سقف آویزان شده‌اند و در مقابل دیده علاقه‌مندان به کتاب، تندیس‌های تک‌بعدی فلزی اساطیر و قهرمانان ملی کهن و معاصر خودنمایی می‌کنند یا در سویی دیگر، پنجره‌هایی قدی با نمایی از شهر تهران و سازه‌های بلند آن جلوه چشم‌نوازی را به وجود آورده‌اند.

شهر کتابِ بزرگ!

چند دقیقه‌ای که در باغ کتاب قدم بزنیم، متوجه می‌شویم شاید نسخه کوچک‌تر این مجموعه را جایی در این شهر دیده باشیم. شهر کتاب؛ همان چیزی است که خیلی‌ها مثل من، آن را نسخه کوچک باغ کتاب می‌دانند. «اینجا همان شهر کتاب است، با فضایی بزرگ‌تر و تنوع اجناس بیشتر!» این را مردی که روی مبل‌های گوشه سالن باغ کتاب نشسته می‌گوید و ادامه می‌دهد: «شاید بهتر بود که بخشی مانند کتابخانه هم اضافه می‌کردند تا برای خواندن کتاب، حتما مجبور به خرید آن نباشیم!»

خانمی چند کتاب خریده و در حال بیرون آمدن از بخش فروش کتاب بزرگسال است. سراغ او می‌روم و نظر او را در مورد شباهت باغ کتاب با مجموعه فروشگاه‌های شهر کتاب جویا می‌شوم. می گوید: «بله شباهت دارد. اما شباهتی بسیار کم. چون شهر کتاب‌ها امکانات اینجا را ندارند!» با این جمله کمابیش مهر تاییدی بر شباهت این دو مجموعه کتاب شهر تهران می‌زند و به مسیر خود ادامه می‌دهد.

فرد دیگری به تماشای مجسمه‌های شهدای هسته‌ای ایستاده و غرق در شباهت و ظرافت ‌مجسمه‌هاست. می‌گویم: «موافقید که اینجا هم شبیه شهر کتاب‌هاست؟» او برخلاف خیلی‌ها مخالف است و پاسخ می‌دهد: «نه. واقعا شبیه نیست. کجای شهر کتاب فضای علمی کودک و نوجوان دارد؟ در فضای مقابل کدام شهر کتاب جای پارک به این فراوانی یافت می‌شود یا دسترسی به وسایل نقلیه عمومی تا این اندازه راحت است؟ اصلا در کدام فروشگاه شهر کتاب، از این مجسمه ها وجود دارد؟» او ادامه می‌دهد: «اگر اینطور بخواهیم مقایسه کنیم که همه کتاب فروشی‌ها شبیه باغ کتاب هستند!»

جای خالی خوراک!

هر مجموعه‌ای از آغاز راه کمی و کاستی‌هایی دارد که گذر زمان به رفع آنها کمک می‌کند. باغ کتاب، به جز یکی دو کافه سیار، بخش دیگری برای تامین نیازهای خوراکی مردم ندارد و جای خالی این موضوع به شدت حس می‌شود. اگرچه در تمام سالن، آبسردکن‌هایی با لیوان‌های یک‌بار مصرف قرارگرفته تا کسی تشنه نماند. همان دو کافه مستقر در باغ کتاب هم قیمت‌های معقولی ارائه نمی‌دهند؛ آن هم در مقایسه با اینکه جای نشستن درست و حسابی ندارند و چای و قهوه و کافه گلاسه در یک ماشین استیشن قدیمی تهیه می‌شود، البته شاید همین قدیمی بودن است که قیمت‌ها را این چنین بالا برده! در همین رابطه و برای اطلاع از نظر مردم، سراغ فردی می‌روم که در مقابل تابلوی قیمت‌های کافه ایستاده و متعجب به نظر می‌رسد. می‌گوید: «قیمت‌هایشان بالاست. دلیل‌ش را نمی‌دانم. شاید چون رقیب ندارند اینطور قیمتگذاری کرده‌اند. در حالی که اگر چندین رستوران و کافه وجود داشته باشد، رقابت به وجود می‌آید و هر کدام برای جلب نظر مشتری، قیمت بهتر و کیفیت بیشتری را پیشنهاد می‌دهند!»

در مقابل، هستند افرادی که معتقدند باغ کتاب باید مختص به کتاب باشد و افزودن رستوران و کافه به آن، ذات و روح باغ را خدشه‌دار می‌کند. خانم محسنیان، کتاب‌باز که در این عمر کوتاه چند روزه باغ کتاب، چند باری به آن مراجعه کرده، مخالف رستورانی شدن فضاست و می‌گوید: «مردم برای کتاب می‌آیند. اگر بناباشد رستوران‌ها اینجا را پر کنند که دیگر نباید به فرهنگی بودن فضا امیدوار بود! می‌شود مثل نمایشگاه‌های کتاب که گاهی مواد غذایی بر کتاب ارجحیت دارد!»

در مسیر بازگشت مردمی را می بینم که مشتاقانه به سمت باغ کتاب حرکت می کنند؛ مردی تنها، زنی با بچه هایش و خانواده های بسیار. باغ کتاب، اگرچه چند روزی‌ست افتتاح شده، اما توانسته در میان علاقه‌مندان و اهالی کتاب و فرهنگ پایتخت جایی برای خود دست و پا کند و همه این‌ها نشان از توجه ویژه مدیریت شهری به اعتلای فرهنگ تهران دارد.