پايگاه خبري تحليلي «پارس»- جواد نوائيان رودسري- «فرقان»، عنوان گروهي بود که نامش، در سال 1358، با ترور شخصيت هاي تراز اول انقلاب اسلامي، بر سر زبان ها افتاد.

«رسول جعفريان»، در کتاب «جريان ها و سازمان هاي مذهبي – سياسي ايران(1302-1357)»، اين گروه را در زمره «گروه هاي مذهبي منفصل از روحانيت» طبقه بندي مي کند و مي نويسد:«گروه فرقان به رهبري طلبه اي به نام اکبر گودرزي، يکي از شاخص ترين گروه هاي نَه تنها منفصل از روحانيت، بلکه مخالف صريح با روحانيت بوده است.»

در سال هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي، گروه هايي مانند «فرقان»، بر پايه نگرش هاي عموماً غيرديني، نسبت به متون مذهبي، به ويژه قرآن و نهج البلاغه، شکل گرفتند.

گرچه سابقه فعاليت چنين جريان هايي به سال ها قبل و در واقع، پس از وقايع شهريور سال 1320 باز مي گردد؛ اما ظهور و بروز جرياناتي مانند سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، که در پي ارائه تفسيري خودخواسته، از معارف اسلامي بودند، نقش مؤثري در شکل گيري گروه هايي از اين قبيل داشت.

گروه هاي «فرقان» و «آرمان مستضعفان» و نيز نحله هاي فکري هم راستا با اين جريانات، در بستر چنين ديدگاه هايي رشد و نمو پيدا کردند. در اين ميان، «فرقان»، به دليل «فرد محوري» آشکار و طراحي ترورهاي متعدد، بيش از ساير جريانات شهرت پيدا کرد.

گودرزي و شکل گيري فرقان
«اکبر گودرزي»، مؤسس گروه «فرقان»، در سال 1335ش در اليگودرز به دنيا آمد. او از سال 1351 يا 1352ش، زماني که 16 يا 17 سال داشت، وارد حوزه علميه خوانسار شد؛ با اين حال، زياد در اين حوزه علميه مستقر نماند و به تهران رفت. او مدتي در مدرسه «چهل ستون» و سپس «شيخ عبدالحسين» مقيم شد؛ اما توقف «گودرزي» در مدارس علميه تهران هم دوامي نداشت.

او با آن که هنوز مقدمات علوم ديني را فرا نگرفته بود، از سال 1356ش، طلبگي را رها و کلاس هاي تفسير خود را در مناطق مختلف تهران دائر کرد. برخي از پژوهشگران برآنند که وي در اين دوره، با سازمان مجاهدين خلق(منافقين) در ارتباط بوده است و در واقع، جلسات تفسير وي در مسجد «الهادي» خيابان شوش، مسجد «فاطميه» خزانه، مسجد «رضوان» خيابان اتابک و مساجد «شيخ هادي» و «خمسه» قلهک، با حمايت اين سازمان برگزار مي شد.

صرف نظر از درست يا اشتباه بودن اين ادعا، واقعيت آن است که «گودرزي» به منابع مالي مناسبي دسترسي داشت، چرا که پس از مدتي تصميم گرفت به اروپا برود و جزوه هاي تفسيري خود را در آن جا منتشر کند. او براي اين منظور مدتي به پاکستان رفت، اما شرايط طبق خواسته اش پيش نرفت و ناچار شد به ايران بازگردد. «گودرزي» گروه فرقان را با عضوگيري از جلسات تفسير، تشکيل داد. گروه او پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به گروه «کهفي ها» مشهور بود.

ساواک فعاليت اين گروه را زير نظر داشت، اما چون آن را خطرناک نمي دانست، برايشان مزاحمتي ايجاد نمي کرد. با اين حال، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نحوه فعاليت گروه فرقان تغيير کرد.

«رسول جعفريان» مي نويسد:«در جريان پيروزي انقلاب اسلامي، با اسلحه هايي که وي[گودرزي] و همراهانش از پادگان هاي فتح شده توسط مردم به دست آوردند - از همان نخست – وارد فاز نظامي شدند. اما اين بار ديگر نظام شاهنشاهي سقوط کرده بود و گروه فرقان که عقده مبارزه داشت، چون همه چيزش به مفهوم مبارزه ختم مي شد، به جنگ با نظام اسلامي جديد روي آورد.» در واقع، از ديدگاه گروه فرقان، مبارزه مسلحانه وسيله اي براي رسيدن به اهداف والا محسوب نمي شد، بلکه خود، هدف اصلي بود!

فرجام يک التقاط
«گودرزي» براي موجه نشان دادن ديدگاه هايش، به تفسير به رأي آيات قرآن مي پرداخت. تفسير به رأي هاي او از قرآن، مملو از گرته برداري هاي ناقص از مفاهيم مارکسيستي بود. «گودرزي» براي جذب نيرو به سراغ جواناني مي رفت که به هر دليلي جذب روحانيت انقلابي نشده بودند.

«عزت شاهي»، مبارز کهنه کار دوران انقلاب و بازجوي اعضاي بازداشت شده گروه «فرقان» مي گويد:«رهبران اين گروه، تحليل و کار خود را به نام دين صورت مي دادند و بچه هاي مذهبي را که جذب روحانيت نمي شدند، به سوي خود مي کشيدند. آن ها مصداق عيني خوارج بودند و مانند آن ها فکر مي کردند. افراد گروه به اکبر گودرزي مي گفتند: امام!»

افرادي مانند «سعيد واحد»، «محسن سياهپوش»، «حميد نيکنام» و «علي اسدي»، که مستقيماً زير نظر «گودرزي» فعاليت مي کردند، در جلسات تفسير وي جذب گروه «فرقان» شدند.

اين افراد براي اجراي حکم ترور، که ظاهراً توسط شوراي مرکزي و در حقيقت، توسط «گودرزي»، صادر مي شد مشکل چنداني نداشتند. با اين حال، افراد گروه، از کمترين شناخت نسبت به اهداف خود برخوردار بودند. به عنوان نمونه، «محمدعلي بصيري»، عامل ترور «شهيد مطهري»، صرفاً به دليل ضديت با روحانيت دست به اين جنايت زد و از جايگاه علمي و مبارزاتي استاد مطهري، بي اطلاع بود. او اين نکته را در اعترافاتش عنوان کرده است.

«گودرزي» و اعضاي گروهش، با سوءاستفاده از آثار زنده ياد، «دکتر علي شريعتي»، او را در ظاهر مراد خود معرفي مي کردند، حال آن که نسبت به تفکرات «شريعتي» نيز وفادار نبودند و از دفاعيات وي از روحانيت راستين سخني به ميان نمي آوردند. اعضاي فرقان حتي «حسين مهديان»، از فعالان مسلمان پيش از انقلاب و کسي که پس از تعطيلي حسينيه ارشاد، بيشتر سخنراني هاي «دکتر شريعتي» در منزل وي برگزار مي شد، را همراه با «شهيد عراقي» و پسرش «حسام»، ترور کردند.

«رسول جعفريان» مي نويسد:«محمدمهدي جعفري از ديداري که همراه دکتر پيمان در سال 1356 با اکبر گودرزي داشته، ياد کرده و مي گويد: من يک جلد تفسير آن ها را مطالعه کردم و به آنان گفتم ... مضمون آن با روح قرآن مطابق نيست.

براي نمونه در داستان يوسف، گرگ به معناي ضدانقلاب گرفته شده که حضرت يعقوب، يوسف را براي به دام انداختن ضدانقلاب به سوي آن ها فرستاده است. يا براي مثال، محراب را به معناي سنگر گرفته و امام را رهبر انقلابي مي گرفتند.

در اين ميان، بيش از همه، استاد مطهري از اين گونه تفسيرگويي برآشفت و در مقدمه کتاب «علل گرايش به ماديگري» تحت عنوان ماترياليسم در ايران، سخت به آراي تفسيري و تعابيري که آنان در ترجمه آيات و مفاهيم قرآني آورده اند، حمله کرد.»

به همين دليل، «گودرزي» و گروهش، تصميم به ترور شهيد مطهري گرفتند و آن استاد عاليقدر را در 12 ارديبهشت ماه سال 1358، به شهادت رساندند. در انجام اين ترور ناجوانمردانه، افزون بر «بصيري»، «حميد نيکنام» و «وفا قاضي زاده» نيز دست داشتند.

با بازداشت «اکبر گودرزي» در دي ماه سال 1358، گروه «فرقان» از هم پاشيد و اعضاي اين گروه، که ظاهراً به حدود 120 نفر بالغ مي شدند، به تدريج دستگير شدند. «گودرزي» به جرم هدايت ماشين ترور «فرقان» و حضور در برخي اقدامات آن، محکوم به اعدام و در 3 خردادماه سال 1359 اعدام شد.