پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- روح الله رجایی-  حجت الاسلام حسن روحانی، در روزهای اخیر مسیر حرکتش را به وضوح تغییر داده است. مشاوران تبلیغاتی را سیاستی دیگر آمد و آنچه را پیش از این در حاشیه و با کنایه می‌گفت، این بار با صدای بلند فریاد زد:« آیا می‌خواهیم دو مرتبه تقابل با جهان آغاز شده و سایه شوم جنگ به کشور برگردد؟» یا اینکه: « آن‌ها در جلسه‌ای تصمیم گرفتند در تهران پیاده رو را زنانه مردانه کنند.» و یا اینکه: «آقای قالیباف، شما که طرحت همیشه لوله کردن بود، اگر ما جلوی شما نایستاده بودیم،  الان دانشگاه‌ها پر از لوله بود».

البته هم سایه شوم جنگ بد است، هم زنانه مردانه کردن پیاده روها و هم لوله کردن دانشگاه‌ها، اما خب آدمی عقل دارد و می‌تواند بسنجد عملی شدن هر یک از این تهدیدها چقدر محتمل است.

آنچه حسن روحانی این روزها بیش از اندازه روی آن حساب کرده، در حقیقت پررنگ کردن همین تهدیدات و امید به فکر نکردن مردم به اصل ماجرا در هیاهوی تبلیغات است. جمله‌ای را به نیکولو ماکیاولی نسبت می‌دهند که گفته است: «بترسان و حکومت کن»

بر این اساس، سیاست یک حکمران باید بر مبنای دو گانه سازی باشد. او باید مجموعه‌ای از دوانگاری های متضاد را ترسیم کند و آنها را بدیهی جلوه بدهد؛ دوگانه خیر وشر، دوگانه صلح و جنگ، دوگانه رفاه و فقر، دوگانه عزت وذلت، دوگانه پیشرفت و عقب ماندگی و البته در هر یک از این برساخته‌های جعلی، خودش را سوی خیر نشان بدهد.  ساخت دشمن فرضی اصلی‌ترین هدف در این شیوه است و کیان همه چیز بر احساس تهدید استوار شده. رد این دیدگاه را شاید بشود در گذشته‌هایی خیلی دور هم زد، اما پر رنگ‌ترین‌شان در ذهن من مربوط به سخنرانی عبید الله ابن زیاد می‌شود وقتی بر منبر مسجد کوفه تکیه زد و خواست مردم را از جنگ و حکمران‌های قبلی بترساند.آنجا که می‌گفت:« حکومت حسین بر عراق عرب، یعنی دنباله حکومت پدرش علی. من از پیران شما می‌پرسم، میراث حکومت علی چه بود؟جز انشقاق امت واحده رسول خدا؟ هنوز کوفه از جراحت زخم‌هایی که در زمان علی برداشته، متألم است، هنوز داغ جنگ‌های برادر کشی علی تازه است...»  

عبید الله، صلح و آرامش را در برابر برادر کشی و جنگ قرار داد و حاکم کوفه شد. او مردم را از ناامنی ترساند و به آنها وعده انسجام داخلی داد.

آنچه آن‌روز عبیدالله در مسجد کوفه کرد، بعدها در کتاب‌ها و تئوری‌ها «مهندسی وحشت» هم نام گرفت. تجربه او که مربوط به سال 67 قمری می‌شود، در سال 1964 میلادی یعنی حدود 1300 سال بعد، در آمریکا هم تکرار شد. در جریان نبردهای انتخاباتی ریاست جمهوری، «جانسون» با ساخت یک فیلم تبلیغاتی کوتاه توانست بر «گلدواتر» پیروز شود. فیلم تبلیغات او که از آن به «دیزی گرل» یا «صلح، دختر کوچک»هم یاد می‌شود، فقط 57 ثانیه است. دختربچه‌ای در حال بازی و کندن برگ ‌گل‌ها  است و از 10 به صورت معکوس می‌شمارد. شمارش او تمام نشده، صدایش با شمارش معکوس یک بمب هسته‌ای میکس می‌شود و بعد مخاطب تصویر پرتاب بمب را می‌بیند.گوینده ویدئو(بیل مویرز،خبرنگار آمریکایی که بعدها دبیر رسانه‌ای کاخ سفید شد) در نهایت می‌گوید: «اگر می‌خواهید درگیر جنگ نشوید به جانسون رأی بدهید.» تاریخ چند سال بعد، به خوبی قضاوت کرد که رقیب جانسون یعنی «گلدواتر» تاچه اندازه از او صلح طلب تر بود، اما ترسی که او بر دل آمریکایی‌ها انداخت، پایش را به کاخ سفید باز کرد.  تجربه عبید الله‌ها و جانسون‌ها به کتاب‌های تبلیغاتی و بازاریابی راه پیدا کرد. 

آنالیزورهای بازاریابی متوجه شدند مشتریان حاضرند آزادی‌های فردی را قربانی امنیت اجتماعی کرده و پولشان را هم بی هیچ محاسبه‌ای خرج خرید محصولی بکنند که از نداشتنش ترسیده‌اند. در تبلیغات مبتنی بر ترس، شما از فاکتورهایی استفاده می‌کنید که به ببیننده بگویید در صورت استفاده نکردن از یک محصول خاصی، ممکن است عواقب خوبی در انتظارش نباشد. مثلاً شرکت‌های بیمه تصاویر خودروهای تصادف‌کرده را نمایش می‌دهند یا سازندگان خمیر دندان  شما را از سکته قلبی به دلیل عدم استفاده از خمیر خوب می‌ترسانند. حالا البته بازاریابی و تبلیغات جهش‌های بیشتری کرده و صحبت از بازاریابی عصبی یا « نرور مارکتینگ» است. 

در آموزه‌های این علم، باید مغز خزنده را تحریک کرد که محل تصمیم گیری‌های مرتبط با منافع شخصی و حفظ حیات است. استفاده از ترس یکی از تکنیک‌های مبنا در این شیوه است. البته فقط روش‌های جدیدتر و آکادمیک تری دارد، اما اصل همان کاری است که عبید‌الله کرد؛ مردم را از گذشته بترسان، نسبت به بازگشت جنگ هشدار بده.آن وقت آنها ترجیح می‌دهند به اقتصادشان، به رکود، به سفره کوچکشان فکر نکنند و به جایش خوشحال باشند که درگیر جنگی نمی‌شوند یا پیاده‌روهایشان زنانه و مردانه نمی‌شود. تجربه تبلیغاتی  Daisy Girl حالا در کمپین انتخاباتی حسن روحانی به کار افتاده است و همان طور که به پیروزی قاطع جانسون منجر شد ،ممکن است باز هم روحانی را در پاستور نگه دارد، اما آنها حساب یک چیز را نکرده‌اند؛ شاید مردم فریب نخورند...