پس از شکل گیری انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال 57 معادلات منطقه خاورمیانه به نامعادلاتی پیچیده تبدیل شد. در این برهه از تاریخ ایلات متحده که در منطقه بیشترین سهم را داشت کشور ایران را از طریق حکومت پهلوی به عنوان ژاندارم خود در منطقه در نظر گرفته بود که علاوه بر تامین منافع آمریکا در منطقه با شوروی، بزرگترین دشمن آمریکا، مقابله می کرد و همچنین یکی از بزرگترین حامیان اسرائیل به شمار می رفت.

ایران همچنین تامین کننده بخش وسیعی از انرژی در سطح جهان بود و بخش عظیمی از نفت آمریکا و متحدانش از طریق ایران با قیمتی مناسب تامین می شد اما به ناگاه با وقوع انقلاب اسلامی همه این منافع قطع شد و علاوه بر آن حکومتی در ایران بر سر کار آمد که نه تنها منافع آمریکا را قطع کرد بلکه به دشمن درجه یک آمریکا تبدیل شد و منافع آمریکا را در جهان و منطقه به خطر انداخت.

در چنین موقعیتی آمریکا تمام تلاش خود برای اینکه انقلاب ایران به سرانجام و ثبات نرسد انجام داد. حمایت از گروهک های معارض و جدایی طلب، حمایت و پشتیبانی ترور سران انقلابی، راه اندازی و حمایت از کودتا و تحریم های اقتصادی بخشی از تلاش های ایالات متحده برای ناکام گذاشتن انقلاب اسلامی ایران بوده است.

اما این همه مساله نبود جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) توانسته بود در مقابل تمام توطئه های درونی¬ ای که آمریکا با واسطه یا بی واسطه در آن نقش داشت ایستادگی کند بنابراین باید ضربه ای سخت تر بر پیکره نظام جمهوری اسلامی وارد می آمد تا بلکه آتش انقلابی و ضد آمریکایی (ضد استکباری) مردم ایران خاموش شود.

آمریکا در وهله اول همانطور که ذکر شد راه حل هایی همچون کودتا برای برنادازی جمهوری اسلامی در پیشض گرفت ولی بعلت یکپارچگی ملت ایران تحت رهبری امام خمینی(ره) نتوانست طرح های شوم خود را که از طریق سفارتخانه ایلات متحده،که نقش یک جاسوس خانه را در ایران  داشت، دنبال می شد به نتیجه برساند. با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا پای ایالات متحده از داخل ایران به صورت رسمی برچیده شد و تقریبا قدرت مانور ابر قدرت بلوک غرب برای براندازی جمهوری اسلامی از درون به طرز خارق العاده ای کاهش یافت اما شیطان بزرگ دست از تلاش نکشید.

ایالات متحده تحریم ایران در پیش گرفت و حتی اقدام نظامی و تجاوز به ایران (صحرای طبس) را در دستور کار خود قرار داد اما موفقیت آمیز نبود بنابراین سعی در وارد آوردن فشار نظامی از بیرون به ایران کرد و این کار را از طریق تحریک و تشویق عراق برای آغاز حمله به ایران انجام داد.

”برژینسکی“ مشاور امنیت ملی کارتر، برای زمینه سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد. مجله ”ژورنال استریت“ مورخ هشتم فوریه1980 (نوزدهم بهمن1358) یکی از این سفرهای محرمانه را فاش ساخت و تایمز لندن مورخ17 ژوئن1980 (27خرداد1359) به ملاقات برژینسکی و صدام حسین اشاره کرد. 

در یکی از این گزارشات آمده است : برژینسکی پس از سفر محرمانه خود به بغداد در اوایل سال جاری (1980) در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: «ما تضاد قابل ملاحظه ای بین ایالات متحده و عراق نمی بینیم، ما معتقدیم عراق که تصمیم به استقلال دارد در آرزوی امنیت خلیج است و تصور نمی کنیم که روابط آمریکا و عراق سست گردد.»

سوال اصلی اینجاست که چرا باید مشاور بلند پایه رئیس جمهور آمریکا به دیدار مقامات عراقی و آنهم مخفیانه برود؟ کنت تیمرمن در کتاب خود می نویسد: «انقلاب اسلامی منافع آمریکا در منطقه را تهدید می کرد و یک عراق قدرتمند می توانست جلوی آرزوهای توسعه طلبانه[آیت الله] خمینی را سد کند. برژینسکی عمداً این تلقی را در صدام به وجود آورد که آمریکا در مورد تهاجم عراق به ایران به او چراغ سبز داده است چون هیچ چراغ قرمز آشکاری در مورد تهاجم به صدام نشان داده نشد.»

وی در قسمت دیگری در همین باره می گوید: «در هر حال برژینسکی در سفری به اردن با مالک حسین دیدار نمود و احتمال دارد با یکی از فرستادگان بلند مرتبه عراقی، در مورد احتمال وقوع جنگی بین ایران و عراق، و نظر آمریکا در این باره مذاکره کرده باشد. در بغداد چنان دیداری به منزله چراغ سبز آمریکا به عراق در مورد جنگ با ایران تلقی شد. ”گری سیک“ مشاور پیشین برژینسکی در مصاحبه ای گفت: « شکی در این باره نبود که قلب برژینسکی برای کدام طرف می تپد.»

به این ترتیب با تحریک و تشویق آمریکا، عراق با پاره کردن قراراده 1975 الجزایر جسورانه تجاوز به خاک ایران را آغاز می کند و خود را سردار قادسیه می خواند و مدعی می شود در عرض چند روز تهران را فتح خواهد کرد.

آمریکایی ها با شروع جنگ نتوانستند احساسات خود را کنترل کنند و نقش خود را در این جنگ پنهان کنند آنها با ابراز امیداوری نسبت به آزاد شدن گروگان ها از تجاوز عراق به خاک ایران حمایت کردند و برخی از انگیزه های خود را بیان کرده¬اند. کارتر طی یک سخنرانی در لس آنجلس، به طور غیرمستقیم بهره هایی را که انتظار داشت از حمله ی عراق به ایران عایدش گردد به این ترتیب بیان می کند: «امیدوارم که به دنبال جنگ عراق با ایران، آزاد کردن گروگان های آمریکایی سرعت یابد و ایران از این جنگ درس عبرتی گرفته باشد که تا چه حد صلح و آرامش و یک اقتصاد قوی برای هر کشور لازم است... آمریکا انتظار دارد که جنگ ایران و عراق، کشور ایران را نیازمند وسایل یدکی نماید و در نتیجه آن کشور جهت رفع نیاز خود، شرایط آمریکا را مبنی بر آزادی گروگان ها بپذیرد.» هنری کسینجر نیز در مصاحبه خود با خبرنگاران در بیست و هشتم سپتامبر1980 (7/7/1359) اعلام کرد که جنگ ایران و عراق به آزادی گروگان ها کمک می کند و وی انتظار دارد گروگان ها به زودی آزاد شوند.»

بنابراین آنچه که مشخص می شود نقش پر رنگ ایالات متحده آمریکا در تشویق و تحریک رژیم بعثی عراق برای حمله به ایران است. صدام حسین که توهم رهبری جهان عرب را در سر داشت با این حرکت می توانست نقش خود را در جهان عرب به عنوان کسی که به کشوری غیر عربی حمله می کند نشان دهد و بقیه جهان عرب را با خود همراه کند، علاوه بر این مساله درگیری های ایران و عراق در پیش از انقلاب و سرخوردگی صدام حسین از آنها نیز عاملی دیگری بود که باعث شد تشویق ها و تحریک های آمریکا موثر واقع شود.

چرا آمریکا عراق را انتخاب کرد؟

یکی از اصلی ترین سوالاتی که در ذهن مخاطب ایجاد می شود این است که چرا ایالات متحده به عنوان بلوک غرب و دشمن شوروی به سراغ کشوری می رود که تحت حمایت شوروری قرار دارد و در بلوک شرق تعریف می شود؟

در یکی از اسناد محرمانه سفارت آمریکا در ایران که پس از تسخیر آن بدست آمده، این سفارت در زمستان سال 57 گزارشی را آماده کرده که به بررسی اقدام نظامی یک کشور همسایه علیه جمهوری اسلامی اشاره دارد. در این سند آمده است: «احتمال ضعیفی برای حمله به ایران توسط یک قدرت خارجی وجود دارد. بی ثباتی مداوم جوی را به وجود می آورد که در آن چنین اقدامی را وسوسه می کند. افغانستان هنوز در راه انقلاب خود مشکلاتی دارد. پاکستان، عربستان سعودی و امارات از نظر نظامی خیلی ضعیف هستند که چنان اهداف جاه طلبانه ای را داشته باشند. شوروی به علت نقشش به عنوان یک قدرت بزرگ، احتمالاً به جز در حمایت یک دولت مارکسیست در ایران حرکت دیگری نخواهد کرد. عراق به عنوان بزرگترین تهدید برای ایران باقی می ماند. البته اگر تخاصمات جهانی را از نظر دور بداریم . حمله از طرف عراق احتمالا محدود به مناطق نفت خیز به عنوان یک هدف خواهد بود. تصمیم برای اقدام به چنین حمله ای مستلزم یک ارتش ضعیف شده در ایران و داشتن دلیل دنیاپسند است.»

در واقع می توان گفت عراق تنها کشوری در منطقه بود که می توانست به دلایل زیر، به این طرح ایالات متحده جواب مساعد دهد:

1- موقعیت جغرافیایی این سرزمین به عنوان حایل میان ایران و کشورهای عربی.

2- جمعیت مناسب.3- داشتن ارتش قوی.4- اقتصاد نسبتاً منسجم.5- عامل عربیت.6- داشتن یک رابطه دوستانه با شوروی.7- وجود یک فرد خشن و فرصت طلب در رهبری آن.8- تخاصمات تاریخی ایران و عراق که عراق را قادر و تشویق به این تجاوز کرد.

با توجه به زمینه های فوق، عراق که درصدد بود تا مقام ممتاز را در جهان عرب به دست آورد، بهترین فرصت را به زعم خود در یک جنگ ”عربی-مجوسی“ یافت.

بنابراین می توان از آمریکا را به عنوان یک عامل اصلی با توجه به منافعش در تحریک و تشویق رژیم بعثی عراق و شخص صدام حسین نام برد.