روزى سلمان فارسى براى اجراى فرمان رسول خدا (ص) در تهیه غذا براى یک اعرابى تازه مسلمان شده، به درب خانه حضرت فاطمه(س) رفت. پس از درخواست سلمان، حضرت فاطمه(س) فرمود: «سوگند بخدا که حسن و حسین از شدت گرسنگى مضطربند و با شکم گرسنه خوابیده‏اند و لکن خیرى را ردّ نمى‏ کنم، بخصوص اینکه به خانه من آمده باشد». 

سپس فرمودند: «اى سلمان اینک این پیراهن مرا به نزد شمعون یهودى ببر و یک صاع خرما و یک صاع جو بگیر و بیاور. 

سلمان با پیراهن به نزد شمعون رفت و ماجرا را گفت. شمعون اشک از چشمانش جارى شد و گفت: این است زهد در دنیا و این است آنچه که موسى(ع) در تورات خبر داده بود. پس من هم مى ‏گویم: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم. 

سپس به سلمان صاعى از خرما و جو داد و سلمان آنها را به نزد فاطمه(س) آورد. آن حضرت با دست خود آرد کرد، و نان پخت و به سلمان داد. سلمان عرض کرد: اى دختر پیامبر! مقدارى هم براى حسن و حسین(ع)بردار. حضرت فاطمه(ع) در پاسخ فرمود:چیزى را که براى خدا داده‏ام، در آن تصرف نمى‏ کنم.