در سال 2014 فیلمی به کارگردانی یک فیلمساز مکزیکی (آلفونسو کواران) 7 جایزه اسکار برنده شد. در سال 2015 فیلمی از یک کارگردان مکزیکی دیگر (الخاندرو گونزالس ایناریتو)، 4 جایزه اسکار برنده شد. فیلمبرداری هر دو فیلم را یک فیلم بردار مکزیکی (امانوئل لوبسکی) انجام داده بود که بابت هر دو فیلم اسکار بهترین فیلمبرداری را گرفت. این دو کارگردان و آن فیلم بردار سه رفیق قدیمی بودند که در دهه 80 میلادی در بدترین شرایط اقتصادی مکزیک، کارشان را در مکزیکوسیتی آغاز کردند و اکنون در قله های اوج هالیوود هستند. البته آنها از سال 2001 دیگر هیچ فیلمی در مکزیک نساخته اند. در فیلم های اخیر آنها (جاذبه و بردمن) 

نیز نشانه چندانی از مکزیک وجود ندارد. هرچند مثلا در بردمن، نگاه کاملا هجوآلودی به سینمای هالیوود و تئاتر برادوی و نظام اقتصادی و فرهنگی حاکم بر سینما و تئاتر آمریکا مشاهده می کنیم که بیشتر به یک نگاه انتقادی 'بیرونی' شبیه است.

آیا هالیوود به روال معمول تاریخ خود، این استعدادها را 'جذب' فرهنگ خود کرده، یا آنها در هالیوود 'نفوذ' کرده و از آن در جهت اهداف خود استفاده کرده اند؟ آیا موفقیت آثار آنها در هالیوود نوعی قدرت نمایی و وارونه کردن روابط و معادلات نابرابر قدرت میان این دو کشور همسایه محسوب می شود؟ آیا آثار هالیوودی این فیلمسازان بخشی از سینمای ملی مکزیک هم محسوب می شود؟ آیا موفقیت این فیلمسازان، جایگاه سینمای ملی مکزیک در جهان را ارتقاء می دهد؟ 

شایان ذکر است در سال 2012 و 2013 نیز دو کارگردان مکزیکی دیگر، جایزه نخل طلای بهترین کارگردانی را در جشنواره کن برنده شدند.

به هر حال این نمونه ها نیز شواهد دیگری هستند از پیچیدگی های بحث سینمای ملی و جهانی شدن.