پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علی رمضانی- وقتی دل فرمانده‌ای از نیروهایش قرص باشد و از انجام وظیفه خود برای آموزش کافیِ آنان خاطرجمع، فرمان آتش به اختیار می‌دهد.

 و مگر گذشتن چهل سال از عمر انقلاب و ذخایری چون صحیفه امام و  منظومه‌ی فکری رهبری برای قطب‌نمایی فرهنگی به افسران جنگ نرم ابهامی هم باقی گذاشته است؟

از دفتر نهاد رهبری در دانشگاه تماس گرفتند که حاج آقا ابوترابی (مسئول وقت نهاد) کارتان دارند. از تالار فردوسی دانشکده ادبیات به دفتر مسجد دانشگاه رفتم. گفتند فلانی میخواهید چه کار کنید؟ اینها ترسیده‌اند. خاطره‌ی حضور ایشان و جمعی از اساتید در سال‌های اخیر را به یادشان آوردم که مگر به آقا نگفتید که بالاخره با این جریانهای مخالف در دانشگاه چه کنیم؟ و جواب گرفتید مگر شما در دانشگاه نیستید؛ خوب شما هم حرف بزنید که معلوم شود در دانشگاه جریانهای دیگری هم حضور دارند. تصدیق کردند. گفتم در مقابل ترک‌تازیِ این چند دانشجونمایی که نمایشگاههای یادبود شهدا در دانشکده‌های حقوق و علوم اجتماعی را بر هم زدند و با جسارت به سمت برنامه رسمی بسیج با پاره آجر حمله کردند میخواهیم فریاد اعتراضمان را به گوش همه برسانیم. که دانشگاه یکسره جولانگه اینان نیست. برخاستند و پس از تایید، محبتی کردند. به تالار فردوسی برگشتم.

بغض مقدس جمع هزار نفریِ حاضر در برنامه خروشید و با شعارهای انقلابی از سالن به سمت حیاط و سر در دانشگاه رفت. طوفانی از اقتدار و حضور انقلابی بدون هیچگونه برخورد در فضای دانشگاه طنین انداخت.

حمله‌کنندگان گستاخِ ساعتِ قبل که هیچ تعرضی هم به آنان نشده بود با ترس و لرز از معاون دانشجویی وقت خواسته بودند یک اتوبوس به آنها بدهد تا از داخل دانشگاه فرار کنند.

فردای آن روز عکسی از دانشگاه تهران منتشر شد که دست‌نوشته‌ای در آن خودنمایی میکرد: یار دبستانی پاره آجر در دست تو چه میکند؟

سوم خرداد ۸۵ برای من و افسران جنگ نرم آن روز دانشگاه تهران یادآور آتش به اختیار است.

ما خیلی وقت است آتش به اختیاریم. چه شده است که بیان فرمانده اینگونه آشفته‌تان کرده است؟