به گزارش پارس به نقل از کیهان، این تحلیل را نشریه آمریکایی نشنال اینترست، ضمن درج گزارشی تحلیلی درباره آثار ویرانگر مداخلات نظامی برای ایالات متحده منتشر کرد و نوشت: درباره این مساله که آمریکا نمی تواند از عهده یک جنگ دیگر برآید و یا حتی یک مداخله نظامی انساندوستانه گسترده را عملی کند، توافق نظر چشمگیری وجود دارد. اما در واقع مساله حاد هزینه خود جنگ نیست، بلکه هزینه های هنگفتی است که در پی بسیاری از جنگها صرف پدیده ای بنام ملت-سازی می شود. هزینه جنگی که ما در افغانستان براه انداخته ایم، برابر با مخارج ۵۰۰ مداخله نظامی از نوعی است که آمریکا در لیبی در سال ۲۰۱۱ صورت داده است. طبق برآورد وزارت دفاع، جنگ در لیبی تقریبا یک میلیارد دلار برای ایالات متحده هزینه داشته است. و بنا به گزارش پروژه اولویت های ملی، هزینه جنگ در افغانستان بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بوده است. اگر معیار سنجش هزینه ها نه تنها پول، بلکه جان آدمی باشد، در آن صورت این تفاوت، چه در رابطه با هزینه های ما و چه هزینه های دیگرانی که درگیر آنند، بسیار ژرف تر خواهد بود.
آمیتای اتسیونی تحلیلگر نشنال اینترست خاطر نشان می کند: پیش از مداخله نظامی در لیبی، با توجه به هزینه های هنگفت جنگ های آمریکا در عراق و افغانستان، در مورد خطر تشدید کسری بودجه در خود آمریکا و در میان متحدان آن، هشدارهای جدی داده شد. انستیتوی واتسون برای مطالعات بین المللی در دانشگاه براون، یک برآورد کلی از مجموع هزینه های جنگی، با احتساب مبالغی که به عملیات در عراق، افغانستان و پاکستان اختصاص یافته و نیز تعهدات آتی مربوط به حقوق جانبازان و هزینه های جاری جنگ، منتشر کرد. طبق این ارزیابی، هزینه این جنگها بین ۲/۳ تا ۴ تریلیون دلار بوده است. مدتها پیش از جنگ در عراق و افغانستان، شماری از دانشجویان برجسته روابط بین المللی چیزی را پیش کشیدند که باید آن را تئوری اسراف نامید، که بنابر آن، امپراتوری ها آنقدر فربه می شوند که نتوانند سنگینی پیکر خود را تحمل کنند و زیر فشار ناشی از بار سنگین « تعهدات» آنسوی دریاها از پای در می آیند. پل کندی در کتاب « طلوع و غروب قدرت های بزرگ» از این تزها، در رابطه با آمریکا به نحو چشمگیری بهره گرفته است.
حمله سال ۲۰۰۳ به عراق و برکناری رژیم صدام به سرعت و با تلفات کم هزینه اندک انجام گرفت. تنها ۵۶ میلیارد دلار برای عملیات عراق اختصاص داده شد. تلفات انسانی نیروهای ائتلاف ۱۷۲ تن بود. اما در پی آن، فاز ملت سازی آغاز شد که داستانی دیگر بود. پس از ماه مه ۲۰۰۳، بیش از ۴۰۰۰ آمریکایی کشته شدند و هزینه مستقیم عملیات ایالات متحده در این کشور از ۶۵۰ میلیارد دلار گذشت.
نشریه آمریکایی با بیان اینکه سناریوی ملت سازی و مهندسی اجماعی از دور در کشورهای عراق، هائیتی، پاکستان و افغانستان به شکست انجامیده، می افزاید: شکست استراتژی عملیات ضدشورش در افغانستان که در گزارش سال ۲۰۱۰ گروه تحقیق افغانستان مورد تاکید قرار گرفت، مورد توافق بیش از ۵۰ کارشناس خارجی از همه طیف های سیاسی بوده است. در این گزارش آمده است که « جنگ افغانستان آمریکا به جای سرنگونی تروریست ها، به کوششی جاه طلبانه و بی ثمر برای ملت سازی بدل شده است. ما در باتلاق جنگی داخلی در افغانستان فرو رفته ایم و در حال مبارزه برای تاسیس یک حکومت مرکزی کارآمد در کشوری هستیم که سالیان سال غیرمتمرکز و پاره پاره بوده است» .
براساس این گزارش سرهنگ دانیل دیویس در مقاله ای در مجله نیروهای مسلح می نویسد: حاصل یک رشته گفتگوی طولانی طی یک سال با نظامیان در همه سطوح، و با شهروندان افغان و ماموران امنیتی، بیانگر یک « عدم موفقیت واقعی در تمامی سطوح» است. همچنین، گزارشی از سرهنگ هیو. دی. بیر برای طرح تحقیق استراتژی کالج نظامی ایالات متحده، حاکی از آن است که استراتژی عملیات ضدشورش « بعید است که در افغانستان موفق شود» . به علاوه « این کار، آسیب زدن به نیروهای مسلح آمریکا و خزانه آمریکائیان است. و هنوز همه هزینه های مالی و جانی، برآورد نشده و عمق فاجعه روشن نیست» .
نشنال اینترست در پایان نوشت: برخی از ناظران مهم تاکید دارند که ایالات متحده باید مسائل داخلی خود را سامان دهد، قرض های روز افزون خود را بپردازد و وابستگی مالی و سطح تامین انرژی از کشورهای دیگر را کاهش دهد. آنها نتیجه می گیرند که آمریکا باید از دامنه عمل خود در آنسوی دریاها بکاهد. آری، ما ممکن است از عهده مداخله نظامی نظیر آنچه در کوسووو، و لیبی دیدیم و یا برقراری مجدد نظم در کویت برآئیم. اما در هر حال، حتی وقتی هم که ایالات متحده در وضعیتی فوق العاده مناسب نیز باشد، چیزی که باید از آن پرهیز کرد، ملت سازی احمقانه و بی ثمر است.