پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محسن مهدیان- روز گذشته حدود 30 الی 40 نفر از جونان حزب اللهی و انقلابی مقابل سفارت انگلستان تجمع کردند. اعتراض این جوانان پرشور و دلسوز، به بازگشت دولت حیله و نیرنگ و بازگشایی سفارت بریتانیا بود. حین همین تجمع نیز ناجا که حضوری چشمگیر در صحنه داشت با جوانان معترض درگیر شد و عده ای مورد ضرب و شتم قرارگرفتند.

یک تحلیل این است که تجمع روز گذشته مجوز نداشت و عده ای تخلف کردند و به قاعده قانون با آنها برخورد شده است. اما این استدلال ساده همه آنچه گذشته است را تصویر نمی کند. دهها سوال دیگر در این رابطه وجود دارد که فراتر از قانون باید تحلیل شوند. چه آنکه این تجمع مجوز نداشت واگر نه تجمع به 30 نفر محدود نمی شد. گواه این ادعا را می توان در موج گسترده و جبهه ای معرتضین به بازگشایی سفارت انگلستان در شبکه های اجتماعی دید.

مقابله با انقلابیون

مساله را باید دقیقتر ببینیم. آنچه دیروز اتفاق افتاد یک اعتراض ساده نبود که با واکنش ناجا مواجه شود. شاید لازم باشد صحنه را اینطور روایت کنیم؛ روز گذشته جمعی از انقلابیون با پشتوانه قابل ملاحظه کمپینی در شبکه های اجتماعی، با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس به خیابان آمدند و نظام با آنها برخورد کرد. انقلابیون برای دفاع از انقلاب به صحنه آمدند و اما نظام، تحکیم انقلاب را در برخورد با انقلابیون دید.

 به این فهم مساله دارای حساسیت است. پیش تر هم مواردی از این دست وجود داشته است. اما اینبار فرق می کند. چرا فرق دارد؟ به سبب برهه تاریخی که در ان قرار گرفتیم. برجام و اعتراضات مربوط به آن رونمایی از یک کهنه حساب سابقه دار است که پیشتر به دلایل مختلف مورد غفلت یا تغافل قرار گرفته است.

ماجرا اینبار متفاوت است

جریان انقلابی همواره و در همه شرایط و در تلخی و شیرینی های ایام، همراه نظام بوده است. این جریان آرمان خواه در شرایط سخت سیاسی، که کشور با انبوهی از تهاجمات داخلی و خارجی مواجه شده، پیشرو در مبارزه و دفاع از انقلاب بوده است. نمونه های روشن حضور این جریان پرشور را می توان در حوادث کوی دانشگاه و یا در اوج خود یعنی ایام فتنه دید. البته ماجرا تنها به حضور کف خیابانی هم ختم نمی شد. حضور این جریان آرمانخواه در همه عرصه ها و حوزه های فکری نیز قابل ملاحظه است. چه در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه و چه در سیاست و انتخابات ها و فعالیت های جریانی و حزبی.

فصل مشترک همه فعالیت های این جریان انقلابی، آرمانخواهی است. این آرمانخواهی متعصبانه نیز ضروری بود. عده ای تلاش کردند مقابل آرمان بایستند و یا به دنبال تحریف آرمان ها بودند و حضور پر رنگ جریان آرمانگرا مانع از شکل گیری و رشد "گونه های ارزش گریز" بود.

اختلاف "انقلابیون آرمانخواه" با "ارزش گریزهای رادیکال" نزدیک به سه دهه طول کشید و ادامه داشت. در این دوقطبی، نهادهایی هم بصورت خودکار شکل گرفت که روز به روز به تقویت قدرت انقلابیون انجامید. چه نهادهای رسمی و چه غیر رسمی. چراکه تقویت قدرت جریان انقلابی برای استقرار و بعد هم استمرار انقلاب یک ضرورت آشکار بود.

در همین رابطه گروه های "انقلابی پر شور" روز به روز تقویت شدند و برای تقابل با تجدیدنظر طلب ها تربیت یافتند. انواع و اقسام کلاس های ضدلیبرالی و ضدسکولاری و ضدپلورالیستی و ضدحقوق بشری و ضدسرمایه داری و غیره همراه با قرائت خاص از ولایت فقیه برگزار شد و نیاز کشور به حضور این جریان به صورت مضاعف به تقویت بیشتر این جریان انجامید.

تا اینکه مسیر داستان عوض شد

این تقابل و حضور انقلابی ادامه داشت تا اینکه 2 اتفاق به صورت همزمان رخ داد. اتفاق اول از هم پاشیدگی قطب ارزش گریز و لیبرال بود. جبهه ضدآرمان در کشور بعد از 3 دهه به این سطح از بلوغ رسید-یا رسانیده شد- که با شمشیر بستن مقابل نظام نمی تواند انقلاب را تحریف کند. پس گونه جدیدی از جبهه ضدارزشی شکل گرفت که مهمترین ویژگی اش پرهیز از رادیکالیسم و تندروی بود. مقابله با این جریان به روش های انقلابی دیگر میسر نبود. چراکه واکنش اجتماع به این نوع تقابل ها منفی بود و روز به روز باعث می شد مرجعیت و اعتبار گروه های انقلابی کمتر شود. این مساله همچنین باعث شد که جریان نوین ارزش گریز رشد و قدرت بگیرد و گروه های انقلابی بیشتر تضعیف شوند.

اما اتفاق مهمتری که افتاد این بود که نظام برای حیات طبیعی خودش ناگزیر بود تصمیماتی متناسب با شرایط روز بگیرد که در مواردی بصورت ظاهری-تاکید می شود ظاهری- در تقابل با آرمان ها قرار می گرفت. کشور بدون توجه به واقعیت نمی تواند با تدبیر اداره شود. ارزش و آرمان را باید واقع بینانه دنبال کرد. کشوری که از تنگناهای فتنه و جنگ خارج شده است و در مسیر توسعه قرار دارد نمی تواند بدون توجه به واقعیت های جامعه از جمله مطالبات و فهم مردم تصمیم بگیرد. از سویی هر کشوری برای اتخا

تصمیمات بزرگ نیازمند حمایت "گروه های متعصب همراه" دارد حال آنکه جریان انقلابی برای واقع گرایی آرمانخواهانه تربیت نشده بود بنابراین حاضر به همراهی نشد.

از مواجهه سفید تا خاکستری و سیاه

مدتهاست که جریان انقلابی با تصمیمات واقع بینانه نظام مواجهه سفید می کند. مواجهه سفید سکوت و بی اعتنایی و از کنار آن عبور کردن است. نمونه آشکار آنرا می توان در عنوان امسال دید. همدلی و همزبانی علی رغم اینکه توصیه فراارشادی نظام بود اما با کمترین توجه و اعتنای انقلابیون مواجه شد.

اما این مواجهه همواره سفید نبوده است. مواردی هم بوده که این مواجهه خاکستری و کم کم رنگ تیره به خود گرفته است. برجام اوج این تقابل است. تقابل انقلابیون با انقلاب.

ماجرای هسته ای بدون فهم واقع بینی آرمانخواهانه گمراه کننده است. تحلیل جایگاه و سهم مصلحت انقلاب و مصالح نظام بسیار کلیدی است. فرآیند معناداری که طی یکی دو سال گذشته و در حین مذاکرات رخ داد این بود که جریان انقلابی نتوانست خود را با تصمیم نظام همراه کند. از طرفی ماجرا به گونه ای نبود که سکوت اختیار کند. پس وارد صحنه شد. تمام تلاش جریان انقلابی طی ماه ها این بود که نظام را در ماجرای مذاکرات 2 حاکمیتی تحلیل کند.

 بنابراین با جدا کردن کلیت نظام از تیم مذاکره کننده و دولت، مذاکرات هسته ای و دستاوردهای آنرا تلاش جریان اهل مماشات و غربگرا تلقی کردند که باید مقابل آن تمام قد ایستاد و افشا شوند. دست فرمانی که سالهای سال متناسب با آن تربیت و رشد یافته بودند. اما این پروژه انقلابی به سرانجام نرسید و هرازگاهی با شدت و حدت مورد اعتراض رهبری انقلاب قرار گرفت. با این حال اصرار حاکمیت برای اینکه نشان دهد مساله مذاکرات تصمیم و تدبیر کلیت نظام بوده است و دستاوردهای آن با همه قوت و ضعفش به پای انقلاب است و نه یک گروه و دسته، بی نتیجه ماند. بیشترین سطح اختلافات تاریخی بین انقلابیون را در این ایام شاهد بودیم. تذکرها و توصیه ها و حضور صریح رهبری باعث شد موج اعتراض انقلابیون کاهش پیدا کند و در نهایت مجدد رنگ مواجهه سفید بگیرد. اما این سکوت آتش زیر خاکستر است چراکه هنوزجریان انقلابی نسبت به مصالح نظام و تحلیل آغشته به واقع بینی مصلحت گرا توجیه نشده است.

آتش زیر خاکستر چیست؟

اما آتش زیر خاکستر چیست؟ ماجرا اینطور نیست که فکر کنیم جریان انقلابی یکروز ممکن است رودر روی انقلاب جبهه بگیرد. اینطور نیست. ماجرا بسیار فراتر از شمشیر بستن است. بزرگترین نگرانی این است که جریان انقلابی همان مواجهه سفید را دنبال کند. در این صورت نظام مهمترین پشتوانه حاکمیتی خود را در کف اجتماع از دست داده است. خروج نکند، مایوس می شود و هر دو به ضرر انقلاب است. پس باید این آتش زیر خاکستر را جدی گرفت.

و اما چه باید کرد؟

 اعتراضات خشن روزهای گذشته به بازگشایی سفارتخانه انگلیس را باید در همین چارچوب ارزیابی کرد. تجمع روزگذشته در حالی بود که 4 سال پیش رهبری نظام با صراحت مهاجمان به سفارت انگلیس را مورد اعتراض و نقد جدی قرار دادند. و این تقابلات انقلابی با انقلاب ادامه دارد. آثار برجام خواهد ماند اگر این عارضه اجتماعی در نقطه کلیدی برجام اصلاح نشود. و این همه اصلاح نمی شود مگر اینکه همه نهادهای رسمی و غیررسمی که طی سالهای گذشته مشغول تریبت نیروی انقلابی کف خیابون بوده اند امروز با جدیت کمر همت برای آموزش انقلابی واقع گرا ببندد. فهم "مصلحت در تراز انقلاب اسلامی" هنوز میان انقلابیون ایجاد نشده است. این مهم نیازمند تلاش مستمر و دغدغه مند دلسوزان است.