پسر محمدرضا عارف صراحتا معتقد به خون خوب و ژن برتر و اصالت خانوادگی و استعداد فوق العاده است که ذاتا امثال او را برتر از دیگران می کند و به‌ناچار، انسان برتر امتیازات برتر نیز باید داشته باشد !این فکر سابقه تاریخی طولانی ومتنوعی دارد ولی نزدیک‌ترین شاهد مشخصش، به پیش از انقلاب باز می گردد که گروه قدرتمندی ملقب به هزار فامیل چنان از انواع موقعیت ها و رانت ها سود می جست که اعضایش عملا شهروند درجه یک محسوب می شدند ودر همه زمینه های اداری و آموزشی و اقتصادی و... به صرف انتساب به یک فامیل، برتر بودند و برتری می‌جستند . پس از انقلاب، افزون بر برچیده شدن بساط آن هزار فامیل با نفس چنین فکری هم به‌شدت مبارزه شد و رهبر فقید انقلاب از همان ابتدای پیروزی انقلاب، استیلاطلبی هیچ گروهی حتی روحانیون را برنتافت وبا تکیه بر متن مردم، فارغ از رنگ و نژاد وقوم و ثروت وموقعیت ، اشراف و اشراف زادگان را به انزوا کشاندومستضعفین را تکریم کرد تا معیار برتری فقط خوبی و پرهیزگاری باشد .
اما چون حوادث انبوه ابتدایی به پایان رسید وآرامش پدید آمد و ضرورت سازندگی هویدا شد رفته رفته پول وثروت اهمیت از دست رفته خود را باز یافتند و حتی برخی از انقلابیون را به کام خویش کشیدند و دیگر نه تنها فقر، فخر نبود بلکه ثروت مطلوب شد و ثروت اندوزی باب وسکه زمانه. این داستان ادامه یافت و هر روز شاخ و برگی تازه یافت و نسل جدیدی که پیش از انقلاب و خود انقلاب وجنگ را ندیده بود، چون چشم بازکرد همین فضا را دید و تاثیرات همین فضا را بر خود هموار ساخت . کوخ نشینان و پابرهنه ها باوجود همه شعارها، خود را تنها یافتند و درکاخ نشینان این تلقی نهادینه شد که خداوند، زمین و زمان و آسمان و کشور و برق و آب و کوه و دریا و خیابان و بالای شهرودانشگاه وتحصیل درخارج وراننده و نوکر و فرزند نوکر را برای آنان آفریده است و آنان عزیزکرده خداوند هستند و چون خدا عادل است پس حق‌شان را به آن‌ها داده است!
یکی از راه انقلابیگری، دیگری از راه دفاع مقدس و سومی از قِبل پدر وفامیل و چهارمی از ارثی که به هر حال برده بود؛ وکسان دیگر به فراخور حال به این ذهنیت برتری جویی رسیدند وچنان شد که برای برخی تازه به دوران رسیده ها خجالت آفرین نبود که بگویندما هم سهم خود از سفره انقلاب را بردیم. این آفت بزرگ ومهلک به جناح خاص سیاسی محدود نمی شود چنانکه امروز کمتر شخصیت سیاسی را می توان یافت که فرزند یا فرزندانش در خارج درس نخوانندچراکه دانشگاه های ایران را قابل نمی‌دانندواین تنها یک نمونه ازپدیده برتری‌طلبی در ابعاد گوناگون آن است. سخنان آقای حمیدرضا عارف حکایت از فضایی دارد که درآن بزرگ شده است.
پس چگونه هزاران بزرگ‌تر و کوچک‌تر از او که تا چشم بازکرده اند جز انواع برخورداری ها ندیده اند غیراز این فکر کنند ؟ لازم نیست برخورداری حتما ناشی از ثروت باشد ، او نمی تواند پدر و مادری کشاورز یا کارگر وکارمند برای خود تصور کند و یک مستمندزاده را همطراز خود بداند. واقعیت تلخ آن است که ما با نسلی از آقازاده ها و فرزندان مسئولین ومتمکنین و شخصیت ها و ثروتمندان سروکار داریم که تنها بعضی از آن‌ها از طریق جدیت والدین از مردم کوچه بازار جدا نشده اند و احساس تافته جدابافته را ندارند.وقتی صورت مساله تا«ژن خوب وبد وبرتر» امتداد پیدا می کند باید احساس خطر کرد واز فکر نژاد پرستی ترسید.
آقایی که معتقد به«خون خوب »و« ژن برتر»است اگر مخیر به آموزش فرزند «خون خوب» با فرزند یک روستازاده یا فرزند یک کارگر شود چه می کند ؟ اگر ترازوی این تخیر تغییر کند و میان یک «خون خوب» و10 روستازاده شود چه می کند ؟ بالاتر اینکه اگر او میان جان یک «خون خوب »با 10 نفر آدم معمولی مخیر شود چه می کند ؟ مگر سرچشمه جنگ جهانی دوم این نبود که مردمی فکر کردند که برتر از ملت‌های دیگرند وبشر، 50 میلیون قربانی داد تا بفهمد که هیچ‌کس وهیچ نژادی برتر از نژادهای دیگر نیست؟ مگر همین الان رژیم نژاد پرست اسراییل جز این می گوید که یهودیان قوم برترند وجان و مال و خاک دیگران بر آن‌ها حلال است ؟هرگز این سخن را نباید ساده بگیریم و از عواقب عملی آن غفلت کنیم.
اتفاقا کسانی که بدون شرم، از خون و ژن برتر خود سخن می گویند صاحب ثروت وموقعیت وتصمیم پیرامون دیگران هم هستند . آن‌ها در بزنگاه های تصمیم بر همین اساس دیگران را به هیچ می گیرند و رفاه و آسایش و تحصیل و سفر خود را بر سرنوشت دیگران ترجیح می دهند .پاسخ او به اعتراض ها را بخوانید و ببینید که با همین ذهنیت و روحیه بدون عذرخواهی به انکار تلویحی وسرزنش معترضان پرداخته است.شایداگر چنین ذهنیتی در جامعه ما نزد ازما بهتران زمینه و رواج نداشت شاهد این همه تبعیض وفاصله وحشتناک طبقاتی نبودیم.کاش احساس خطر از این معنا در میان نخبگان جامعه پدید آید و تافرصت باقی است به درمان این فکرها و ذهنیت‌ها همت کنند .