مصطفی غفاری نوشت: در روزهای گذشته، رییس‌جمهور اسبق از لزوم دیدار با رهبر انقلاب و رفع نگرانی‌های ایشان درباره رفع حصر و بازتر شدن فضای سیاسی سخن گفته است که بازخوردهایی نیز همراه داشت. آقای مصطفی غفاری که دانش‌آموخته جامعه‌شناسی سیاسی است، در نامه‌ای به این اظهارات واکنش نشان داده. از دید او، مسأله آقای خاتمی، دیدار با رهبری نیست بلکه تردید وی در شهادت به حق، درباره عدم وقوع تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری دهم به عنوان مسأله اصلی در فتنه 88 است. چیزی که مردم و نظام نمی‌توانند ابهام درباره آن را بپذیرند.

جناب آقای خاتمی

با سلام و احترام؛

چند روز پیش، سخنانی از شما در رسانه‌های مجازی منتشر شد با این مضمون که: «ممکن است درباره رفع حصر یا بازتر شدن فضای سیاسی، بزرگان از جمله رهبری دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی داشته باشند، ما باید برویم و این نگرانی‌ها را گوش بدهیم و صحبت کنیم و به رفع آنها کمک کنیم... بنده به ضرس قاطع می‌گویم هیچ‌کس در فکر انتقام‌گیری نیست؛ کسانی که در حصر و حبس هستند اگر بیایند بیرون نمی‌خواهند انتقام‌گیری کنند، اما جامعه ما آرام می‌شود و رو به‌سوی آینده خواهد داشت».

مثل همیشه نسبت به این سخنان واکنش‌هایی نشان داده شد. مخالفان و منتقدان، پرسیدند: مگر چه ظلمی به محصوران و محبوسان شده که آنها با بزرگ‌منشی قرار است از انتقام نسبت به آن صرف‌نظر کنند؟ مگر از خردادماه 88 تا بهمن‌ماه 89 به اندازه کافی برایشان فرصت فراهم نبود که ادعای اصلی خود درباره مخدوش بودن نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری دهم را به اثبات برسانند؟ حال که نتوانستند و به‌جای آن هواداران را به خیابان کشیدند و هر روز از شاخه ادعایی به شاخه اتهامی دیگر پریدند و به چهره نظام پنجه کشیدند، باید به مردم پاسخگو باشند یا آنکه به رهبری کَرَم‌فروشی کنند؟ من اما درباره «لزوم استماع دغدغه رهبری و رفع آن» و از زاویه دیگری با شما سخن می‌گویم. البته سخنگوی رهبری یا دفتر ایشان نیستم اما نمی‌توانم شگفتی خود را از دو چیز پنهان کنم و درباره همان‌ها می‌نویسم: یکی آنکه اگر می‌خواهید حرف رهبری را بشنوید، آیا نیازی به گفت‌وگوی رودررو هست؟ و دیگر اینکه شما از این‌همه جدیت برای گشودن راهی برای دیدار با رهبری دنبال چه هستید؟

یکم: آیا دغدغه رهبری، چیزی جز روشنگری و رسیدگی درباره تک‌تک رخدادهای دلخراش سال 88 است؟ آیا نمی‌دانید موضع ایشان در باب هر کدام از مسائل اصلی و فرعی آن سال چه بوده؟ خاطرتان هست که ایشان در دیدار با آقای موسوی در یکشنبه پس از آن انتخابات جنس ایشان را از آشوب‌گری‌ها جدا دانستند و گفتند اعتراض خود را از طرق قانونی پیگیری کنید و خودشان هم قول مساعدت دادند؟ نشست ایشان با نمایندگان نامزدهای معترض، شنیدن سخنان آنها و درخواست پایبندی‌شان به چارچوب‌های قانونی نظام و داشتن تحمل بردوباخت از سوی دو طرف را خاطرتان هست؟ موافقتشان با تمدید مدت رسیدگی قانونی به اعتراضات و تأمل و مدارا برای دریافت شکایات را چه؟ محتوای خطبه‌های نماز جمعه 29 خردادماه را ـ که هنوز نمی‌دانم چرا در آن شرکت نکردید ـ چطور؟ آزردگی‌شان از حوادث تلخی مثل کوی دانشگاه و در عین حال دعوت برادران معترض برای قبول مسوولیت و پایبندی به قانون را به یاد دارید؟ سخنان رهبری در مراسم تنفیذ را به خاطر دارید که خواستار ترمیم وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات شدند؟ نشنیده‌اید که ایشان قوای امنیتی و انتظامی را از تعرض به کسانی که آن شب‌ها بر پشت‌بام الله اکبر می‌گفتند، بازداشتند؟ نمی‌دانید که دستور تعطیلی بازداشتگاه کهریزک را دادند و رسیدگی به آن را تا امروز دنبال کرده‌اند؟ فراموش کرده‌اید دستور ایشان بوده که حتی اگر یک بی‌گناه در میان دستگیرشدگان روز عاشورای 88 باشد و نتوان او را از دیگران تشخیص داد، باید همه را آزاد کنند؟ و...

از یک سو، رهبری در اوج فتنه گفتند: «معلوم است هیچ کسی نمی‌تواند بگوید این کسی که انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفی که انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنی دارند، قبحی دارند؛ این طرف هم حُسنی دارد، قبحی دارد؛ آن طرف هم حُسنی دارد، قبحی دارد. قانون، ملاک است، معیار است». (22 آذر 88)

و از این سو، انتظارشان از نخبگانی که جایگاهی در میان مردم دارند، تنها این بود: «حقیقتی را که درک می‌کنید، آن را تبیین کنید. کسی انتظار ندارد برخلاف آنچه که می‌فهمید حرف بزنید. نه، آنچه را که می‌فهمید، بگوئید. البته برای اینکه آنچه می‌فهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید... باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد... بایستی گره‌گشائی کرد؛ بایستی حقیقت را باز کرد، بایستی گره‌های ذهنی را باز کرد و این تبیین لازم دارد... رسا بگویید، روشن بگوئید، مبین بگویید؛ اما آنچه را که می‌فهمید بگویید؛ هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد - کسی بر خلاف فهمیده خودش حرف بزند. سعی هم بکنید آنچه که فهمیدید درست باشد.» (14 شهریور 88) اکنون می‌پرسم: آیا از ادعای «تقلب» چیز مهم‌تری در فضای غبارآلوده 88 سراغ دارید که نظام را تا لبه پرتگاه سقوط برده باشد؟ نظر واقعی شما در این مورد چه بوده است و مردم چگونه باید آن را قضاوت کنند؟ شما در تبیین موضع خود درباره ادعای تقلب چه گفتید؟ و مردم چه چیز را باید باور کنند؟ همراهی شما با سران معترض در راهپیمایی دوشنبه 25 خردادماه و نامه مشترک به مراجع تقلید در دادخواهی از نظام و درخواست ابطال انتخابات و برگزاری رفراندوم را؟ یا صوت منتشر شده از سخنان بعدی شما در نشست با تعدادی از جوانان را که: من نمی‌گویم {در انتخابات 88} تقلب شده! دوم. کمتر کسی است که نداند تلاش پیگیرانه شما برای دیدار با رهبر انقلاب و گفت‌وگوی رودررو با ایشان، تاکنون به جایی نرسیده است. در پاییز فتنه که شما نامه‌ای به رهبری نگاشتید، برخی رسانه‌ها از قول شما نوشتند که ایشان این نامه را «نجیبانه» خوانده‌اند؛ در حالی که می‌دانیم رهبری رفتار نامزدهای معترض به نتایج انتخابات دهم ریاست‌جمهوری را «نانجیبانه» دانسته‌اند. (20 اسفند 94) اگر چنین باشد، می‌توان گفت رهبری با جدا کردن حساب شما از سران معترض، منتظر رفتار متفاوتی از شما بوده‌اند؛ اینکه در آن روزگار پرتنش، شما را در کنار نظام برای روشنگری و آرامش‌بخشی ببینند، نه هم‌نوا با فتنه‌گران در شوریدن بر نظام!  البته گویا شما نگران اعتماد از دست رفته مردم بودید، اما خود بگویید کدام دشمن نظام از رفتار شما در آن سال برداشت می‌کرد که در حال ترمیم اعتماد مردمید یا کدام دوست‌دار نظام احساس می‌کرد تصمیمات و مواضع‌تان در آن هنگامه، به سود آینده ایران اسلامی است؟ سرانجام، رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه 20 شهریورماه 88 خیال‌ها را آسوده کردند: «بعضی در لباس دلسوزی گفتند چه کار کنیم که اعتماد برگردد! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام هم به مردم اعتماد دارد. ان‌شاءاللَّه خواهید دید در انتخابات آینده - که دو سه سال دیگر است - همین مردم با وجود همین بازیگری‌ای که مخالفان و دشمنان و غافلان و بی‌خبران داخلی کردند، یک حضور مستحکمِ قوی‌ای در انتخابات خواهند داشت».  فاصله آن خطبه تا انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی در اسفندماه 90 با شتاب و به تلخی سپری شد. اما پایان کار به شیرینی رسید؛ چون 64 درصد از واجدان شرایط، بی‌اعتنا به تردیدافکنان در امانت‌داری نظام، در این میدان مشارکت کردند. البته شرکت شما در رأی‌گیری آن روز نشان داد که میل دارید راه خود را از دیگر هم‌قطارانتان جدا کنید. حتماً خاطرتان هست که رهبری نیز چند روز بعد، از فهم صحیح کسانی که با وجود اعتراضاتشان با اعتقاد صادق به نظام اسلامی به میدان آمدند، استقبال کردند (18 اسفندماه 90)؛ اما چرا از آن زمان تاکنون، شما در میانه راه مانده‌اید؟ آیا با حرکت زیگزاگی، سرمایه اجتماعی شما حفظ خواهد شد یا افزایش خواهد یافت؟ نگرانی شما از بیان علنی موضع‌تان در باب مهم‌ترین مسأله 88 چیست؟ بیم دارید دیوارهای محبوبیتتان فرو بریزد یا عزتتان مخدوش شود؟ شما که حتماً به این قاعده قرآنی معتقدید: عزت دست خداست! و خوب می‌دانید محبوبیتی که با میانه‌روی بین خطوط حق و باطل به دست بیاید جدا از اینکه ارزشی ندارد، دیری هم نمی‌پاید.

جناب آقای خاتمی!

شما پیش از این درباره جریانات سال 88 گفته‌اید که «اگر ظلمی شده است که شده، همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم. اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم‌پوشی شود؛ و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می‌گذرد».

راستی مگر دو طرف منازعات سال 88 مردم و نظام بودند؟ نظام بدون مردم، مگر معنا دارد؟ آیا ظلم به نظام، ظلم به مردمی که پشتوانه و همه‌چیز این نظامند نیست؟ چیزی که در خاطر مردم مانده، تلاش برخی برای تحت فشار قرار دادن نظام جهت ابطال رأی آنهاست؛ همان بدعتی که رهبری زیر بارش نرفتند. اما از سال 88 تاکنون بخشی از آن آینده مدنظر شما طی شده و مردم هرچه گذشته، شاهد صداقت در بیانات و مواضع رهبری بوده‌اند. از نشانه‌های تحقق وعده ایشان درباره عدم اغماض از «جرم و جنایت» افراد و نهادهایی که در حق مردم ظلم کرده‌اند؛ تا پیش‌بینی ایشان درباره ثبات اعتماد مردم به نظام و سازوکار انتخابات.  با برگزاری چند انتخابات سالمِ حماسی در وضعیت‌های گوناگون و با نتایج متنوع، گفتمان «حق‌الناس» رهبری که در ارتباط با همه دست‌اندرکاران و همه مراحل انتخابات مطرح شده نیز اکنون دیگر نهادینه شده است. اما شما هنوز تبیین نکرده‌اید که در آن سال چه ظلمی به نظام و رهبری رفته؟ نقش خود شما در این ظلم چیست و چگونه باید مسوولیت خود را در رفع آن، ایفا کنید؟ شاید ما حتی در تعیین مسائل اصلی و فرعی فتنه اختلاف‌نظر داشته باشیم، اما شما بگویید تا مردم داوری کنند. دانستن، حق مردم است!

جناب آقای خاتمی!

برخلاف تصور شما، نظام نخواسته جنابعالی از اصلاح‌طلبی توبه کنید. اگرچه برخی دوستان و همراهانتان در روزگار مسوولیت شما و نیز تا امروز، نخواسته‌اند به این واقعیت توجه کنند اما دست‌کم خود به خاطر دارید که رهبر انقلاب برای حمایت از شما و دولت اصلاحات در برابر سیل منتقدان سیاست‌ها و عملکردتان چقدر ایستادگی کردند. در نظر لطف رهبری به شما همین بس که در فاصله سال‌های 84 تا 88 که هیچ مسوولیت حاکمیتی نداشتید، چنان‌که درخور مقامات نظام بود، دیدارهایی مستمر با شما داشته و پذیرای شما بودند. آیا به جا نیست که رهبری از شما انتظار داشته باشند به جای فرافکنی و اتهام‌زنی، با مردم روراست باشید؟ هرچه باشد، شفافیت و صداقت بیشتر به ذات اصلاح‌طلبی نزدیک است؛ اینگونه نیست؟  چه چیزی برای اصلاح‌طلبانی که به قول شما می‌خواهند درون نظام و از آن باشند، مهم‌تر از اینکه در برابر حمایت غرض‌آلود دشمنان سوگندخورده اسلام و انقلاب، به توصیه اکید امام راحل عمل کنند؟ روا ندانید که دشمن برایتان کف بزنند و شما بدون تردید در گام‌های خود و بدون مرزبندی با او، حرکت کنید.

جناب آقای خاتمی!

امروز هم بسیارند کسانی و به‌ویژه جوانانی که شما در چشم آنها محبوب و محترمید؛ قطعاً شست‌وشوی غبار فتنه، با تبیین شما بر آنها آسان شده و رسوبات ذهنی آنها نسبت به نظام با واقع‌گویی صریح شما ـ نه با دوپهلوگویی ـ زدوده خواهد شد. و چه چیز می‌تواند برای رهبری که دغدغه‌اش تبیین واقعیت و جذب حداکثری است، ارزشمندتر از این باشد که یک گام دیگر به این سو برداشته شود؟ با در پیش گرفتن چنین رویکردی، گمان نمی‌کنم راه شما تا دفتر رهبری چندان طولانی باشد؛ اگرچه بر این باورم که «مسأله» این نیست. اما انتخاب خودتان چیست؟ همچنان در رودربایستی با بخشی از بدنه هواداران خود می‌مانید و نظر خود در برابر ادعای فتنه‌انگیز تقلب در انتخابات 88 را کتمان می‌کنید یا تعهد خود را به حقیقت نشان می‌دهید و شهادت به حق را انتخاب می‌کنید؟  قاعدتاً تاکنون بر خود شما نیز روشن شده که ایستادگی رهبر انقلاب در برابر درخواست نانجیبانه ابطال انتخابات دهم ریاست‌جمهوری، در واقع دفاع از جمهوریت، نهاد مردمسالاری و سازوکار انتخابات بوده است. و اگر چنین پایمردی‌ای نبود، امروز جناح متبوع شما در رقابت‌های سیاسی درون چارچوب‌های نظام، جایگاهی نمی‌داشت و اوضاع بر وفق مرادش نمی‌گشت. اما من فکر می‌کنم گذشت زمان و تردید بر سر این دوراهی، چندان هم به سود شما نیست. چون هر روز که گذشته، جبران خسارت‌های فتنه که تنها در گرو روراستی با مردم است، دشوارتر شده. مطمئن باشید جامعه نیز جز با روشنگری آرام نخواهد شد و رو به سوی آینده نخواهد رفت.

جناب آقای خاتمی!

 اما این آموزه قرآنی در گوشمان زنگ می‌زند که باید در پیشگاه خدا و مردم گواهی به حق داد و از پیامدهای آن بیم نداشت: و لا تکتموا الشهادة و من یکتمها فإنه آثم قلبه؛ و الله بما تعملون علیم (بقره / 283). [و شهادت به حق را کتمان نکنید؛ و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است؛ و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، داناست.]