مادرها جنسشان با همه دنیا فرق می‌کند. روی پیشانی مادرها انگار با یک خط آسمانی نوشته باشند بهشت. مادرها مظلومیت مشهودی دارند که آنها را متمایز می‌کند از آدم‌های دیگر. انگار یک غم ابدی حلقه زده است در چشم هایشان. یک نگرانی مدام که حتی در خواب هم دست از سرشان بر نمی‌دارد. اصلا مادر‌ها که خواب ندارند. چشم هایشان را هم که می‌بندند دارند خاطرات بچه هایشان را رویا می‌کنند. حتی اگر بچه‌ای هم نداشته باشند باز خوابش را می‌بینند.

 حتی اگر بچه شان بزرگ شده باشد و مرد شده باشد و پرنده شده باشد و رفته باشد، بعد از هزار سال هم باز خوابش را می‌بینند. در خواب مثل بچه‌ها صدایش می‌کنند، بازیش می‌دهند، ناز و نوازشش می‌کنند، نگرانش می‌شوند و غصه اش را می‌خورند. حتی اگر بچه‌هایشان در بهشت هم باشند، نگران می‌شوند که مبادا غذایش را درست و حسابی نخورد، یا شب، پتو از رویش کنار بیفتد و تنش بلرزد یا ...

 مادر است دیگر! خدا از آسمان فرستاده اش تا مهربانی کند. حتی اگر پسرش 30 سال قبل پروانه شده باشد و سوخته باشد. هر روز صبح به قاب عکس پسرش روی تاقچه اتاق سلام می‌کند و رویش را می‌شوید و با او صبحانه اش را می‌خورد و روزش را شب می‌کند که باز در خواب، خیال کند که پسرش آمده است و همه حرف هایش را به او خواهد گفت.

مادرها، آن مادرهایی که داغ به دلشان دارند انگار، قدم های‌شان حتی شانه‌ی زمین را به درد می‌آورد. انگار زمین هم نمی‌تواند سنگینی اندوهشان را تحمل کند. مادران شهدا، نفس که می‌کشند دل آسمان از هرم نفسشان می‌گیرد. راه که می‌روند، قلب زمین زیرپایشان می‌لرزد. پرواز هم که می‌کنند فرشته‌های آسمان پر و بالشان را می‌بندند تا مادر برسد پیش فرزند شهیدش و در آغوشش بگیرد.

مادر شهیدان احمد و محمد کشوری پنجشنبه هفته گذشته آسمانی شد و رفت پیش پسرانش. حالا دیگر دیدارها تازه شده است و فرزندانش را یک دل سیر تماشا می‌کند و احمد و محمد بوسه بارانش می‌کنند و بعد از این دیگر، خواب و بیداریش، در آرامش خواهد بود.