پايگاه خبري تحليلي «پارس»- نکويي- رصد، حسين دهباشي را اين روزها با مجموعه کتاب تاريخ شفاهي و تصويري معاصر ايران مي شناسند؛ مجموعه اي که تا کنون چند جلد آن انتشار يافته و ديدگاه هاي مخالف و موافقي را در پي داشته است. اما آنچه در اين ميان، براي ما در گفت وگو با دهباشي داراي اهميت بود، نگاه او به طرح و برنامه برخي شبکه هاي ماهواره اي براي زير سوال بردن اصل انقلاب و همچنين عملکرد جمهوري اسلامي ايران طي ادوار مختلف است.

به گفته دهباشي، آن چه هم اينک از سوي برخي شبکه هاي ماهواره اي پي گيري و گاه پخش مي شود، تنها نوک کوهِ يخ است و اين قصه، سرِ دراز خواهد داشت. از همين روست که بايد با ابزارهاي مناسب و با محتواي غني و دقيق به مقابله با اين جريان ها پرداخت. دهباشي تأکيد مي کند که پروژه اش گامي براي مقابله با به فراموشي سپردن ارزش هايي مانند انقلاب اسلامي شکوهمند ايران و نيز ميراث سترگ دوران دفاع مقدس است.

پرسش ما در وهله نخست اين است که چه کاستي هايي در روند تاريخ نگاري معاصر حس کرديد که به سراغ پروژه  تاريخ شفاهي با چنين وسعتي رفتيد؟ فلسفه اين کار چه بود؟

بگذاريد خودماني صحبت کنم. من متولد سال 1350 هستم. اگر بخواهيد سير زندگي فردي را که در سال 1350 به دنيا آمده  است، تعقيب کنيد، خواهيد ديد که او يکسره در التهاب بزرگ شده است. او در 7 سالگي انقلاب را ديده است و در 9 سالگي جنگ را؛ حتي اگر سر پرشوري هم داشته، به جنگ رفته و در سنين کم، مسئوليت هاي سخت و سنگيني را قبول کرده است. يادم هست، روزهاي پاياني جنگ، وقتي با دوستانمان دور هم جمع مي شديم و از هدف هايمان صحبت مي کرديم، يکي از داغ ترين بحث هايمان اين بود که بعد از جنگ چه خواهيم کرد؟ چه کاره خواهيم شد؟ آيا هدف هاي مقدسي که برايشان مبارزه کرده و خون داده بوديم، فقط مربوط به همان دوره بود و بعد از آن به پايان مي رسيد؟ قطعاً براي ما چنين نبوده و نيست. در آن فضاي آرماني که هرکس راهي را بر مي گزيد و جبهه اي انتخاب مي کرد، يادم هست که روي ديواري خواندم: بشکند قلم هايي که ننوشتند آنچه بر فرزندان روح ا... رفت. من جبهه ام را همان روزها انتخاب کردم. جبهه من، جبهه مبارزه با فراموشي بود. من «روايت فتحي» بودم. برخي از افراد، روزهاي پس از جنگ آمدند و گفتند که ديگر بايد «روايت فتح» را جمع کنيد. ديگر جنگ تمام شده است و لزومي ندارد در پي واکاوي حوادث آن باشيد؛ حتي برخي مي گفتند فيلم سينمايي جنگي هم نسازيد؛ اصلا بياييم کل ماجرا را يک جوري ناديده بگيريم! مدت ها طول کشيد تا بفهميم و بفهمند که جنگ براي ما فقط تلخي و شيريني خاطره اش نيست، بلکه ميراثي اخلاقي و معنوي است که بايد آن را حفظ کرد و مورد توجه قرارداد. اين مسئله چند سال طول کشيد. قبل از اين که حرکتي گسترده و برنامه ريزي شده براي حفظ اين ارزش ها آغاز شود، عده اي با احساس مسئوليت، شخصاً وارد اين عرصه شدند و فعاليت کردند. کار من هم از همين دست بود. من خيلي به دنبال داشتن فلسفه نبودم. مي خواستم بدانم که چرا انقلاب شد؟

اين خودش فلسفه کمي نيست.

بله، اما اگر انتظار داريد که من الآن از هابز و فوکو و تاريخ شفاهي مکتب شيکاگو، شاهد و مثال بياورم، نه! اين طور نيست. افرادي مانند من، اساساً چنين تيپي نبودند. فقط احساس مسئوليت، من و امثال مرا به اين وادي کشاند.

نخستين گام هايتان در اين مسير چه بود؟ آن طور که در مقدمه کتاب ها نوشته ايد، ظاهراً 14 سال براي تهيه اين مجموعه وقت صرف شده است.

ديگر وارد سال پانزدهم شده است. پيش از انجام اين پروژه، کارهاي ارزشمند ديگري هم انجام شده بود که در چارچوب تاريخ شفاهي ايران معاصر مي گنجيد، نه تاريخ شفاهي دوره پهلوي دوم.

شايد اولين احساس نياز براي کار روي اين پروژه، زماني پيش آمد که من تصميم گرفتم به برادر کوچکم توضيح بدهم که چرا انقلاب کرديم؟ دعوا سَرِ چه بود؟ خودم هم اطلاع کافي نداشتم که بخواهم حرفي بزنم. از طرفي احساس مي کردم جرياني از سوي طرف مقابل شروع شده که درصدد است با طرح مباحثي مانند اقتصاد يا مشکلات و گرفتاري هاي پس از جنگ، بر نسل جديد اثر بگذارد و روايت خودش را از انقلاب به جوانان القا کند. روايت آن ها مبتني بر نگاه ساختاري بود. آن ها مباحث کلان مملکتي را طرح مي کردند، به آمار بانک جهاني و مانند آن استناد مي کردند و در پي اثبات اهداف خود بودند. از اين طرف، کار ما بيشتر مبتني بر ثبت خاطرات افرادي بود که در رژيم گذشته تحت تعقيب قرار گرفته و شکنجه شده  بودند. در آن زمان هنوز شبکه هاي ماهواره اي راه نيفتاده  بود، اما برداشت ما اين بود که بايد کاري انجام دهيم و در برابر اين فعاليت گسترده، پاسخي مناسب داشته باشيم.

مستندهايي را که اخيراً از برخي شبکه هاي ماهواره اي پخش شده  است، چگونه ارزيابي مي کنيد؟ با توجه به اطلاعات هدفدار و بعضاً ناقصي که در اين دسته از مستندها ارائه مي شود و براي جوانان شبهات تاريخي متعددي ايجاد مي کند، براي ارائه پاسخ مناسب چه بايد کرد؟

چيزي که شما الآن شاهد آن هستيد، يعني پخش مستندهاي مختلفي که حتماً آنها را ديده ايد، فقط نوکِ کوهِ يخ است، هنوز اول کار است. من اطلاع دارم که براي فعاليت هاي گسترده اي برنامه ريزي کرده اند که نتايج آن در آينده منتشر خواهدشد.

اين موضوع از چند سال قبل هم احساس مي شد. منتها آن موقع فقط کتاب بود؛ اينترنت و ماهواره هنوز نقشي در انتشار اين مباحث نداشت. با اين حال همان موقع هم غفلت کرديم. در فرودگاه مهرآباد ضمن بازرسي، کتاب هاي اين چنيني ضبط مي شد تا وارد کشور نشود، اما همزمان فکري نمي شد که خب! ما خودمان مي خواهيم چه کار کنيم و چه چيزي را جانشين اين کتاب ها کنيم؟ پس کتاب و مستندات ما کجاست؟ جالب اين جاست که تمام اين مستندات و فيلم ها را در آرشيوهاي صداوسيما داريم، حتي کامل تر و بسيار جالب تر، اما وقتي آن ها فيلمي با مضمون انقلاب مي سازند، فوراً دست و پايمان را گم مي کنيم و سراسيمه مي شويم. در صورتي که با کمي تأمل مي توان به آن ها پاسخ اساسي داد. مي توان پيش دستانه عمل و آن ها را خلع سلاح کرد. يادم هست يکي از شبکه هاي آن طرفي، فيلمي درباره جشن هاي 2500 ساله ساخته و مدعي شده بود اين جشن ها اصلاً خرجي نداشته  است. مصاحبه اي هم با پسرِ شجاع الدين شفا انجام داده بودند. مي دانيد که شجاع الدين شفا، مسئول برگزاري جشن هاي 2500 ساله بوده است. اين مستند پخش شد و يکي از مهم ترين بحث ها، يعني ريخت و پاش هاي رژيم پهلوي را به چالش کشيد؛ مدعي بود کل هزينه جشن ها تنها چند ده ميليون تومان بوده، آن هم بيشترش خرج کتاب و ... شده است. خب، براي جواب دادن به اين مسئله چه بايد کرد؟ مخاطب وقتي اين مستند را مي بيند، حرف را قبول مي کند و اگر شما آمار و ارقام مستند هم بدهيد، فرض بر اين است که چون با طرف مقابل، مخالف و دشمن هستيد، حرفتان چندان قابل قبول نيست. راه پاسخ دادن مؤثر اين است که برويم سراغ کساني که دست اندرکار برگزاري اين جشن بوده اند؛ از همه بهتر خودِ شجاع الدين شفاست. من با او گفت وگو کردم. قطعه کوتاهي از اين گفت وگو الآن روي يوتيوب و در دسترس همه است. طبق قراري که با مصاحبه شوندگان داشتيم، مي توانستيم 5 دقيقه از حرفشان را منتشر کنيم و اين ويدئوي کوتاه، جزو همان 5 دقيقه است. آن جا من از او پرسيده ام که هزينه جشن هاي 2500 ساله چقدر شد؟ او در پاسخ من، بعد از کمي تأمل و تأخير گفت: کل هزينه ها شد 500 ميليون دلار! گفتم: 500 ميليون دلار؟! به هزينه الآن و با تورمي که داريم، مي شود 2 ميليارد دلار! براي يک هفته جشن زياد نيست!؟ گفت: بله! همين قدر شد. خب! پسر شجاع الدين شفا در اين جشن ها کاره اي نبوده، اين شجاع الدين شفا، دبيرکل جشن هاي 2500 ساله است که آمار مي دهد. آيا مي توان پاسخي از اين بهتر و دقيق تر براي آن مستند پيدا کرد؟ البته ظاهراً برخي از دوستان با اين راه و روش چندان آشنا نيستند و هنوز مايلند با همان روش هاي قديمي، صورت مسئله را پاک کنند.

شما اگر خاطرات سپهبد آذربرزين را مطالعه کنيد، مي بينيد که او چگونه نقدهاي خود را عليه رژيم شاه به شکلي مستند ارائه مي کند و دهان بسياري از کساني را که در آن سوي مرزها در پي القاي اطلاعات نادرست بين جوانان ما هستند، مي بندد. ببينيد، هر کدام از ما براي اعتقاداتمان چيزهايي داده ايم. جوانان ما بايد بدانند، همان طور که برخي از آن ها روي مسائلي تعصب پيدا کرده اند و کوتاه نمي آيند، ما هم روي انقلابمان تعصب داريم. ما دوستانمان را از دست داده ايم، پيکر بي جان همسايه  و رفيقمان را جمع کرده ايم، براي ما تهاجم به ارزش هايمان، وارونه کردن وقايعي که بر اين مردم گذشته است، اصلاً شوخي بردار نيست. ما حاضر نيستيم بر سَرِ اين موضوع کوتاه بياييم. با اين حال اگر بخواهيم اين مسئله را براي جوانانمان طرح و ارائه کنيم، ديگر استفاده از روش هاي قديمي جوابگو نيست. بايد کاري کنيم که جوان ها حس کنند کشور در دوره پهلوي در چه شرايطي قرار داشته است، آن گاه خودشان درخواهند يافت که دليل انقلاب ما چه بوده است. با چنين رويکردي پروژه تاريخ شفاهي کليد خورد و تا اين جا رسيد.

مهم ترين نکات
پروژه تاريخ شفاهي ايران معاصر براي پاسخگويي به اين پرسش که «چرا انقلاب کرده ايم؟» آغاز شد.

آنچه اخيراً از سوي برخي شبکه هاي ماهواره اي پخش مي شود، تنها نوک کوه يخ است و اين شبکه ها برنامه ريزي گسترده اي براي مقابله با انقلاب اسلامي کرده اند.

با توجه به ظرفيت ها و امکاناتي که در اختيار داريم، مي توان براي مقابله با طرح هاي اين شبکه هاي ماهواره اي پيش دستانه عمل کرد.

بايد کاري کنيم که جوانان حس کنند کشور در دوره پهلوي در چه شرايطي قرار داشته است. آن گاه در خواهند يافت که دليل انقلاب ما چه بوده است.