پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدجواد اخوان- تحولات سياسي كشور در سال‌هاي اخير و خصوصاً پس از فتنه 88، وارد مراحل جديدي شده و تغييراتي مهم در آرايش جريانات سياسي رخ‌داده است. بخشي از جرياني كه ميدان‌دار فتنه 88 بود، پس‌ازآنكه مسير آشوب خياباني را در امتيازگيري و چانه‌زني ناكارآمد ديد، با هوشمندي حضور خود را در فتنه كمرنگ كرد و بي‌آنكه از آن برائت جويد، صف خود را جدا كرد. 

اين جريان كه بعضي از نخبگان سياسي بعدها از آن به جريان «بازگشت‌گرا» تعبير كرده‌اند، در سال‌هاي بعد عزم خود را براي دستيابي مجدد به كرسي‌هاي قدرت جزم كرد و از هيچ حربه‌اي براي بازگشت به حاكميت فروگذار نكرد. پس از انتخابات رياست جمهوري يازدهم، تلاش‌هاي اين جريان وارد مرحله‌اي جديد شد و بخشي از نخبگان اين جريان براي بازيابي قدرت اميدوارتر شدند. آشكار بوده است كه دوم خردادي‌ها به دولت يازدهم و جريان موسوم به اعتدال‌گرا به‌عنوان «لولا»يي مي‌نگرند كه با گذر از آن مي‌توانند قدرت را به جريان تجديدنظرطلب منتقل كنند. 

آنها اميدوارند اين بستر بسان «رحم اجاره‌اي» فرصت رشد و نمو و عادي شدن وضعيت جريان همسو با فتنه 88 را بدهد.  درعين‌حال آنچه اكنون در محافل سياسي و رسانه‌اي برجسته‌تر ديده مي‌شود آشكار شدن برنامه‌هاي راهبردي و سياسي تجديدنظرطلبان با هدف‌گذاري انتخابات مجلس دهم همراه با برخي تحولات سياسي بين‌المللي كشورمان است. براي مثال يكي از چهره‌هاي شناخته‌شده اين جريان ابايي ندارد كه تصريح نمايد، به دنبال بهره‌برداري انتخاباتي از مذاكرات هسته‌اي است. نمونه ديگر آنكه روزنامه‌هاي زنجيره‌اي به‌گونه‌اي واضح در حال بهره‌برداري جناحي از تحولات هسته‌اي هستند. چنين رفتارهايي، به‌جز تأثيرات داخلي آن اين شائبه را تقويت مي‌كند كه برخي توافق تأمين‌كننده منافع حزبي و جناحي خود را بر «توافق عزتمندانه» ترجيح مي‌دهند. 

اما نكته قابل‌تأمل ديگري كه در رويكردهاي انتخاباتي تجديدنظرطلبان به چشم مي‌خورد، مواضع چندگانه و بعضاً متناقض چهره‌هاي اين جريان در خصوص انتخابات پيش رو و نيز لوازم و بايسته‌هاي آن است. براي مثال در حالي در برخي رسانه‌ها خبرهايي دال بر اينكه تجديدنظرطلبان بازگشت‌گرا ترجيح مي‌دهند با نهادهاي نظام وارد مخاصمه نشوند، منتشر مي‌گردد، اما در همان اوان يكي ديگر از فعالان منتسب به اين جريان، نظارت استصوابي را آماج حمله خود قرار مي‌دهد. اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه به‌رغم جبهه‌بندي روشن و آرايش منظمي كه تجديدنظرطلبان در بيرون از خود بروز مي‌دهند، در درون از نوعي چندگانگي يا سردرگمي رنج مي‌برند. 

بي‌جهت نيست كه يكي از فعالان باسابقه نزديك به اين جريان هفته گذشته در سرمقاله يكي از هفته‌نامه‌هاي منتسب به اين گروه، از لزوم تبادل‌نظر طيف‌هاي مختلف اين جريان براي رسيدن به راهبرد مناسب سخن مي‌راند، گو آنكه طيفي خاص تاكنون تلاش كرده‌اند يكجانبه تصميم‌گيري كنند و در مقابل شاهد نوعي آنارشيسم جناحي- تشكيلاتي هستيم. 

اصرار برخي رسانه‌هاي منتسب به طيف تجديدنظرطلبان براي القاي داشتن راهبرد و برنامه‌هاي راهبردي منسجم براي انتخابات و با تأكيد بر نقش «ليدر اصلاحات» در درون خود حاوي يك حقيقت پنهان نيز هست كه بخش قابل‌توجه و اثرگذاري از اين جريان هنوز اين راهبرد و راهبر واحد را نپذيرفته‌اند. هرچند در نگاهي ديگر بتوان اين تشتت مواضع را ناشي از نوعي تقسيم‌كار تشكيلاتي دانست، اما بعيد به نظر مي‌رسد گروهي اقليت كه هنوز فاقد جايگاهي رسمي در قدرت است، به چنين تاكتيكي دست زند. 

در واقع اكنون سرنوشت سياسي تجديدنظرطلبان در هاله‌اي از ابهام است و بي‌ترديد به بسياري از عوامل ناپايدار و سيال پيوند خورده است. هزار نكته باريك‌تر از مو اينجاست كه اين خود تجديدنظرطلبان بوده‌اند كه با اتخاذ رويكردهاي خاص خود را به چنين ورطه‌اي انداخته‌اند و آينده سياسي را خود را به انبوهي از مسائل همچون مذاكرات هسته‌اي و توافق احتمالي، كارآمدي يا ناكارآمدي اقتصادي دولت يازدهم و. . . گره زده‌اند. بعيد نيست كه يكي از دلايل همين واگرايي نامحسوس اين طيف نيز نگراني و دغدغه نسبت به آينده و تقدير سياسي باشد. 
البته مي‌دانيم كه يك جناح سياسي براي آنكه بتواند اقبال عمومي را به خود جلب كند، ناگزير از ارائه گفتماني كارآمد، در دسترس و پاسخ‌دهنده به مطالبات مردم است. اكنون تجديدنظرطلبان فاقد چنين گفتماني هستند و نيز با چالشي بزرگ‌تر نيز مواجهند و آن دور بودن از واقعيت‌هاي جامعه ايراني است؛ امري كه در سال‌هاي دوم خرداد آنها را به مسيري برد كه سرانجامي جز رويگرداني عمومي نداشت. هرچند عقلاي اين جريان، اين روزها مي‌كوشند از سويي تصويري متفاوت ارائه دهند و از سوي ديگر در محافل گوناگون نسبت به تكرار اشتباهات پيشين انذار دهند. اينكه اين توصيه‌ها در فعالان راديكال و تندخوي اين جريان اثر مي‌گذارد يا نه، امري است كه پاسخ بدان نيازمند گذر زمان است.