در ابتدای بحثمون باید چیزهایی رو به عنوان مبنا مشخص کنیم تا بحثمان یک نظامی پیدا کند. اول اینکه مذاکرات را نباید فقط در یک مقطع این یکی دو ساله دید. لذا باید مذاکرات را بخشی از روابط بین جمهوری اسلامی ایران و امریکا بعد از انقلاب اسلامی ببینید. اگر می خواهیم بفهمیم چرا امریکا به مذاکرات نیاز دارد باید این مسیر و تعاملات بین ایران و امریکا را که تقریبا پر تنش بوده و هیچگاه به رابطه دیپلماتیک منجر نشده را ببینیم و بعد نگاه امریکا به ایران را بفهمیم و تبیین کنیم بعد حالا در دل آن بررسی کنیم امریکا به چه چیزی نیاز دارد. از ایران و از دل مذاکره با ایران می خواهد به کجا برسد. 

یک اتفاقی به اسم انقلاب اسلامی رخ می‌دهد، یک نظام جدیدی در ایران بر اساس یکسری اندیشه ها و اصول مشخص تاسیس می شود. یکی از این اصول اصلی آن که در شعارهای زمان انقلاب - بعد هم شد مبنای سیاست خارجی ایران- خیلی تکرار شد این بود؛ نه شرقی و نه غربی. یعنی اینکه ما- مای جمهوری اسلامی ایران، مای انقلاب اسلامی - رفتن زیر سلطه غرب یا شرق را  نمی‌پذیریم و این فقط در صرف سیاست خارجی هم معنی ندارد بلکه در تمام ابعاد یک حکومت اعم از فرهنگی، اقتصادی، علمی،‌ فناوری و ... معنی پیدا میکند. 

شاید این شعار در قدم اول چیزی نباشد بالاخره کشورهایی هستند که در حوزه سیاسی دارند حرف مستقل میزنند. که البته خیلی هم کم هستند یا حتی نیستند.-اگر نگاه کنید می بینید که تقریبا کشوری نیست که انگشت بذاری رویش و بگویی این مستقل است، مثلا پاکستان مستقل است ، یا هندوستان کشور مستقلی است ، کره جنوبی کشور مستقلی است ، ولی وقتی رصد میکنیم می بینیم که اینها از آمریکا حساب می برند- بنابراین معدود کشورهایی مثل ایران هستند که واقعا مستقل‌اند. مثل بعضی از کشورهای امریکای لاتین مثل ونزوئلا یا کوبا که البته هزینه‌هایی رو هم دادند. این را می خواهم عرض کنم، غیر از فضای سیاسی این شعار در بقیه حوزه ها هم معنی دارد. در حوزه فرهنگی معنی دارد،‌ در حوزه اقتصاد، فناوری و علم معنی دارد. و وقتی شما بخواهید این شعار رو در حوزه های مختلف تسری بدهید، آن وقت است که وارد یک چالش جدی می شوید. حال آن چالش چیست؟ شما یک نظامی دارید که بعد از جنگ جهانی دوم در فضای بین‌الملل ایجاد شده و مبتنی بر تقسیم قدرت بین چند قدرت بزرگ بوده که یکی از این قدرت ها از باقی بزرگتر بوده و آن قدرت بزرگتر که امریکا باشد توانسته قدرت های رقیبش را که شوروی باشد از صحنه رقابت حذف بکند و تک قدرت یا ابر قدرت فضای بین‌الملل شده است .  بنابراین، این کشور یا این ابر قدرت برای اینکه بتواند جهان را ذیل آن چیزهایی که می خواهد، ذیل آن سیاست هایی که مطلوبش هست و تامین کننده منافع و اقتضائاتش هست، حفظ کند یکسری مناسباتی را در جهان حاکم کرده است. آنها نظامات مختلفی را ایجاد کردند که وقتی همه اینها را که کنار هم می گذاری سرانجامش این می شود که بازیگران فضای بین المللی که کشورها هستند خارج از قواعد و مناسباتی که این قدرتها -بخصوص امریکا که بیشترین نقش را دارد-‌ ایجاد کرده‌اند، بازی نکنند. 

بنابراین یک امریکایی هست با این اقتضائات و یک ایرانی که می گوید نه شرقی، نه غربی و این شعار در تمام شئوناتش جاری می‌شود. اینجاست که یکسری چالشها شروع می‌شود. مهمترین چالش امریکا با ایران اینست که ایران یک بازیگری خلاف قواعد و مناسبات حاکم بر فضای بین‌الملل است. مناسبات حاکم بر فضای بین‌الملل این را می گوید، مثلا رفتاری که با ترکیه می کند. می شود گفت ترکیه قدرت منطقه‌ای محسوب می‌شود که حتی میخواهد در سوریه هم دخالت کند. اما این قدرت منطقه‌ای با اینکه ظاهرا قدرتمند هست، هیچوقت خلاف امر قدرت جهانی حرف نمیزند. یعنی اول تایید بالاسری اش را میگیرد. این یعنی مناسبات حاکم بر فضای بین‌المللی. 

اما کشوری هست که به این مناسبات قائل نیست. در مقابلش می‌ایستد. مناسبات را بهم میزند. مثلا در داستان سوریه، درست است که روسیه هم ورود پیدا کرد یک سری تیپ و قیافه گرفت اما آن کشوری که رفت در میدان و حضور پیدا کرد، مشاوره داد ایران بود. 

لذا برای آن کشوری که رأس این نظام است که به اصطلاح در ادبیات بین‌الملل به آن قدرت هژمون می گویند، مهمترین دغدغه برای حفظ هژمونی اش، حفظ قواعد حاکم بر این هژمونی است. این ساز و کارهایی که ایجاد کرده. این مسیرهایی که تعیین کرده برای توسعه کشورها. 

شما میخواهید توسعه پیدا کنید روشش این است که بروید پیش صندوق بین المللی پول و گردنت را کج کنی و بگیویید که من میخواهم توسعه پیدا کنم بیایید به من مشاوره بدهید. صندوق بیم‌الملل پول کارشناس می فرستد بررسی می کنند و به شما بسته‌های پیشنهادی می دهد. حالا اگر تو از این بسته‌های پیروی کردی کمک‌های مالی کشورها و نهادهای غربی به سمتت می آیند. اگر پیروی نکردی کسی کوچکترین کمکی به تو نخواهد کرد. 

بنابراین ایران یک بازیگری ست که قواعد حاکم بر این هژمونی را نادیده می‌گیرد. 

-    یعنی امریکا می خواهد با این مذاکرات ایران را قاعده‌مند کند
حالا امریکا اینجا چه نیازی دارد؟ چرا هژمون نگران قواعدش هست؟ چون هژمون آنچنان قدرت پولی و نظامی برای اینکه تک تک بازیگران را کنترل کند ندارد لذا می‌آید این قواعد را می چیند که این قواعد یک جوری در بازیگرها نهادینه شود و آنها با هزینه کمتری با این قواعد راه بیایند و خودشان را با این قواعد منطبق کنند و هژمون خیالش راحت باشد که این هژمون خودش می چرخد. خب حالا ایران چه اثری روی این قاعده دارد؟ ایران میاد میگوید که من به طور مستقل توانسته ام هسته ای خود را پیش ببرم. این چه پیامی برای بازیگران دیگر دارد؟ بازیگران دیگر می بینند که میشود مسیری مستقل از امریکا طی کرد و به یکسری دستاوردها رسید و حتی ایران ادعا میکند میشود به همه دستاوردها رسید. 

اینجا باید این هژمون تمام تلاشش را بکند و این بازیگر را محدود کند و تمام دستاوردها را از او بگیرد تا بتواند به باقی نشان بدهد که هیچکسی خلاف قانون من نمی تواند شنا کند. این منزوی کردن و جمع کردن دستاوردها چطور میتواند اتفاق بیفتد؟ در لایه های مختلف،. گزینه نظامی دارید، گزینه فرهنگی، ‌سیاسی، امنیتی دارید، ترور و ... دارید؛ در جاهایی هم می رسد که میگویید گزینه اقتصادی هم داریم ...

میخواهم بگویم آن چیزی که امریکا در مذاکرات به آن نیاز دارد اینست که فعلا به یک مصالحه ای برسد،‌ ایران را مهار کند در این مهار ایران شاید امتیازهایی را هم بدهد ولی در پایان  میخواهد بگوید که من ایران را مهار کردم، ایران در زمین بازی من بازی می کند برای همین است که وقتی تماس تلفنی رئیس جمهور امریکا با رئیس جمهور ایران انجام میگیرد رئیس جمهور امریکا بلافاصله یک کنفرانس خبری می گذارد و در آن بیان میکند که این تماس اولین ارتباط از ۱۹۷۹ تاکنون بوده و من این ارتباط را برقرار کرده ام. 

به نظرم مهمترین علت درگیری ما و تنش ذاتی ما این بوده که خواستیم راه مستقل و مسیر پیشرفت مستقل از امریکا یا هر ابر قدرت دیگر طی کنیم. در این مسیر مشکل با خود سیستم هست و قواعد حاکم بر سیستم، نه امریکایی که بالای سر هست. حالا ما آمدیم این قواعد را بر هم زدیم و به یکسری قواعد هم رسیدیم. داریم به مرحله الهام بخشی می رسیم. اینکه در فضای کشورهای دیگر صرفا شعار بدهی و مرگ بر امریکا بگویی الهام بخشی نمی‌کند. البته آن هم موثر است. اما وقتی شما توانستید به فناوری پرتاپ موشک برسید و ماهواره پرتاپ کنید خودت را جزء باشگاه موشکی جهان کنی و بشوی جزء هشت کشوری که دارد ماهواره می فرستد انجا دیگر عمل کردی و آنجاست که روزنامه نگارهای عرب کاریکارتور میکشند که ایران دارد موشک هوا میکند و عرب ها مثلا سر گرم فلان چیز هستند. 

بنابراین امریکا نیاز دارد که ایران را مهار کند و این مهار کردن برای نشان دادن ابرقدرتی او، بسیار مهم است و البته گزینه نظامی اش کارآمد نیست. چون میداند که باید هزینه های زیادی رو تحمل کنه. و حتی به نظر من از عواقب گزینه نظامی هم خودش نمی تواند مطمئن شود. یعنی به قول معروف شروعش با خودش است اما معلوم نیست پایانش هم با خودش باشد. لذا گزینه نظامی را که کنار می گذارد می ماند یکسری فعالیت های امنیتی، تروریستی -که مطمئن باشید پیگیری می کند که در آن شکی نیست- و تحریم‌های اقتصادی و بحث های دیپلماسی و اینها.