کمتر فیلمساز آمریکایی است که کارنامه ‌اش به اندازه برایان دی پالما متنوع و در عین حال پرفراز و نشیب باشد. او آثار ابتدایی خود مانند «تبریکات» و «سلام مامان» را با دیدگاه بینافرهنگی آغاز کرد و سپس به آثاری الهام‌گرفته از آثار هیچکاک رسید و با توجه به ممارست فراوان و استعداد خالصی که در این راه به خرج می‌داد، به شهرت رسید. از میان بهترین فیلم‌های این دوره نیز می‌توان به «خواهران»، «وسواس» و در بهترین حالت «کری» اشاره کرد. دی پالما دهه بعدی فعالیت‌های هنری‌اش را صرف فیلم‌های گنگستری کرد که حاصل آن آثار ماندگار و با ارزشی چون «تسخیرناپذیران» و «صورت زخمی» شد، سپس تصمیم به امتحان خود در عرصه ساخت بلاک باسترها گرفت و اثری چون «ماموریت غیرممکن» را ارائه کرد.

 پس از این دوران بود که دی پالما وارد برهه زمانی افسردگی در فیلمسازی شد. دوره‌ای که آثارش نا‌امیدکننده و بی‌روحیه ساخته می‌شدند و نتایج ضعیفی چون «آتش خودپرستی» «چشم مار» و «ماموریت به مریخ» در بر داشت.به گزارش صبا، این روزها آثار وی در مقیاسی بسیار کوچک تولید و اکران می‌شوند، در حقیقت دو اثر متاخر وی «تنظیم شده» و «هوای نفس» با بودجه‌ای بسیار محدود ساخته شدند و در سالن‌ها و کشورهایی اندک به نمایش درآمدند. بسیاری از دلایل این فراز و نشیب‌ها در مستندی که نواح باومباخ و جک پالترو درباره او ساخته‌اند و از هفته دیگر در نیویورک به نمایش درمی آید، بیان شده است. 

مستندی که با همکاری همه‌جانبه دی پالما ساخته شده است و زوایای پنهانی دهه‌های مختلف فیلمسازی‌اش را پوشش می‌دهد. برایان دی پالما حتا زمان زیادی از وقت خود را به صحبت درباره آثار تازه‌اش اختصاص داده و در تدوین فیلم کمک‌هایی قابل توجه داشته است. به نظر می‌رسد این عملکرد هنوز تمام سئوال‌های مربوط به شرایط کنونی این فیلمساز را پوشش نمی‌دهد و هنوز به صورت مخصوص می‌توان در مورد دلیل قطع ارتباط دی پالما با کمپانی‌های هالیوودی نظرهای متفاوتی ارائه داد. گفت‌وگویی که در مقابل دارید به قصد گرفتن پاسخی قطعی در مورد دلایل همکاری‌نکردن این فیلمساز کهنه‌کار با هالیوود و یا تلویزیون صورت گرفته است.
 

* در مستندی که درباره شما ساخته شده است، شما خاطراتی از همکاری‌های قدیمی خود با اشخاصی چون مارتین اسکورسیزی و استیون اسپیلبرگ در هالیوود بیان می‌کنید. چه عناصری در آن دوران باعث فعالیت شما در هالیوود شد ؟

در ابتدای کار همه ما می‌خواستیم در سیستم استودیویی جا بیفتیم. همان زمان نیز من اولین شخصی بودم که با فیلمسازی استودیویی به آن شکل و شمایل مخالف بودم، زیرا آن‌ها در هر صورت به روی آثار شما اثر منفی می‌گذاشتند و به هر حال دخالت می‌کردند. آن‌ها علاقه زیادی به تکرار نکاتی داشتند که جوابش را پس داده بود. من در آن دوران فکر می‌کردم که این برای یک هنرمند و یک کار هنری اصلا اتفاق خوشایندی نیست. من در سیستم استودیویی سقوط کردم و از آن خارج شدم اما در نهایت فیلمساز نیاز دارد آثارش دیده شوند و به قدرتی دست یابد که حداقل بتواند اثری که دوست دارد را تولید کند؛ بنابراین باید آثاری چشم‌گیر و خوب می‌ساختم، آثاری که تکرار همه فیلم‌هایی که آن‌ها توقع داشتند نباشد و از سویی آن‌ها و عامه مخاطبین را راضی کند. زمانی که این دوره از فیلمسازی‌ام به پایان رسید ترجیح دادم همه چیز را از اول شروع کنم.

 

من در هالیوود سقوط کردم

 

* به نظر می‌رسد شما در نهایت دین خود به هالیوود را با ساخت «ماموریت به مریخ» ادا کردید.

آن فیلم صد میلیون دلار بودجه داشت، اما در نهایت چه می‌خواست بگوید؟ همان زمان هم فکر می‌کردم که‌ این پول زبان‌بسته و هنگفتی است که می‌خواهد حرام یک فیلم شود. منظورم این است که شما بر سر علایق و اعتقادات خود تا جایی که می‌توانید در هنگام ساخته‌شدن اثرتان مبارزه می‌کنید ولی زمانی سیستم استودیویی مبلغ هنگفتی برای استفاده از جلوه‌های ویژه کنار گذاشته است و سلایق خود را به هر فیلمسازی که در پروژه طعمه شده است تحمیل می‌کند، چه کار دیگری از دست طرف برمی‌آید. برای آن‌ها تفاوتی ندارد، کارگردان که پروژه را ترک کند شخص دیگری را می‌آورند. من در نهایت سعی کردم آن فیلم قاب‌های زیبایی داشته باشد و گذاشتم خودشان هرکاری می‌خواهند و به نظرشان زیبا و دیدنی است را بر سر فیلم بیاورند.

* پس شما کارتان برای همیشه با سیستم استودیویی هالیوود تمام شده است؟

در حال حاضر حتی تصور این که فیلمی در سیستم استودیویی بسازم هم نمی‌توانم بکنم. گرچه این روزها این سیستم بسیار متفاوت شده است که دلیلش هم ظهور استودیوهای برنامه‌سازی برای تلویزیون و تغییر سیاست شبکه‌های تلویزیونیِ کابلی است. برنامه‌سازی‌های آن‌ها واقعا بستگی به نویسندگان و تهیه‌کنندگان آثارشان دارد، سبکی که در ابتدا استودیوهای فیلمسازی قدیمی از آن پیروی می‌کردند. به این که کارگردان وارد می‌شود، کارگردانی می‌کند و تمام، از پروژه خارج می‌شود. این تمام چیزی است که امروزه به عنوان یک کارگردان از آثار تلویزیونی نصیب شما می‌شود.

 

من در هالیوود سقوط کردم

 

* حالا که حرفش پیش آمد ؛ مگر قرار نبود شما مینی‌سریالی درباره جو پاترنو با نقش‌آفرینی آل‌پاچینو برای شبکه «اچ بی او» بسازید؟

پس از اینکه متوجه شدیم نمی‌توانیم فیلمی سینمایی براساس داستان بسازیم به سراغ مسئولین شبکه «اچ بی او» رفتم. در زندگی‌ام تا به این اندازه دخالت یک استودیو در پروژه‌ای هنری را ندیده بودم. منظورم این است که آن‌ها نه‌تنها در تمام بخش‌های ماجرا دخالت می‌کردند بلکه می‌خواستند هر چیزی که فکر می‌کنند به فیلمنامه اضافه شود، این جریان من را یاد فیلمنامه‌خوانی اولیه «آتش خودپرستی» انداخت که مجبور شدم جمعی از مسئولین استودیو را از اتاق بیرون کنم زیرا درباره همه چیز نظر می‌دادند و با تعجب از آن‌ها پرسیدم که این عملکردشان شوخی است یا جدی! برای مثال من نمی‌توانم اولین تمرین و دورخوانی متن را جلوی در استودیو به یک نمایش برای اعضا تبدیل کنم! مسئولین «اچ بی او» در همه زمینه‌ها ادعا داشتند و خواسته‌هایشان یکی پس از دیگری غیرمنطقی‌تر می‌شد. آن‌ها می‌خواستند در اولین جلسه «آل» جلوی تهیه‌کنندگان شبکه شروع به خواندن نقش جو پاترنو کند تا بتوانند هرگونه خواستند آن را تغییر بدهند. به آن‌ها گفتم که: این اولین بار است که «آل» فیلمنامه را می‌بیند و من نمی‌توانم جلوی چشم‌های آن‌ها کاری پیش ببرم. در کمال تعجب می‌دیدم که مسئولین و مدیران شبکه عصبانی و خروشان می‌شوند و برای من قهر و آشتی راه انداخته‌اند، همین شد که در نهایت طاقت نیاوردم و آنجا را ترک کردم و هیچگاه به صرافت بازگشت به آنجا نخواهم افتاد.

اثری در شبکه «اچ بی او» وجود داشت با نام «پروژه نور سبز» که پیش‌تر قرار بود با یکی از اعضای این شبکه روی آن کار کنیم، اثری که بیشتر کارش در اتاق تدوین بود و نماینده شبکه لن آماتو همیشه در اتاق تدوین حضور داشت و در حال پیشنهاد دادن بود. این تلخ‌ترین کابوس تمام زندگی من بود. من هرگز نمی‌توانم زمانی که تهیه‌کننده در اتاق تدوین حضور دارد کاری پیش ببرم. حال بماند که در آثار تلویزیونی شما به عنوان کارگردان نمی‌توانید نسخه نهایی (فینال کات) خود را از میان صحنه‌های فیلمبرداری‌شده داشته باشید. شما باور می‌کنید شخصی مثل مارتین اسکورسیزی اجازه نداشته باشد نسخه نهایی اثر خود را در تلویزیون داشته باشد!؟ شخصا دوست دارم در صورت لزوم این سئوال را از مارتی بپرسم.

* در طول این چند تجربه کوتاه با تلویزیون تا به حال پیش آمده است به جمله معروفِ «می دانی من کی هستم!؟» برسید و از آن استفاده کنید؟

این جمله در برابر آن‌ها کارایی ندارد. سیستم کاری آن‌ها کاملا متفاوت است و کارایی این جمله را از بین می‌برد.

* پس اسپیلبرگ چگونه با این شرایط در زمینه‌های مختلف هنوز موفق است؟

خب، اسپیلبرگ به اندازه ترسناکی در این عرصه قدرتمند است زیرا همواره با دقت بسیار آثاری موفق می‌سازد. همانطور که مارتین (اسکورسیزی) این کار را می‌کند. آن‌ها توازن خوبی بین آثار شخصی و آن‌هایی که باید برای دیگران ساخته شود برقرار کرده‌اند. اگر دقت کنید آن‌ها همواره در مقاطع مختلف زمانی یک فیلم پرفروش دارند و یک فیلم که بسیار شخصی‌تر است. اما در هر صورت کارکردن با تلویزیون تمام این حرف‌ها را بی‌ربط جلوه می‌دهد زیرا شبکه‌ها سیستم متفاوتی دارند و کارگردان را در مقام دوم یک اثر هنری، پس از تهیه‌کننده و نویسنده معرفی می‌کنند که برای نسل ما زیاد جالب نیست.

* با این اوصاف چگونه رابطه خود را با سینما حفظ کرده‌اید ؟

با فیلم‌ دیدن زیاد در فستیوال‌ها، فکر می‌کنم من تنها کارگردانی باشم که تنها برای تماشای فیلم‌ها به فستیوال‌ها می‌رود. روزگاری راجر ایبرت من را در فستیوال کن دید و گفت که چند سال است من را اینجا می‌بیند ولی کاری ارائه نداده‌ام و اصلا چرا در کن هستم!؟ به او پاسخ دادم که: آمدم فیلم تماشا کنم، مگر بقیه اینجا کار دیگری غیر از این می‌کنند؟، من گاهی سه هفته خود را در فستیوال‌های مونترال و تورنتو می‌گذارنم و فیلم تماشا می‌کنم. فیلم‌های مختلف از زبان‌های متفاوت.

* از فیلم‌های چند سال اخیر کدام را پسندیده‌اید؟

از قسمت جدید «جنگ ستارگان» خوشم آمد، البته همه نکات آن وابسته به ایده بسیار هوشمندانه جورج لوکاس است که هنوز هم دارد خوب جواب می‌دهد. فیلم «خرچنگ» را بسیار دوست داشتم. فیلم تازه تام تیکور «هولوگرامی برای پادشاه» را بسیار پسندیدم ولی متاسفانه هیچکس راجع به آن حرف نمی‌زند. من تام را می‌شناسم زیرا پس از «بدو لولا بدو» شیفته سبک کاری‌اش شده و کارهایش را دنبال می‌کنم. ما در حال حاضر حدود بیست سالی می‌شود که با یکدیگر دوست هستیم و وقتی بی‌‌مهری دیگران را نسبت به فیلمش دیدم تنها با او تماس گرفتم و گفتم که فیلمش شگفت‌انگیز بود. یک فیلم فوق‌العاده که از روی یک رمان بسیار عالی اقتباس شده است. فیلم «ماشین پلیس» را هم در فستیوال‌های مختلف دیدم و بسیار دوست داشتم.