1- «عالیجناب سرخپوش یک معیار شفاف و دقیق در مقابل تمام نیروهای حاضر در عرصه سیاست قرار می‌دهد. می‌گوید من مرکز ثقل اعتدال هستم، هرکس با من و گوش به فرمان من باشد معتدل است و هرکس با من و دیدگاه‌ها و عملکرد من مخالف باشد افراطی و تندرو است».

اینها نه سخنانی از جانب منتقدان دهه 90 هاشمی‌رفسنجانی که بخشی از رنجنامه دیروز حامیان امروز ایشان است که در دهه 70 خبرساز شد و ادبیات سیاسی را با واژه «عالیجناب سرخپوش» آشنا کرد. قصد ورود به فراز و نشیب رابطه سینوسی اصلاحات و هاشمی نیست، اینکه چگونه یک روز عالیجناب سرخپوش و روز دیگر استوانه نظام و شناسنامه انقلاب لقب می‌گیرد خود شرحی می‌خواهد فارغ از این حاشیه. این صرفا یک مقدمه بود!

2-  فائزه هاشمی برای خود شناسنامه سیاسی کاملی دارد، از نمایندگی مجلس و مدیرمسؤولی روزنامه تا عضویت در شورای مرکزی حزب کارگزاران اما این اکبر هاشمی‌رفسنجانی است که آنقدر سایه بزرگی دارد تا مجبورمان کند فائزه هاشمی را پیش از هر لقب «دختر هاشمی» یا به تعبیر دیگر سخنگوی غیررسمی رفسنجانی بدانیم (که البته همه آن شناسنامه سیاسی هم با همین لقب برای او آماده و مهیا شد).

در هفته‌ای که گذشت، باز هم دختر هاشمی در جدیدترین مصاحبه خود خبرساز شد و آنچه را که چندی پیش پدر با کنایه گفت آشکار به زبان آورد و مدعی شد: «انتخابات مهندسی شده بود». اشتباه نکنید! کسی از انتخابات سال88 و ماجرای ساندویچ خوردن او سوال نکرده بود، سوال اصلی از انتخابات سال84 بود و الا تکلیف تقلب در انتخابات سال88 که چند شب پیش از برگزاری آن با نامه سرگشاده و در روز برگزاری با مصاحبه معروف «بریزید تو خیابون‌ها»ی حاج خانم مشخص شده بود؛ در این میان تنها انتخابات سال92 سالم بود که سلامت آن هم پس از بیرون آمدن نام گزینه هاشمی با عبارت معروف «دموکراتیک‌ترین انتخابات جهان برگزار شد» توسط رئیس مجمع تشخیص مصلحت به مرحله اثبات رسید.

3- حال کمی خارج از اعداد سال‌هایی که انتخابات برگزار شد یا انتخابات‌هایی که هاشمی در آنها شرکت کرد (که نیمی از تاریخ انتخابات جمهوری اسلامی را شامل می‌شود) به مساله اصلی بازگردیم: «انتخابات». انتخابات به خودی خود اگر پشتوانه و تضمینی پشت سرش نباشد واژه‌ای است بی‌محتوا، مبهم، عام و تا حدودی هم مجازی. آنچه بخواهد به این واژه ضعیف چنان قدرتی اعطا کند که یکی را از صدر قدرت به ذیل کشد و دیگری را جانشین کند نمی‌تواند غیر از «قانون» باشد پس چه طبیعی که اگر قانونی نباشد هرکس صحنه انتخابات را «صحنه‌آرایی خطرناکی» تصور می‌کند که نباید تسلیم آن شد. حالا راحت می‌توان سوال اصلی را پرسید: خاندان هاشمی پیش، حین و پس از انتخابات چه نسبتی با قانون دارند؟

4- به نظر می‌آید نسبت هاشمی با قانون و انتخابات همان است که با اعتدال دارد: «مرکزثقل». چه؛ اگر پیش از انتخابات باشد و قانون او را از شرکت سه‌باره [پیاپی] منع کند می‌توان با استناد به اصل نانوشته «هاشمی در قالب قانون نمی‌گنجد» طرح مادام‌العمرسازی ریاست‌جمهوری‌اش را به خورد افکار عمومی داد، یا اگر در حین انتخابات بود و هنوز رایی از صندوق بیرون نیامده باشد خود می‌تواند نامه‌نگاری کند و تهدید خویش را سرگشاده بیان دارد و همسرش نیز حکم ریختن به خیابان‌ها را صادر کند یا اگر هم پس از انتخابات باشد که حکم از پیش مشخص است: یا من و یارانم در دموکراتیک‌ترین انتخابات رای آورده‌ایم یا آرا دستکاری شده است! حالا هم در این میان اگر محکومیت قضایی‌ای صادر شود خب طبیعی است که «پدرسوخته‌بازی» در کار بوده است.

5- با این چند سطر راحت‌تر می‌توان پرسش اصلی را مطرح کرد: «مشکل هاشمی رفسنجانی و بیت پرحاشیه‌اش با انتخابات چیست؟» سناریوی مهندسی بودن هر انتخاباتی که او یا یارانش در آن جواب «نه» دریافت کرده‌اند چه زمانی پایان می‌یابد؟ شاید جواب این پرسش از جنبه زمانی ممکن نباشد اما یافتن جواب پیرامون علت آن کار دشواری نیست.

هاشمی و خانواده‌اش خود را مرکز ثقل همه معادلات سیاسی می‌دانند، آنها به جای شرع، قانون و رأی مردم شاخص همه امور هستند و این مردمند که محکوم به همراه شدن با این الیگارشی خانوادگی هستند نه بالعکس و الا خطبه نماز جمعه پس از پیروزی خفیف هاشمی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال72 که در آن گفته شد «هفته پیش بچه فاطی لب پنجره ایستاده بود که به او گفتم بیا کنار ممکن است بیفتی پایین و همانجا نوه من به مادرش گفت بلند شو برویم به جاسبی رای بدهیم!» خود گویای این حقیقت است که حتی اگر قرار بر پیروزی او باشد باز هم نگاهی که در این الیگارشی بر اقلیت مخالف اوست در حد همان طفل بازیگوشی است که صلاح مملکتش را باید خسروان به او بیاموزند.

6- مشکل نه از قانون است، نه انتخابات، نه رای مردم و نه حتی اعتدال! مشکل در مانعه..‌الجمع بودن 2 مفهوم «خاندان» و «مردمسالاری» در ترازویی به نام «قانون» است. مرکز ثقل دانستن خود در اموری که تعیین‌کنندگی آنها برعهده دیگری است همه مفاهیم را با نسبیتی بی‌ارزش روبه‌رو می‌کند که هرگاه بتوان از آن تفسیری در جهت منافع خود ارائه داد. داستان این روزهای خانواده حاج‌آقا و همه رفتار سیاسی آنها در چند دهه اخیر فارغ از آنکه به چه فرجامی ختم شود داستان الیگارشی خانوادگی‌ای است که می‌خواهد مردمسالاری را با خود منطبق کند تا یا «دموکراتیک‌ترین انتخابات دنیا» با پیروزی‌اش وقوع یابد یا در جواب شکستش امر به «بریزید تو خیابون‌ها» بدهد.

7- تاریخ سیاسی 3 دهه اخیر گواهی روشن بر آن است که «دولت» و «ملت» در قاموس هاشمی و یارانش مفاهیمی دم‌دستی هستند که با هر انتخاباتی معنای خود را از دست می‌دهند. «دولت همان ملت است» به شرطی که او پیروز انتخابات باشد و طبیعی است که وارد کردن کوچک‌ترین نقدی به این دولت معنایی جز ایستادن در برابر نظر ملت و پیام تاریخی‌شان در انتخابات ندارد، حتی اگر مانند انتخابات خرداد 92 تنها 37 درصد واجدان شرایط به کاندیدای مدنظر او رای داده باشند. «دولت همان است که ملت در برابر آنند» به شرط آنکه او شکست خورده آن انتخابات مهندسی شده باشد پس طبیعی است که هرکسی کوچک‌ترین ارتباطی با دولت داشته باشد عنصری در برابر ملت است، حتی اگر مانند انتخابات خرداد 88 بیشترین میزان رأی ممکن در تاریخ انتخابات کشور را رقیب او آورده باشد. نحوه برخورد هاشمی و یارانش با نمایندگان مجلس در طول عمر دولت‌های مطلوب و مغضوب او خود گواهی روشن بر این ادعاست که هرگاه دولت مطلوب او نباشد حمایت هر نماینده‌ای از آن به معنای «وکیل‌الدولگی» است و هرگاه دولت مغضوب او نباشد هر نقدی توسط منتخب مردم به آن دولت معنای «کاسبی سیاسی» برخلاف منافع مردم است.شاید در این میان دست بردن در جمله معروف «دولت یعنی من» ژنرال دوگل جایز باشد وقتی در قامت عالیجناب «ملت یعنی من» است.