حکایتی شیرین از کتاب کلیله و دمنه در حاشیه‌ی روایتی از امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام در بیان حشر انسانهای بد سیرت در قیامت به صورتهاى گوناگون فرمود: "این همه حیوانات‏ مختلف، صورت و مثالِ اعمال و اخلاق انسان اند"(1). لذا در حقیقت کتابهایی مثل موش و گربه شیخ بهائی و کلیله و دمنه ابن مقفع و... در بیان احوالات و اخلاقیات انسان هستند، منتها در قالب داستان و در ظاهر حیوانات بروز کرده اند. 

حکایت «حیله کردن ماهى‌خوار بر ماهیان آبگیر» با تعلیقات علامه حسن زاده آملی

آورده‌اند که ماهى‌خوارى بر لب آبى وطن داشت و به قدر حاجت ماهى مى‌گرفت روزگار در خصب و نعمت مى‌گذاشت. چون ضعف پیرى بدو راه یافت از شکار بازماند با خود گفت: دریغا عمر! که عنان گشاده رفت و از وى جز تجربت و ممارست عوضى نماند که وقت پیرى پایمردى یا دست‌گیرى تواند بود و امروز چون از قوّت بازماندم بناى کار خود بر حیلت مى‌باید نهاد و اسباب قوّت، که قوام معیشت بدان است، از این وجه بساخت. پس چون اندوهناک بر کران آب نشست.

پنج‌پایک (3) چون او را از دور بدید پیش آمد و گفت: تو را غمناک مى‌بینم.

جواب داد که، چگونه غمناک نباشم که مادّت معیشت من آن بود که هر روز یگان و دوگان ماهى مى‌گرفتمى و اگر بدان روزگار به سر مى‌بردمى، مرا سدّ رمق حاصل مى‌بود و در ماهى نقصان نمى‌بود. امروز دو صیّاد اینجا مى‌گذشتند و با یکدیگر مى‌گفتند: در این آبگیر ماهى بسیار است، تدبیر ایشان بباید کرد. یکى گفت: فلان جاى بیشتر است؛ چون از آن بپردازیم روى بدین جا نهیم. اگر حال چنین باشد مرا دل از جان شیرین بر باید گرفت و به رنج گرسنگى، بلکه بر تلخى مرگ دل بباید نهاد.

پنج پایک برفت و ماهیان را خبر کرد. جمله نزد او آمدند (4) و گفتند: المستشار مؤتمن (5)، ما با تو مشورت مى‌کنیم و خردمند در مشورت، اگرچه دشمن بود چیزى پرسند، شرط نصیحت فرونگذارد، خاصه در کارى که نفع آن بدو بازگردد و بقاى ذات تو به دوام تناسل ما متعلّق است، در کار ما چه صواب مى‌بینى؟

ماهى‌خوار گفت: با صیّاد مقاومت صورت نبندد و من در آن اشارت نتوانم کرد، لیکن در این نزدیکى آبگیرى دانم که آبش به صفا پرده‌ درتر از گریۀ عاشق است و غمّازتر از صبح صادق، چنانکه دانۀ ریگ در قعر آن بتوان شمرد و بیضۀ ماهى از فراز آن بتوان دید

إذا علتها الصّبا أبدت لها حبکا
مثل الجواشن مصقولا حواشیها 
لا یبلغ السّمک المحصور غایتها
لبعد ما بین قاصیها و دانیها (6) 

اگر بدان تحویل توانید کرد در امن و راحت و خصب و فراغت افتید. گفتند: نیکو راى است، لیکن بى‌ معاونت تو نقل ممکن نگردد.

گفت: دریغ ندارم، امّا مدّت گیرد و ساعت تا ساعت صیّادان بیایند و فرصت فائت گردد. و بسیار تضرّع نمودند و منّت‌ها تحمّل کردند تا بدان قرار داد که هر روز چند ماهى ببردى و بر بالایى که در آن نواحى بود بخوردى و دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت مى‌نمودند و با یکدیگر پیش‌دستى و مسابقت مى‌کردند و او به چشم عبرت در سهو و غفلت ایشان مى‌نگریست و به زبان عظت (7) مى‌گفت که، هرکه به لاوۀ (8) دشمن فریفته شود و بر لئیم بد گوهر اعتماد روا دارد، سزاى او این است.

چون روزها بدان بگذشت، پنج پایک خواست که (او را) هم تحویل کند. ماهى‌خوار او را بر پشت گرفت و روى بدان بالا نهاد که خوابگاه ماهیان بود. پنج پایک چون از دور استخوان ماهیان بسیار دید دانست که حال چیست. اندیشید که خردمند چون دشمن را در مقام خطر بدید و قصد او در جان شیرین خود مشاهدت کرد، اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعى کرده باشد، چون بکوشد اگر پیروز آید نام گیرد و اگر به خلاف آن فتد، بارى حمیّت و مردانگى و شهامت او مطعون نگردد و با سعادت شهادت او را ثواب مجاهدت فراهم آید. پس خویشتن بر گردن ماهى‌خوار افکند و حلق او محکم بیفشرد، چنان‌که بیهوش گشت و یکسر به زیارت مالک (9) رفت.

پنج‌پایک سر خویش گرفت و پاى در راه نهاده تا به نزدیک بقیّت ماهیان آمد و تعزیت وفات یاران گذشته و تهنیت حیات باقى ایشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.

همگنان شاد شدند و وفات ماهى‌خوار را عمرى تازه شمردند.

و إنّ حیاة المرء بعد عدوّه
و إن کان یوما واحدا لکثیر (10) 

دمى آب خوردن پس از بدسگال/ به از عمر هفتاد و هشتاد سال

و این مثل بدان آوردم تا بدانى که بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک شدند.

پی نوشتها:
1). ولایت تکوینی، صفحه11، حضرت علامه حسن زاده آملی
2). کلیله و دمنه، با تصحیح و حواشی علامه حسن زاده آملی، صفحه 147
3) . پنج پایک، خرچنگ را گویند (برهان) و در آخر این باب حکایت غوک و مار به اتفاق نسخه‌ها «پنج پایک» است.
4) . یعنى نزد ماهى‌خوار آمدند.
5) . حدیث است: المستشار مؤتمن فإذا استشیر أحدکم فلیشر بما هو صانع لنفسه.
6) . حبک جمع حباک است، چون کتب جمع کتاب، و حباک به معنى شکن آب است. جواشن جمع جوشن، یعنى زره. مصقول: زدوده شده. قاصى: دور. دانى: نزدیک. سمک: ماهى. یعنى هنگامى که باد صبا بر آن مى‌وزد شکن‌هایى برایش پدید آورد همچون زره‌هایى که کنارهاى آن زدوده و صیقلى باشد، ماهى محصور در آب به ته آن نمى‌رسد به سبب دورى میان روى آب و قعر آن (کنایه از اینکه بسیار عمیق است) . این دو بیت از بحترى است در مدح جعفر متوکل و در وصف برکه. (دیوان بحترى، ج ١، ص ١٧، ط قسطنطنیه و ف) .
7) . عظت: اندرز دادن. اصل آن وعظ است، چون عده، که اصل آن وعد است.
8) . لاوه، بر وزن ساوه، به معنى لابه و چرب زبانى و تملق و فریب و بازى دادن آمده است (برهان) .
9) . مالک، یعنى مالک دوزخ.
10) . همانا زندگى مرد پس از دشمن اگرچه یک روز باشد هر آینه بسیار است. امثال و حکم (ج ۴، ص ١٨٨۴) پس از نقل آن گوید: «از العراضة».