پايگاه خبري تحليلي «پارس»- اکرم محمدي-استاد ياور همداني را اهالي شعر و شاعري خوب مي شناسند ، از شاعران قديمي و يکي از اعضاي شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي .البته احمد نيک طلب ، با تخلص ياور همداني ،شاعري است که از روزگاران قديم با استادان شعر و اهالي شعر حشر و نشر داشته و در انجمن هاي ادبي و شعري حضور پيدا مي کرد اما شايد کمتر کسي بداند که استاد ياور همداني از دوستان نزديک مرحوم مشفق کاشاني بودتا جايي که دوستي اين دوبه سال هاي دور مي رسد.استاد همداني را پيدا کرديم و از ايشان در مورد دوستي با استاد مشفق پرسيديم و او نيز سخت و اندوهگين به سوالات ما پاسخ داد.

از همدان تا تهران
از پيشينه دوستي و گذشته هاي دور پرسيديم که استاد همداني گفت: مرحوم مشفق کاشاني از بنيانگذاران انجمن ادبي صائب بود و اين انجمن را در سال 1340 راه اندازي کرد.من هم همان زمان، ترک وطن کرده و از همدان به تهران آمده بودم و در اين انجمن حضور پيدا کردم .چون اين انجمن از نخستين انجمن هاي ادبي آن زمان بود و به غير از انجمن ادبي ايران که رياست آن بر عهده محمد علي ناصح بود، انجمن ادبي صائب شهرت تام و تمام داشت. ايشان را آن جا ملاقات کردم که سمت سروري و بزرگي داشت و جزو شعراي نقاد و صاحبنظر بود و دوستي و آشنايي ما از آن جا اتفاق افتاد و از آن موقع تا زماني که مرحوم شدند ،اين دوستي ادامه داشت . البته طي سال هاي اخير در معيت ايشان در شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خدمت کرديم تااين که ايشان را با کمال تاسف از دست داديم.

moshfeghkashani1

خاطراتي به اندازه يک عمر
ايشان ماندگار ترين شاعر و صاحب نظر در حوزه شعر بودند. از جمله يادگارها و خاطرات زندگي ايشان ،مواردي بود که در کتاب «سرگذشت يادها» ثبت و ضبط کرده و در نهايت منتشر کرده بودند و در اين کتاب هم به خاطرات مشترکي که با دوستان شاعر از جمله اين حقيرهم داشتيم ،اشاره کرده بودند درواقع ما خاطرات مشترک زيادي داشتيم . از جمله خاطراتي که با استاد دارم و در کتاب «سرگذشت يادها» هم نقل شده آن بود که شبي از انجمن ادبي صائب بيرون آمديم که دوستان شاعر تصميم گرفتند براي تفريح دوسه روزي به همدان برويم که دراين سفر علاوه برمن، مرحوم مشفق کاشاني ، اوستا و استاد سادات ناصري و دوستي ديگر به نام شهرياري ، متخلص به مهر همراه ما بودند که با هم به همدان رفتيم. آن موقع که سال 41يا 42 بود و مرحوم مشفق تازه ، ماشين ژيان خريده بود وقتي به دروازه همدان رسيديم ، مشفق ماشين را نگه داشت و پياده شديم و گفتم که اين جا خانه شما ست و پدرم هم کلبه محقرانه اي دارد و لطف کنيد و در منزل ما اين چند روز را بگذرانيد و همه قبول کردند و يک هفته اي را در منزل پدري مهمان بوديم و پدر در خدمت مهمانان بود و بسيار زحمت کشيد تا مبادا به آنان بد بگذرد. چون آن زمان مثل الان نبود که همه جا صحبت از شعر وادب باشد.موقع باز گشت ،مشفق ماشين را که مي خواست روشن کند نام خدا را برزبان آورد و شهرياري گفت اين چه حرفيه ؟مي خواهي ماشين را روشن کني ، نام خدا را برزبان مي آوري؟که مشفق ناراحت شد و ماشين را نگه داشت و گفت که اين چه حرفي است .من به نام خدا شروع کردم وبعد به طرف تهران آمديم. اواسط جاده قزوين به تهران ، دست اندازي بود که به همين دليل ماشين داشت چپ مي کرد که همان شهرياري ، متخلص به مهر فرياد زد ، يا صاحب الزمان ، يا ابوالفضل !که در نهايت مشفق ماشين را نگه داشت و همه سالم بودندو اتفاقي نيفتاد .بعد مشفق به مهر گفت که تو مي گفتي که چرا با نام خدا سفر را آغاز کردم و انتقاد کردي ، حالا چرا به نام خداو حضرت عباس کمک خواستي ودر واقع بااين حرف نشان داد که در هر شرايطي به خدا وائمه متوسل مي شويم.در مجموع فردي معتقد بود و اين را در اشعارش هم مي توان پيدا کرد.البته اين خاطرات در يادنامه هاي مشفق هم چاپ شده بود.مرحوم مشفق از خوبان بود و تا اين اواخر شخص رئوف ، مهربان و مستعدي بود و از شعراي خوب بود و همه جا به ياد ايشان سخن مي گفتند.در گذشته در انجمن هاي ادبي قديم ، کساني بودند که ادعاي شاعري مي کردند . بااين حال در مقابل استاداني چون ناصح و مشفق زانو مي زدند .

تاثير مشفق بر شعر امروز
انجمن هاي ادبي در گذشته بر خلاف امروز که به تفريح و ترانه مي گذرد، آن زمان مثل دانشگاه بود.با وجود کمبود مکاتيب ادبي و علمي ،انجمن هاي ادبي ، واجد شرايط بودند و استاداني که در اين انجمن ها حضور داشتند ، استاداني قوي بودند.از جمله استاد مشفق کاشاني که از محضر استاد فرات و ناصح تلمذ کرده بودند و دراين انجمن ها صاحب نظر شده بودند و همه از ايشان استفاده مي کردند.حتي مکاتيب ادبي هم در اين انجمن ها تدريس مي شد و شعراي خوب ، بااستطاعت و بااستعداد، در اين انجمن ها تربيت مي شدند .البته يک شاگرد خوب و بااستعداد در زمينه شعر بايد آموزش خوبي هم داشته باشد و مرحوم مشفق از اين مکاتيب استفاده کرده بود و البته استفاده هم رساندند و استاداني که به آثار ايشان و افکار و عقايد استاد احترام مي گذاشتند ،ايشان را مقدم مي دانستند وهمين سبب شد که بعد از انقلاب ، استاد مهرداد اوستا و ايشان زير نظر استاد ستوده به شوراي شعر دعوت شدند و تلمذ کردند.

moshfeghkashani2

تاثير ايشان در حوزه شعر
مرحوم مشفق درتمام حوزه ها و مباحث شعري کار مي‌کردند اما رايج ترين اشعار ايشان غزل بود و در اين بخش اشعارشان ، مشهور تر است . ضمن اين که شاعران اغلب در اين حوزه بيشتر مشهور مي شوند و ايشان هم قصيده ، غزل و مثنوي داشت .به ياد دارم که ايشان ترکيب بند محتشم کاشاني را تضمين کرد . زماني که 25 ساله بود و اين اثر به چاپ هفتم رسيدو از آثار خوب ديني و معنوي بود. ايشان اين اثر را با عنوان«ثناي غم»منتشر کرده بود که بازتاب خوبي هم داشت و البته به تازگي پرويز بيگي حبيب آبادي در انتشارات فصل پنجم اين اثر را دوباره منتشر کرده است. درواقع عنوان اين مسئله به اين دليل بود که مي خواستم بگويم که مرحوم مشفق در همه سبک هاي شعري کار کرده و شعر سروده بود درواقع نشان داد که در تمام سبک ها مسلط است اما بيشترين اشعارش ، غزل بود تا جايي که مي توان گفت که در سرايش غزل در دوره فعلي تاثير گذارهم بود.

قزلي: مشفق مديون مادرش بود

محمدي-مشفق در کسوت شاعري مديون مادرش است .مهدي قزلي در گفت و گو با خراسان ، گفت: از ايشان شنيدم که مي گفت من در کودکي پاي دارقالي اشعار حافظ رااز زبان مادرم شنيدم و اين تاثيري جدي بر من براي شاعر شدن داشت . مرحوم مشفق کاشاني مي گفت که اين شعر خواني درشاعر شدن و مسير شاعري اش ،تاثير بسياري داشت.

moshfeghkashani3

شاعري که زياده گو نبود
محمدي-زبان مرحوم مشفق کاشاني ، زباني روان و به سامان بود.محمد رضا رمضاني فرخاني شاعر ، در گفت و گو با خراسان ، بااعلام اين مطلب گفت: در طول بيش از ده سالي که در تهران هستم ، گهگاه مرحوم مشفق را مي ديدم و در اين مدت متوجه ويژگي هاي خاص ايشان شدم.از جمله اين که هيچگاه نشنيدم که در مورد کسي سخن بگويد ودرواقع حس مثبتي داشت و اين حس را هم منتقل مي کرد.هميشه لبخند به لب داشت و با مهر به افراد نگاه مي کرد. او فردي منزه بود و بلند نظري خاصي نسبت به همه داشت .اين شاعر در مورد خصوصيات شعري مرحوم مشفق گفت:از نظر شعري زياده گو نبود و در غزل زبان خاصي داشت .زباني روان و به سامان.

مرحوم مشفق شاعري مردمي و پر انرژي بود
اثني عشري- مرحوم مشفق از نوادر بي بديل، در شعر فارسي بود که آثارش در جامعه ادبي و هنري ما شناخته شده نيست.بابک نيک طلب در گفت و گو با خراسان ، در خصوص مرحوم مشفق کاشاني ضمن اظهار اين مطلب گفت:متاسفانه آثار اين استاد در جامعه ادبي آنگونه که شايسته است ، به خوبي معرفي نشده اما خودش و نامش در ميان اهالي ادبيات شناخته شده است درواقع چندنسل مرهون تلاش هاي ايشان است.اين شاعر در مورد خصوصيات اخلاقي مرحوم مشفق گفت: از ويژگي هاي مرحوم مشفق کاشاني ، مردمي بودن و پر انرژي بودن ايشان بود و با توجه به اين که از شاعران قديمي بود اما سعي مي کرد تا هميشه به روز باشد و به همين دليل ؛نوگرايي را هم در کارهايشان شاهد بوديم.

اعتبارش را صرف اموري کرد که به آن اعتقاد داشت
دکتر اسماعيل اميني از دوستان مرحوم مشفق بود. وي با بيان اينکه من چون از سال هاي نوجواني به شعر و ادبيات علاقه مند بودم و آن را دنبال مي کردم و به همين علت از همان روزگار اشعار استاد مشفق را مي شناختم، گفت: يک نکته خيلي مهم اين است که انسان از محضر بعضي بزرگان ما مثل استاد مشفق، مرحوم اوستا، سيدحسن حسيني و امثالهم، خيلي چيزهاي ديگر هم علاوه بر مساله ادبيات و فنون ادبي و هنر شاعري ياد مي گرفت که بعضا حتي از خود شعر و ادبيات هم ارزشمندتر بود. نکته مهم ديگر اينکه استاد مشفق با اينکه دانش و هنر و اعتبارش را براي ترويج شعر انقلاب صرف کرده، هيچ چشمداشت و توقعي از هيچ جا نداشته است.

هيچ گاه او را سزاوار مقايسه با ديگران نمي دانم
«من هيچگاه مشفق را با ديگر غزل سرايان معاصر از صدر مشروطيت تاکنون سزاوار مقايسه کردن نمي دانم زيرا استحکام عبارت، آهنگ کلام، رنگيني ترکيب و نوع انديشه او در شعر با ديگران سنجش ناپذير است. در حالي که غزل سرايان ديگر را مردود و شيوه آنان را ناستوده نمي دانم الا اينکه وحدتي در احساس مشفق به چشم مي خورد که او را از همانندانش ممتاز مي کند. مشفق از آن دسته هنرمندان است که اصالت هنري اش از بلندگوي تبليغات و برخي از رنگين نامه ها به دور و نيالوده مانده است. من و مشفق از ديرباز مي دانستيم که بعضي از انجمن هاي ادبي و استادان بدآموز آنها تا مجالس به اصطلاح نوتراز جوينده، طرفي نخواهند بست.»

moshfeghkashani4

سوگ سروده
داغ فراق دوست
ياور همداني:

که آتش زدبه داغ خويش جان دوستداران را/ چه آمد بر سر آن چشم وچراغ بزم ياران را

نـدارد دل سر گلــگشت و سيـر لالـه زاران را/ مرا دامن شد از داغ فراق دوست داغسـتــان

نگريد ابر جـز خــون ، خرمن اندوهبــاران را/ به لب زافسوس تاحسرت کندغنچه،نخنددگل

بياچون صبح روشن کن دل شب زنده داران را/ به اميـدي که بازآيي ، دو ديده فرش ره کردم

به باد نامـــرادي داد ، اميــد خاکســـاران را/ به آب ديــدۀ دردآشنــايان ، دامن آتش زد

که خواهد در گلو بشکست ، آواي هزاران را/ چنان در پردۀ غم مرغ مرگ انديش دل نالد

تحمل مي توان تـا چند ، رنــج روزگــاران را/ دريغاي ديــار و داغ يــاران و غم غربت

گذشت روزگاران ، گر بر آرد گردم از هستي/ ز خاطر چون توانم برد «يــاور» ياد يـاران را

دفتر مشفق
حسين اسرافيلي:

موج اگر خواهي بيا از پهنه دريا طلب/ اوج را از رد بال حضرت عنقا طلب

آتش اشراق را در رمز و راز معرفت/ از درخت شعله ور در سينه سينا طلب

نيست در بازار از صدق و سلامت بهره اي/ صدق را از اهل آمنا و صدقنا طلب

گام اگر خواهي به سوي منزل جانان زدن/ همت مردانه را از سالک بينا طلب

عافيت از سايه تزوير روباهان مخواه/ پنجه شيرافکني از همت والا طلب

دست خود از خواهش دنياي دون پرور بشوي/ از دل درياتباران روح استغنا طلب

از جوانمردي اگر خواهي نشان پايدار/ خط به خط از پهلوانان صف هيجا طلب

شعر اگر خواهي بيا از دفتر مشفق بجوي/ شور اگر خواهي بيا از جام اين صهبا طلب

خلق اگر خواهي بيا از مطلع حسنش بخواه/ رنگ و بو خواهي اگر از مشرب گلها طلب

گر شکوه عشق خواهي دفتر او را بخوان/ شور مستي بايدت از نشوه مينا طلب