پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- امیر مسروری- ورود مشایی به انتخابات 92 و رد صلاحیت او، تحلیلگران را واداشت در در نگاهشان احمدی نژاد را به گونه ای تعریف کنند که وی سکوت نخواهد کرد. دور شدن احمدی نژاد از قدرت و حملات دولت یازدهم سبب شد تا سکوت احمدی نژاد بیش از حد سوال برانگیز شود. در حالی احمدی نژاد از انتخابات نهی شد که هر عاقلی می دانست راهبرد «بگم – بگم» او دیگر اثر بخش نیست و او تنها راه باقی بمانده برایش «دو قطبی» در اساس نظام و عبور از باسته های اجتماعی است. شاید در سال 84 با شعار عدالت اجتماعی توانست رای بیاورد اما این بار شعاری هم دست آن نه تنها قدرتِ برابری با سبد رای دیگر نامزدها را ندارد بلکه با مباحثی چون رحیمی، قادر نیست از خود دفاع کند. هرچند احمدی نژاد در لج بازی دست برتر دارد اما سکوت او نشان از آرامش قبل طوفان است. کشور هم در جنگ اقتصادی قرار دارد و این طوفان می توانست به جامعه پذیری سیاسی کشور آسیب های فراوانی وارد سازد. احمدی نژاد در حالی نهی خود را شکست که همگان انتظار این لج بازی را از احمدی نژاد داشتند. اما سوال این است چرا احمدی نژاد سکوت شکنی کرد!

الف) پایگاه رای

پایگاه رای احمدی نژاد، پایگاه کاریزماتیک و شخصیتی او نیست. پایگاه شعارها و حرف هایی است که وی در اوج دوران اصلاحات زد. کارهایی که در دولت نهم و دهم انجام داد و در حوزه خدمات اجتماعی تلاش کرد برای احمدی نژاد پیروزی انتخاباتی 88 را رقم زد. حالا اگر کسی بتواند شعارهای او را دست بگیرد و حتی در موضوعات خدمات اجتماعی چون مسکن و اشتغال و تولید حرف ها و اقدامات موثرتری داشته باشد، موفق تر می شود و حتی بدنه سنتی رای احمدی نژاد را هم جذب میکند و او به کنار خواهد رفت. احمدی نژاد بر خلاف روسای دولت های گذشته نه در اصلاحات ماند و نه در جریان اصولگرا سعی کرد جریان سوم باشد اما ریزش اجتماعی داشت و حتی وزرای او از وی اعلام برائت کردند. تفاوت خاتمی و هاشمی با احمدی نژاد در حفظ یک طبقه سیاسی است. در بسیاری از کشورهای مختلف دنیا هم چنین رقابت دو گروه که بر اساس خواست هایِ سیاسی شکل میگیرد امری مرسوم است. اما احمدی نژاد نتوانست این خواست ها را حفظ کند ودر یک طبقه باقی بماند. بر همین اساس اولین دلیلی که احمدی نژاد با گزینه ای چون بقایی به صحنه سیاست ورزی آمد و یار غاری چون مشایی شعار «من یک درختم» داد او را همراهی کرد، ترس از نابودی پایگاه رای و از بین رفتن آنچه اندوخته بود. تصور احمدی نژاد بر این است که اگر کسی بیاید و در انتخابات 96 شعارهایی دهد که او در برابر دولت اصلاحات داد، نه تنها مردم از احمدی نژاد عبور میکنند که او گزینه مناسبی می شود برای انتخابات آتی. در واقع بیشترین ترس احمدی نژاد برای انتخابات 1400 با حضور خودش است. اگر کسی بتواند همچون احمدی نژاد مطرح شود و شعارهایی مشابه دهد و در نهایت با احمدی نژادی که آزمون و خطا کرده رقابت کند، نه ای را میشنود که هاشمی در انتخابات 1384 شنید. احمدی نژاد ترس دارد تا هاشمی 1384 باشد. 

ب) گفتمان بهاری!

تنها حرفِ احمدی نژاد، گفتمان بهار است. بر خلاف جریان اصلاحات که افراد صاحب نظر و استراتژیستی در بدنه خود دارند یا در جریان اصولگرایی، بدنه تحصیل کرده قم و حوزه علمیه در کنار سیاست ورزی احزاب قدرت تولید اندیشه دارند، جریان احمدی نژاد فاقد فاکتورِ موثر در این زمینه است. تنها تولید کننده گفتمان که بهتر است گفت بازگو کنند گفتمان شخصِ مشایی است. مشایی که خود را یک درخت می پندارد با لباسی نو و تمییز و عینک به چشم و خنده های مختلف در کنار احمدی نژاد سعی میکند تسلط خود را بر احمدی نژاد نشان دهد. هرچند او نیز فاقد عوامل تولید گفتمان است. 

حال خطر اصلی از دست رفتن چیزی به نام گفتمان بهار یا مکتب ایرانی موجب شده تا احمدی نژاد حداقل برای بازتولید رسانه ای آن هم که شد در کنار بقایی عکس یادگاری بگیرد. تصور و برداشت احمدی نژاد از جبهه سازی و نیرو سازی حفظ گفتمان است. همانطور که حفظ رای برای احمدی نژاد مهم شده، حفظ گفتمان هم برای او اهمیت دارد. حتی اگر از گفتمان چیزی جز خنده و گفتم بهار و فردوسی خوانی، مفهومی دیگر تولید نشود. احمدی نژاد فکر میکند با سناریو معین – خاتمی می تواند بقایی – احمدی نژاد شکل دهد و در انتخابات نامی از خود نگه دارد. 

با همه این تفاسیر احمدی نژاد آمد. اما سوال اینجاست. احمدی نژاد دنبال چه چیزی است. آیا او دنبال بازگشت به قدرت است یا دنبال جلوگیری از زوال احمدی نژادیسم؟ بازگشت احمدی نژاد به قدرت با نقاط ضعفی که در دولت دهم شاهد بودیم چقدر در شرایطی که اقتصاد از وضعیت نابسامانی رنج می برد، مفید واقع خواهد شد. آیا نمودارها و مشکلات اقتصادی عصرِ دولت دهم باز میگردد؟ یا آنکه احمدی نژاد دنبال جلوگیری از فراموش شدن است. مسئله ای که پس از خلا قدرت در هر فردی امکان بروز وجود دارد و برای حفظ محبوبیتش گاهی هر کاری میکند. واقعا بایستی بپذیریم بقایی در کنار احمدی نژاد پازل تکمیل کننده اقتصاد هستند؟ باید بپذیریم احمدی نژاد خود را هم ردیف بقایی میداند. اما یک سوال بی پاسخ ماند. اگر احمدی نژاد خود را یک جریان سوم میداند و بی توجه به آرایِ اصولگرایان و اصلاح طلبان است، شخصی چون مشایی چرا به رئیس دولت اصلاحات نامه می نویسد و با اسم از او یاد میکند؟

در پاسخ باید گفت، جریان احمدی نژاد فهمیده، جامعه شناسی اجتماعی نشان داد مردم نسبت به چیزی که منع شوند گاهی حریص می شوند. جریان اصلاحات بخواهیم یا نخواهیم پایگاه ثابتی دارند و این تنها چیزی است که جریان احمدی نژاد از او رنج می برد. اگر احمدی نژاد بتواند از دو طرف جریان سیاسی کشور پایگاه ثابت را در نزد خود نگه دارد می تواند جریان سوم باشد وگرنه بایستی با تاکتیک پینگ – پنگی فقط رفت و آمد رای داشته و از هر طرفی فقط موقع انتخابات استفاده کند. ضمن آنکه خود را در معرض اپوزوسیون جریان اصولگرایی قرار داده و به جای خطاب قرار گرفتن نسبت به اصلاح طلبانی در قضایای فتنه 88، اصولگرایان را جایگزین خود کند.

در واقع احمدی نژاد فهمیده، اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت شعار آشتی ملی سر دادند. این شعار بدان معناست که تقصیر فتنه 88 سر شکن میان جریان اصلاحات و یک جریان ثانوی باشد. احمدی نژاد تمایل ندارد این جریان ثانوی باشد!

همه ی این موارد فقط بخشی از «پایان دوران احمدی نژادیسم» است. زوال رای احمدی نژاد از جایی شروع شد که او به جای انتخاب درست، خانه نشینی کرد و یازده روز منزل نشین شد. لج بازی احمدی نژاد و بگم بگم دیگر فایده ای ندارد و تنها راه باقی ماندن احمدی نژاد، رای آوری روحانی است. پیروزی دشمنِ دشمن او بهترین گزینه برای احمدی نژاد است تا در بازسازی جریان انقلابی نقش بازی کند. دروغ پراکنی یکی از سایت های منتسب به وی در انتخابات جبهه مردمی هم نمونه ای از این استراتژی است.