ادوارد سعید، آدونیس را بزرگ‌ترین شاعر زنده جهان عرب می‌خواند. در ایران نیز او را گاه با شاملو مقایسه می‌کنند و «بامداد عرب» لقب می‌دهند. آنچه که شعر آدونیس را در مقایسه با هم‌قطارانش متمایز می‌کند، نوع نگاه او به شعر است. او از جمله شاعرانی است که طرحی نو در شعر عربی در سوریه در انداخت و تلاش کرد تا با شکستن قواعد عروضی شعر کلاسیک، شعری نثرگونه همچون سپید بیافریند. اما این تنها دلیل مخالفان با آدونیس نیست. او همواره در سال‌های گذشته به دلیل نوع نگاهش به مسائل مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است. او تلاش دارد تا علاوه بر شکستن قواعد دست و پا گیر عروضی، به آشنایی‌زدایی دست زده و جهان جدیدی را در شعرهایش به تصویر بکشد. او همواره در پی نوآوری و آفریدن است.

علاوه بر شعرها، دیدگاه‌ها و نقطه نظرات او درباره مسائل مختلف نیز همیشه محل نزاع و بحث بوده است. یکی از موضوعاتی که پس از جنگ سوریه، حواشی متعددی برای او ایجاد کرد، نامه سرگشاده‌اش به بشار اسد، رئیس جمهور سوریه و همچنین نامه او به مخالفان اسد بود. او در بخشی از نامه‌اش نوشته‌ است: «من می‌دانم و بسیاری دیگر نیز که غرب و به‌خصوص آمریکا نه از ملت سوریه دفاع می‌کند و نه نگران حقوق بشر در این کشور است. بلکه از استراتژی‌ها و منافع خودش دفاع می‌کند. اما به خاطر «دلیلی» که سوریه تقدیم‌اش می‌کند «‌موفق» است و به خاطر شواهدی که در اختیارش گذاشته می‌شود خوب می‌تواند استعمار جدید خود به نام دفاع از انسان و حقوق بشر را «توجیه»‌کند. اما در همان حال از میدان اصلی می‌گریزد: میدان دفاع از انسان و حقوق بشر در فلسطین.»

 آدونیس در مصاحبه‌ای که چندی پیش با نیویورک تایمز داشته باز بر سر مواضع خود تأکید کرده است. او گفته است: آخرین‌باری که به سوریه رفتم، سال 2010 بود. قبل از جنگ. من هم مانند شما از وضعیت سوریه خبر دارم. اخبار را می‌شنوم. من می‌دانم سوریه نابود شده اما برای چه؟ یک انقلابی باید از کشور خود محافظت کند، اما در اخبار می‌شنویم که موزه‌ها را غارت کردند و بازار حلب را_ که هیچ ثروتی هم‌سنگ آن نیست_ نابود کرده و به دست ویرانی سپردند. برای چه؟

یک انقلابی مردم را به گناه مسیحی بود و هم‌کیش و آیین نبودن، نمی‌کشد. یک انقلابی مردمان کشورش را(ایزدیان) از کشور و میهنش اخراج نمی‌کند. چرا غرب از آنها حمایت می‌کند؟ بسیاری بر من خرده می‌گیرند که چرا از این جریان حمایت نمی‌کنم. با انقلابی‌ها نیستم. انقلابی‌هایی که موزه‌ها را تخریب می‌کنند! یک نویسنده هیچ‌گاه نمی‌تواند مدافع کشتار و قتل باشد. چگونه یک شاعر یا یک نقاش می‌تواند در همان جبهه‌ای باشد که یک انتحاری در همان جبهه با کمربند انتحاری به مدرسه‌ای وارد می‌شود و کودکان را به خون می‌کشد؟ چه کسی قادر است چنین کاری کند؟ آنها کودک‌اند. چه کسی می‌تواند آنها را بکشد؟ این یک هیولای غیر قابل تصور است.

هر گلوله نادان می‌تواند یک رژیم را تغییر بدهد. هر گلوله نفرت‌انگیز می‌تواند جان یک آدم بزرگ را بستاند. شعر گفتن همانند ساختن عطر و نفس کشیدن است. جنس معنوی دارد نه مادی. از این جهت شعر را با جنگ چه کار؟ شعر از جنگ بیزار است. ممکن است شاعر پس از جنگ به ابعاد و تأثیر آن مانند تخریب‌ها، آوارگان، اجساد و ... بپردازد.

سرزمین عربی من،

تندرهایش اوج می‌گیرد

هوش از سر می‌برد

می‌آفریند

می‌سوزاند

خاور جدیدی را به تصویر می‌کشد

و به راه تازه‌ای چشم می‌دوزد ...