برای بسیاری از کسانی که منتظر ارائه نظر گاه رهبر انقلاب به منافع ملی بوده اند، «بیانات ایشان در جمع مسئولان و کارگزاران نظام، به مثابه یک نقطه تعیین کننده و عطف بود». رهبر انقلاب در تعریف منافع ملی اشاره داشتند «مسئله اینجا است که منافع ملّی را چه‌جوری تعریف کنیم، چه‌جوری شناسایی کنیم؛ چه چیزی را واقعاً منافع ملّی بدانیم و چه چیزی را نه. آن نکته‌ی اساسی که مورد نظر بنده است و میخواهم عرض بکنم، این است که منافع ملّی آن‌وقتی منافع ملّی هستند که با هویّت ملّی ملّت ایران، با هویّت انقلابیِ ملّت ایران در تعارض نباشند. آن‌وقتی منافع واقعاً منافع ملّی هستند که با هویّت ملّت در تعارض نباشند، وَالّا آنجایی که ما چیزی را به‌عنوان منافع ملّی در نظر میگیریم لکن هویّت ملّی را پایمال میکنیم، قطعاً اشتباه کرده‌ایم، این منافع ملّی نیست؛ این چیزی است که از دوران مشروطه تا قبل از انقلاب، متأسّفانه سرنوشت همیشگی کشور ما بوده؛ هویّت ملّی را زیر پا لگدمال کردند.»

چند نکته پیرامون نگاه تئوریک رهبر انقلاب

در اینجا به برخی از نکاتی که در تغریف رهبر انقلاب از منافع ملی به مثابه هویت ملی، وجود دارد اشاره خواهد شد. مسائلی از جمله انحصار در تعریف، وجود غیریت سازی، تحدید در تعریف هویت ملی و استنتاج یک الگوی واحد در نکاتی اساسی و بنیادینی هستند که می توان از این تعریف تحصیل کرد.

1. هر منافع ملی باید در برگیرنده هویت ملی باشد

اهم بحث رهبر انقلاب وجود یک تعریف دربرگیرنده و مانع دخول غیر است. تناسب این تعریف در خصوص منافع ملی با هویت ملی رابطه «عموم و خصوص من وجه» است. به عبارتی منافع ملی باید تمام هویت ملی را در بر گیرد، اما این لزوما به معنی این نیست که امر غیر هویتی منافع ملی تعریف شود، یا امری که هویت هست ولی هویت ملی نیست جزو منافع ملی تلقی شود، به عبارتی هر منافع ملی باید در بر گیرنده هویت ملی متناظر تعریف باشد، اما لزوما هر هویتی نمی تواند و نباید منافع ملی باشد برای مثال ایشان بیان فرمودند «البتّه از قبل از دوران پهلوی، از اواخر دوران قاجار، این حالت پیش آمده. هویّت ملّی همیشه پامال چیزهایی شده است که به‌عنوان منافع ملّت ایران به نظر مدیران و تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان میرسیده و اجرا میکردند؛ این یعنی معکوس کردن نسبت.» منافع ملّی بایستی با هویّت ملّی تطبیق داده بشود، نه اینکه هویّت ملّی تابع منافع ملّی قرار بگیرد، که قهراً منافع تخیّلی است.» در این خصوص تنها منافعی، متناظر بحث تئوریک مطمح نظر ایشان است، که کاملا با هویت ملی که آن هم متناسب با بحث تئوریک مورد نظر ایشان است، رابطه این همانی داشته باشد. در این نظرگاه تئوریک هویت تعیین کننده تعریف و عنصر قوام بخش و دوام بخش نظری است. هویت نیز در این جا تعریف شده است و بدون تعریف و به صورت معطل باقی نمانده است و هم از این رو مولف منتظر تفسیر مفسر در این خصوص نمانده است. تفسیر با خود مولف همراه است.

2. هر هویتی، هویت ملی متناظر این نگاه تئوریک نیست

اما در عین حال در این نگاه تئوریک هر هویتی جزو «هویت ملی» نیست. در این هویت «غیریت سازی هایی» وجود دارد. نخستین غیریت سازی، با هویتی است که وامدار هویت غربی است. هم از این رو ایشان بیان شده «اینکه یک نفری بیاید بگوید که «ما از فرق سَر تا ناخن پا باید فرنگی بشویم تا اینکه بتوانیم پیشرفت کنیم، ترقّی کنیم»، این همان پامال کردن هویّت ملّی است. یعنی به یک ملّتی با سابقه‌ی تاریخی، با فرهنگ غنی و قوی، با این‌همه اعتقادات، با این‌همه سرمایه‌های گوناگون معنوی میگویند «شما بیایید همه چیزتان را رها کنید، بریزید دور، از فرق سَر تا ناخن پا بشوید غربی، تا آن‌وقت بتوانید پیشرفت کنید». یعنی یک منافعی را تصویر میکنند و ترسیم میکنند برای ملّت که لازمه‌اش جدا شدن از هویّت ملّی است؛ این همان بی‌هویّت کردن ملّت و بی‌موجودیّت کردن ملّت است؛ که در دوران پهلوی، به حدّ اعلی رسید؛ البتّه عرض کردم، از اواخر دوران قاجار شروع شده بود. انقلاب آمد، این نگاه را عوض کرد، تغییر داد.» دومین غیریت سازی، با هویت باستان گرایی است. هویت ملی آن چیزی نیست که باستان گرایی آن را تعریف و تنسیق می کند. در باستان گرایی هویت یک امر خیالی و برای رسیدن به هدفی نامشخص است. برای مثال وقتی از یک باستان گرا این سوال پرسیده شود که «هویت ملی چیست»، دقیقا مشخص نیست که آیا هویت ملی «آمال پادشاهی است که متناسب با نیازها بشری قرن بیست و یکم نیست»، یه هویت ملی «مرامنامه نیک پادشاهان است، که آن هم متناسب با تحصیل منافع ملی واقع بینانه در قرن بیست و یکم نیست» و ... به عبارت شفاف تر، باستان گرایی صرفا یک «دنیای تخیلی» است که متناسب با نیازها و شرایط عملی موجود و مطلوب نیست.

3. نوع خاص منافعی که منحصر به ایران است

وجود یک تعریف جامع که در برگیرنده تمام ابعاد معرَف باشد از سوی کسی که ویژگی معرِف را داشته باشد، نیاز اساسی برای تعریف منافع ملی در ایران بود. به بیان دیگر خلا موجود در ارائه یک تعریف همه جانبه سبب شده بود تا بسیاری از متفکران داخلی برای تعریف منافع ملی در سیاست خارجی به سراغ تعاریف موجودی که توسط اندیشمندان غربی ارائه شده است بروند. تعاریف اندیشمندان غربی نیز متناسب با شرایط بومی و پیشینه تاریخی و فلسفی آن ها صورت بندی شده است. به عبارتی نظریه پردازان روابط بین الملل و سیاست خارجی، منافع ملی هر کشوری را به عنوان امر فرهنگی و متناسب با فرهنگ ملی همان کشور تعریف می کنند. بسیاری از کارشناسان روابط بین الملل معتقدند که منافع ملی «نوع خاص از منافعی است که متناسب با بستر تاریخی، فرهنگی و ملی هر کشور صورت بندی شده باشد.» همچنین وجود یک تعریف مانع که بازدارند تعاریف غیر باشد و بتواند غیریت سازی را انجام دهد نیز از نیازهای مهم تئوریک در این حوزه بوده است.

تمام متفکران روابط بین الملل تعریفی از منافع ملی داشته اند؛ از مورگنتای واقع گرا گرفته تا الکساندر ونت و ریچارد ند لیبو و حتی نظریه پردازان واقع گرا تر همه تعاریفی برای منافع ملی داشته اند، هر چند بسیاری از آن ها معتقدند منافع ملی، منافع خاص یک ملت است، اما در این بین کسانی هم هستند که چنین نقطه نظری ندارند. لذا تعاریف گفتمانی نیاز ضروری هر جامعه علمی بوده است. این حداقل انتظار از سیاست خارجی یک کشور است که منافع ملی او تعریف شده، خاص، بستر مند و متناسب با نیاز ها و هویت ملی او باشد. رهبر انقلاب در تعریف منافع ملی به صورت عالمانه سه موضوع «اسلامی بودن، انقلابی بودن، و پیشینه تاریخی یا عمق تاریخی» را به عنوان مثلث تعریف منافع ملی بر شمردند. برای کسانی که منتظر وجود یک نظریه بومی در روابط بین الملل هستند، این موضوع می تواند سنگ بنایی از یک نگاه جدید به تئوری سازی بومی باشد. بسیاری از دغدغه مندان انقلاب اسلامی همیشه از عدم وجود گزاره های استعاری، مفروضات، فرضیات و سایر شقوق تئوری روابط بین الملل اسلامی یا تئوری روابط بین الملل گفتمان انقلاب اسلامی که شفافیت داشته باشد و از منظومه رفتاری و نظری گفتمان انقلاب اسلامی بیرون آمده باشد، سخن می گفتند، رهبر انقلاب این موضوع را به خوبی مشروح کردند و نیاز به وجود یک تعریف جامع و مانع را بر طرف فرمودند.

4. متفکران و مسئله ای به نام الگوی واحد فکر

در بررسی اندیشه های متفکران و فلاسفه وجود یک مدل فکری در منظومه فکری آن ها بسیار کارآمد است. از این رو که می توان دریافت که این منظومه فکری آیا حل المسائلی است یا خیر. بجز معدودی از اندیشمندان، متفکران از یک منظومه واحد یا یک مدل منسجم فکری از اوان شکل گیری نگاه فلسفی تا پختگی آن برخوردارند. رهبر انقلاب در خصوص مسائل گفتمانی و عملی روابط بین الملل و سیاست خارجی نیز در شمول متفکرانی هستند که از منظومه منسجم فکری برخوردارند. تشریح سه عنصر انقلاب بودن، اسلامی بودن و تاریخی بودن برای دست یابی به یک فرمول در منافع ملی ضروری است.

در این جا یک نمونه از سیاست خارجی رهبر انقلاب در سیاست خارجی اشاره می شود. رهبر انقلاب در سیاست خارجی یک «مدل» واحد دارند که عبارت است از «احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها». هیچ منتقدی نمی تواند رفتار رهبر انقلاب را به خاطر حمایت از سوریه نقد کند، همانطور که هیچ متفکری نمی تواند حمایت رهبر انقلاب را از تمامیت ارضی عراق، بحرین، یمن، افغانستان و ... نفی کند. این مدل رفتاری رهبر انقلاب نشان می دهد بر خلاف قواعد و اصول روابط بین الملل که متناسب با شرایط تعریف پذیرند، و کشورهای توسعه یافته و رهبران آن ها نمی توانند تصویری دقیق از تمایز بین اصل اصالت بر تمامیت ارضی (یکپارچگی سرزمینی) و حق تعیین سرنوشت برقرار کنند و بارها شاهد بوده ایم که روشنفکر ترین نخبگان غربی (به ادعای خود غربی ها) مثل اوباما از یک سو از رژیم بحرین دفاع می کنند و نام آن را حفظ تمامیت ارضی می نامند و از دیگر سو به دنبال استقلال کردستان عراق و یا از بین رفتن حاکمیت ملی در سوریه هستند. اما رهبر انقلاب یک مدل واحد در مواجهه با تمام مورد ها داشته اند.

مطرح کردن موضوع هوشمندانه «منافع ملی آن چیزی است که هویت ملی است» توسط رهبر انقلاب نشان داد که ایشان در حال ترسیم الگوی تئوریک خود و پر کردن خلا های پازل تئوریک گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه سیاست خارجی و روابط بین الملل هستند. این موضوع بسیار موضوع عمیقی است که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به عنوان مولود آن سال ها و دهه ها است بر سر آن دچار خلا تئوریک بوده است. اینک انقلاب و جمهوری اسلامی در تئوریک می توانند ارائه کننده تعاریف در خصوص مفاهیم اساسی باشد.

5. تئوری باید بتواند غیریت سازی کند

ممکن است این سوال در ذهن بسیاری از کارشناسان روابط بین الملل شکل بندی شود که «مدل، تعریف و تئوری رهبر انقلاب فاقد غیریت سازی است و هم از این رو، این همانی بین این مدل و سایر تعریف های منافع ملی وجود دارد، بنابراین این تعریف از مزیت یا فایده مندی بر خوردار نیست»، در پاسخ باید اشاره کرد که:
نخست؛ در تعریف هیچ این همانی تئوریکی با سایر تعاریف در خصوص منافع ملی وجود ندارد، درست است که متفکران نظریه فرهنگی روابط بین الملل از فرهنگ ملی به عنوان مبنایی برای تعریف روابط بین الملل یاد می کنند، اما فرهنگ ملی یک امر بستر مند و متناسب با بافت اجتماعی و هنجاری کشورهای تعریف کننده است. بنابراین تعریف رهبر انقلاب از ویژگی منحصر بفردی برخوردار است.

دوم؛ سه گانه اسلامی، انقلابی و تاریخی، ویژگی منحصر به فرهنگ اسلامی - شیعی و حتی به صورت جزئی تر متناسب با بافت فرهنگی ایران است، به عبارتی هیچ کشوری از این مزایا و انحصارات بر خوردار نیست و این سه ویژگی مختص ایران در سطح بین المللی است. برای مثال ویژگی ارزش های لیبرالی بین کشورهای غربی خصوصا کشورهای اروپایی با آمریکا مشترک است و هیچ انحصاری در این زمینه برای آمریکا وجود ندارد. اما سه ویژگی مطمح نظر رهبر انقلاب منحصر به فرهنگ و تاریخ سرزمین ایران است.

سوم؛ این تعریف از این حیث که توسط یکی از فقهای عالم شیعه و با توجه به اشراف ایشان به منابع و اصول شیعه صورت بندی شده است، یک نظریه اسلامی است، به عبارتی (با توجه به تعریف بری بوزان از نظریه)، همین که یک عالم تعریفی ارائه داده نشان دهنده، نظریه بودن آن است.

غیریت سازی یا به عبارتی تمییز بین آن چه این نظریه هست و نظریات دیگر آن نیستند، و آن چه نظریات دیگر هستند و این نظریه نیست، نشان می دهد که این تعریف رهبر انقلاب از خاصیت غیریت سازی برخوردار است. به طور کلی با توجه به منظومه فکری آیت الله خامنه ای و همچنین با توجه به نیازهای موجود و وضعیت مطلوب نظریه پردازی در ایران، وجود این تعریف بسیار مشکل گشا خواهد بود، چه اینکه تناقضات عملی موجود در عملکرد سیاست مداران را مشخص تر کرده و خلا های موجود در ترسیم کلیت واحدی از پازل های موجود را بر طرف می کند.