به گزارش پارس، صفارهرندی از چهره های اصولگرای است که سرنوشت متفاوتی نسبت به دیگر جداشده های دولت دارد. او نه به دنبال تشکیل جبهه و گفتمان رفته است و نه در پوشش انتقاد از دولت کاندیدای ریاست جمهوری شده است.

 
بخش های مهم صحبت های صفارهرندی را ملاحظه می کنید؛

 
-معتقدم در انتخابات سال ۸۸، غربی ها و آمریکایی ها اتفاقاتی را که رخ داد تا این حد پیش بینی نمی کردند. در واقع آنها نوعی آمادگی را به دست آورده بودند و با این آمادگی وارد این صحنه شدند تا بیایند و آماده و مهیا باشند که منافع فردی مانند موسوی - که تمام گذشته او در خدمت انقلاب و نظام بوده - با منافع بیرونی آنها گره بخورد و با این منافع منطبق شود. شاید چنین وضعیتی را تا این حد پیش بینی نمی کردند اما فضای به اوج هیجان رسیده انتخابات و این آزمون بزرگ ممکن است به چنین وضعیتی نیز دچار شود؛ یعنی عنصر داخلی منفعت خود را در این می بیند که یک پشتیبان خارجی در این سطح داشته باشد و طرف خارجی هم به این نتیجه می رسد که چون دستش به جایی بند نیست باید روی یک عنصر انقلاب سرمایه گذاری کند.  

 
- مساله ای که همه به آن اذعان دارند این است که انتخابات حداقل سه قطبی خواهد بود. چه بسا برخی از این قطب ها هم زایشی در درون خود داشته باشند و این قابل پیش بینی است؛ یعنی چیزی نیست که دفعتا اتفاق افتاده باشد، بلکه استعداد آن وجود دارد. یکی از قطب های این انتخابات، قطبی است که من ترجیح می دهم آن را « جریان وابسته به انحراف» بنامم؛ اما از یک سو این عنوان یک عنوان شناسنامه ای برای گروهی که می خواهد در انتخابات شرکت کند نیست و از سوی دیگر به دلیل عدم اجازه قانونی دولت برای شرکت در انتخابات، نمی توان آن را « وابستگان به دولت» نامید. بنابراین باید بگوییم « جریان متصل به دولت» .

 
طبعا اصولگرایان و اصلاح طلبان هم دو قطب دیگر انتخابات خواهند بود. می توان پیش بینی کرد که در دل هر یک از این جریانات، شاخه های فرعی متعددی باشند.

 
 
شما در جایی گفته بودید که ۷۰ درصد مردم در انتخابات مشارکت می کنند؛ یعنی حدود ۳۷ میلیون نفر. در این صورت باید کاندیدای اصولگرایان حدود ۱۸ میلیون رای بیاورد تا پیروز انتخابات باشد. در سال ۸۴ تکثر کاندیداها و رای منفی آقای هاشمی، به پیروزی اصولگرایان کمک کرد. در این انتخابات چه مدلی مناسب است تا کاندیدای اصولگرایان بتواند پیروز شود؟

 
من در بحث درباره انتخابات سلیقه خاصی دارم و معتقدم که ما برای اولین بار باید این سوال را طرح کنیم که پیروزی گزینه مورد نظر ما در انتخابات مهم است یا موفقیت ما پس از پیروز شدن در اداره کشور؟ به نظر من باید مساله دوم برای ما اصالت داشته باشد؛ ما نباید تمام ظرفیت خود را فقط روی پیروز شدن در انتخابات متمرکز کنیم و بعد تکلیف مان روشن نباشد. برخی چنین نسخه ای را تجویز می کنند که باید هر کاری از ما ساخته است انجام دهیم تا در انتخابات پیروز شویم و پس از پیروزی در انتخابات درباره اداره کشور فکر کنیم.

من معتقدم این نگاه اشتباه است و ما بارها این اشتباه را تکرار کرده ایم؛ اشتباهی که منجر به تشکیل دولت سازندگی شد، اشتباهی که منجر به تشکیل دولت اصلاحات شد و اشتباهی که منجر به تشکیل دولت اصولگرا شد. اساسا طراحی های ما فقط برای پیروزی در انتخابات بوده نه برای اداره کشور.

 
 
- وحدت گرایی میان نیروهای اصولگرا و همفکر، مقدمه رسیدن به دولتی مقتدر است. وحدت گرایی است که می تواند منجر به تشکیل دولتی با نیروهای توانمند شود. مدلی که امروز شاخه ای از جریان اصولگرا - با اتکا به اشخاص نه اتکا به تشکل های سازمان یافته حزبی - دنبال می کند، از نگاه من مدلی موفق است. ضمن اینکه هنگامی که ظرفیت ها در موعد انتخابات تجمیع می شود، می تواند آرای بسیاری را با خود همراه کند.

همین سه کاندیدایی که امروز با هم ائتلاف کرده اند، هریک ظرفیت هایی دارند که می تواند رای قابل توجهی را برای آنها به همراه بیاورد؛ از این رو معتقدم آقای حدادعادل پر بیراه نگفته بود که ما سه نفر رای قابل توجهی داریم.

من با رقمی که ایشان اعلام کرد کاری ندارم اما طبیعتا مجموع آرای این سه چهره، قابل توجه و قابل اعتناست. اینها عاشق چشم و ابروی یکدیگر نبودند؛ اما به لحاظ فکری یکدیگر را قبول دارند و می توانند یکدیگر را بپذیرند. اگر یکی از این سه نفر منتخب مردم باشد، دو نفر دیگر از اینکه معاون، وزیر یا دستیار او باشند، احساس ناراحتی نمی کنند. به گمان من این آمادگی، همان چیزی است که جامعه ما به آن احتیاج دارد.

 
 
-  خوشبختانه اعضای ائتلاف سه گانه هم دیدگاه مشابهی نسبت به این مساله دارند و حتی آقای حدادعادل، آقای ولایتی و آقای قالیباف اعلام کرده اند که اگر فردی خارج از این جمع سه نفره، اصلح تشخیص داده شود، ما اصراری نداریم که فرد منتخب از میان این جمع سه نفره باشد و تمام ظرفیت خود را در اختیار او قرار خواهیم داد. به نظرم این کار بسیار عاقلانه ای است. آنچه این مدل را تقویت می کند، تاکید حاضران در این ائتلاف بر این است که ما تیم دولت آینده را از قبل معرفی می کنیم. هرچند ممکن است اکثر وزیران در این چارچوب معرفی نشوند اما عناصر کلیدی کابینه را مشخص خواهند کرد.  

این از نوعی آمادگی حکایت دارد؛ به این معنا که کسانی با یکدیگر متحد شده اند و جلساتی را برگزار می کنند تا به این برآیند برسند که چهار سال یا هشت سال آینده را چگونه باید پیش برد، دغدغه های اصلی چیست، روی چه مسائلی باید تمرکز کرد و با چه جهت گیری باید به سراغ مسائل رفت. اینها باید از قبل مشخص شود؛ من دو سال پیش برای نخستین بار این موضوع را مطرح کردم و معتقد بودم که باید همان زمان این اقدام آغاز می شد.

   
وضعیت آقای جلیلی را چگونه می بینید؟

 
آقای جلیلی به عنوان یک چهره موجه در افکار عمومی و نه به واسطه وابستگی یا دلبستگی به یک جبهه سیاسی، ظرفیت قابل توجهی است؛ چراکه ایشان هیچ گاه متصل و وابسته به هیچ یک از گروه ها و جبهه های سیاسی نبوده است. البته این مستلزم این است که خودش هم آمادگی داشته باشد؛ اما تا این لحظه برآورد من این نیست که ایشان آمادگی حضور در این صحنه را دارد. در عین حال، اگر زمانی این آمادگی در وجود ایشان باشد، مطلوبیت حضورشان در صحنه به این است که به ظرفیت های دیگری که حکایت از تجمیع ظرفیت ها و تجربه های جبهه بزرگ اصولگرایان دارد اضافه شود.

 
آقای صفار! از نظر شما اصلاح طلبان در انتخابات آینده چه خواهند کرد؟ آیا شما آقای هاشمی را مساوی با اصلاح طلبان می بینید؟

 
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ مثبت بدهیم، باید فرض مان این باشد که هم تمام اصلاح طلبان این حرف را پذیرفته باشند و هم تیم آقای هاشمی. کدهایی هست که برخی اصلاح طلبان بجد مخالف انتساب آقای هاشمی به جبهه خودشان هستند و همین طور کدهایی که حکایت از عدم علاقه مندی آقای هاشمی نسبت به متصل و متصف بودن به جریان اصلاحات دارد. اما رفتاری که در طول سال های اخیر از جبهه آقای هاشمی و تیم ایشان - خصوصا کارگزاران سازندگی - دیده شده عمدتا در چارچوب همپیمانی با اصلاح طلبان بوده و در عمل یک جریان مستقل نبوده است. اما برای آقای هاشمی هم این مساله پذیرفتنی نیست؛ ایشان خود را چهره ای فراجناحی معرفی کرده بودند و اصرار داشتند بگویند که عاری از تعلق داشتن به اصولگرا و اصلاح طلب هستند. کاش در عمل هم همین اتفاق می افتاد؛ اما اگر این قضیه در گذشته پنهان بوده اما در سال های اخیر - خصوصا در قضایای سال ۸۸ - بسیار واضح و آشکار است که غلبه تمایل و گرایش آقای هاشمی به سمت اصلاح طلبان است.

 
 
- من نمی دانم که تصمیم گیری های آقای هاشمی معطوف به چه ملاحظاتی است یا اساسا روش های ایشان در تصمیم گیری چگونه است و در کجا به جمع بندی می رسد. اما من گاهی تناقضاتی را ا ز ایشان میان مقدمه حضور در صحنه انتخابات با موخره های آن مشاهده می کنم. مثلا مقدمه ایشان در انتخابات سال ۸۴، این بود که اگر فردی مانند آقای ولایتی در صحنه باشد، من نخواهم آمد؛ در حالی که آقای ولایتی در این صحنه حضور داشت و آقای هاشمی برای ورود به عرصه انتخابات اعلام آمادگی کرد. من نمی دانم چه اتفاقی افتاد که آن عهد اخلاقی نانوشته بر هم خورد.

 
- طبعا گزینه خودشان اولویت دارد؛ بنابراین آقای روحانی نمی تواند گزینه چندان قاطعی تلقی شود. حالت چهارم شبیه حالت معکوسی است که در سال ۸۴ اتفاق افتاد و همه اصلاح طلبان پشت سر آقای هاشمی جمع شدند. این در شرایطی می تواند اتفاق بیفتد که آقای هاشمی گزینه ای متصل به خود را در این انتخابات نداشته باشد و امیدی هم به اینکه گزینه مطلوب او در میان اصولگرایان باشد، نداشته باشند، در این صورت از گزینه اصلاح طلبان حمایت خواهد کرد. این اقدام، در واقع جبران محبت اصلاح طلبان در آن سال خواهد بود.

 
 
اگر آقای هاشمی نامزد انتخابات شود، باز هم باید استراتژی اصولگرایان وحدت باشد یا می توان به مدل های دیگر فکر کرد؟

 
وحدت اصولگرایان، وحدت در عین کثرت است. تدبیری که برای این جمع سه نفره اندیشیده شده هم وحدت در عین کثرت است؛ هر سه نفر پذیرفته اند که بیایند و به موازات یکدیگر فعالیت کنند و در آخر هر کدام با اقبال بیشتری مواجه بود، بقیه به نفع او کنار بروند. این مدل بسیار خوبی است که اگر سایر اصولگرایان این مدل را بپذیرند، ظرفیت افزایی می کنند. شاید متناسب با حساسیت هایی که نسبت به رقیب دارند لاجرم باید این انعطاف را در درون خود داشته باشند.

 
 
- مادامی که جریان اصلاح طلب نگاهی به جریان ساختارشکن تجدیدنظرطلب نسبت به نظام داشته باشد و برای تقویت بنیه خود به ظرفیت های بیرونی نظام امید ببندد، اتفاق خوبی برای جبهه اصلاحات نمی افتد. مشکل جمعی که همچنان اعتقاد دارند ما باید برای نظام شرط گذاری کنیم این است که زور و قوت خود را در بیرون نظام جست و جو می کنند و فکر می کنند آن ظرفیت ضدانقلابی که در برهه های هیجانی به آنها می پیوندد و آنها را تشویق می کند یک نیروی واقعی است؛ در حالی که یک نیروی کاملا مجازی است. اگر روزی این فهم در آنها برجسته شود که باید این دندان لق را جدا کرده و دور انداخت، مشکل شان حل می شود. متاسفانه می توان گفت که تمام اصلاح طلبان به نوعی اسیر این اشتباه محاسباتی هستند؛ گروهی برای نظام شرط می گذارند و گروه دیگر از ترس اینکه مبادا در میان جریان ساختارشکن هو بشوند، دوپهلو حرف می زنند.

 
شما گفته اید که حضور در انتخابات حق اصلاح طلبان است اما باید مرز خود را با فتنه روشن کنند.

 
بله؛ با همین فرض یعنی می گویم کسانی که مستقیما در فتنه دخیل بوده اند حتی اگر توبه هم بکنند نباید به آنها میدان داد. آنها تجربه پرهزینه ای را روی دست نظام گذاشتند و فعلا مطرح نیستند. در مورد دیگر اصلاح طلبان که دستی هم در فتنه نداشتند، این شبهه مطرح است که گاهی براساس علاقه مندی، رودربایستی یا رفاقت های تشکیلاتی به عاملان فتنه اظهار دلبستگی کرده اند.

البته علاقه مندی، مانع حضور در رقابت های سیاسی نیست اما می توان گفت که نظام حق دارد بگوید از آنجایی که من اطمینان ندارم رفتاری مشابه ساختارشکنان از سوی این جریان سر نزند، باید تضمین ها و التزاماتی را بگیرم. این تضمین ها هر چه در منظر مردم باشد ضمانت های قوی تری خواهد بود. بنابراین ابراز علنی برائت از فتنه می تواند شرط ابتدایی برای تمام اصلاح طلبان باشد. آنها به جای ابراز دلبستگی به عناصر فتنه، باید نسبت به نظام ابراز دلبستگی نمایند و نظام و مردم را متقاعد کنند که اتفاقی مشابه اتفاقات سال ۸۸ تکرار نخواهد شد.

 
آیا پیش بینی می کنید که اصلاح طلبان به یک گزینه واحد برسند؟ این بحث در میان اصولگرایان وجود دارد که عنوان اصلاح طلبان بدلی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان است. آیا این تحلیل را بدبینانه می دانید یا معتقدید که واقعیت دارد؟

 
من معتقدم که حتما اصلاح طلبان طبایع و تیپ های متفاوتی دارند. این تفاوت طبیعی انسان هاست و نمی توان همه این مسائل را تاکتیکی برای بازگشت به درون نظام دانست. اما اصلاح طلبان در جلساتی که برای جمع بندی برگزار می کنند ترجیح می دهند که گزینه حداکثری را معرفی کنند و به نظر می رسد که نمی توانند چنین گزینه ای را پیدا کنند.

 
درباره استراتژی جریان دولت در انتخابات چگونه فکر می کنید؟ یک سناریو این است که آقای احمدی نژاد قواعد سیاست ورزی را رعایت می کند و کاندیدای مورد حمایت ایشان با تسامح تایید صلاحیت می شود. سناریوی دیگر این است که روی فردی خاص همچون آقای مشایی اصرار می ورزد و هزینه تایید صلاحیت نشدن او را به انتخابات می کشاند.

 
اگر حرف های ما درباره دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب مبتنی بر این است که محور رغبت و عدم رغبتشان در پیوندهای درونی، مباحث گفتمانی از قبیل تنازعات گفتمانی و تحولات گفتمانی است، اما جماعت و تیمی که به آقای احمدی نژاد وصل هستند و به دولت چسبیده اند - که صراحتا باید آنها را جریان انحرافی بنامم – بحث شان بحث گفتمانی نیست. کاملا این بحث معطوف به قدرت است؛ یعنی بودن در آن جایگاه و امتداد پیدا کردن تصدی بر قوه اجرایی کشور.  

این مساله از یک جهت کار را برای طرف مقابل آسان می کند؛ یعنی ما با رقیبی که از مکتب و ایدئولوژی شسته و رفته و نظم یافته ای پیروی کند، مواجه نیستیم. یارگیری های طیف دولت هم متکی بر چنین نکاتی نیست. اما آنچه مایه نگرانی است این است که آیین فرصت طلبانه بخواهد هر عمل غیرقانونی، غیر شرعی و غیر اخلاقی را تجویز کند. عوامل انحراف نشان داده اند که هیچ باکی از دست زدن به این گونه اقدامات ندارند.

پرسش ذهنی این روزهای من این است که آیا آقای احمدی نژاد که ما از او پیشینه صالح قابل دفاعی را سراغ داریم، می تواند همه سرمایه های آبرویی، اعتقادی و اخلاقی خود را پای جریانی که نگاهش صرفا معطوف به قدرت و استمرار آن است هزینه کند؟ دعای روزمره من این است که چنین نباشد و ایشان متوسل به اقداماتی برای تقویت این جریان نشود. اما معتقدم که اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی رخ دهد، سرنوشت این مسیر مشابه تمام کسانی است که در این مسیر گام نهادند و عاقبت خوشی هم نداشتند. از دید مردم زاویه پیدا کردن با اصل انقلاب، انحراف است.  

 
من نگران اتفاق هایی که گفته می شود نیستم. معتقد نیستم که اجبار یا ضرورتی نظام را وادار به تایید صلاحیت نداشته فردی منحرف - که به قول یکی از اعضای شورای نگهبان با مبانی مذهب مشکل دارد - می کند. تصور چنین چیزی هم ممکن نیست؛ چه رسد به تصویرش.

 
در این صورت گزینه های جایگزین چه کسانی خواهند بود؟

 
تا جایی که من خبر دارم، آقای احمدی نژاد در دو، سه سال اخیر به خیلی ها گفته است که از نظر من شما فرد مناسبی هستید و برای آمدن به این صحنه آماده شوید. به قول معروف « بفرما را به خیلی ها زده. » اگر این طور باشد، اشکالی ندارد که در این عرصه حضور یابند. برخی از این افراد لااقل فاقد صلاحیت های ابتدایی نیستند.