دزدان دریایی وارد یک کشتی شدند و مسافرین کشتی را به گروگان گرفتند. میان مسافرها یک زن و مرد جوان حضور داشتند. دزدان دریایی از مرد جوان یک درخواست بی شرمانه داشتند که مرد مقاومت می کند. در نهایت دزدان دریایی به مرد می گویند اگر این زن مقابل ما برقصد، هر دوی شما را آزاد می کنیم. زن جوان می رقصد و خلاص.

بعد از آزادی، زن می بیند مرد خیلی ناراحت است. مرد را دلداری می دهد که مهم نیست، مصلحت بود و باقی داستان. مرد که خیلی عصبانی بود می گوید: رقص به کنار؛ تحمل کردم. مجبور بودیم. اما ماجرای چشمک میان رقصیدن به سرکرده دزدان دریایی چی بود؟ اونم مجبور بودیم؟

zarifpyade (2)

پ.ن: حقن مساله مهمی نیست. ظاهر داستان هم هیچ ایرادی هم ندارد. بالاخره قرار است مذاکره کنند و در مذاکره هم بنا بر جنگ نیست و آداب خودش را دارد. اما یک ملاحظه مهم نباید فراموش شود. هرکاری می کنیم، برداشت افکار عمومی جهانی باید این باشد که دو دشمن ایدئولوژیک مقابل هم نشستند. رفتار ما در این مذاکره باید نشان دهد کجای پارادایم جمهوری اسلامی قرار داریم. در مذاکرات موفق باشیم و نباشیم، مهم نیست. اما این پیام که ما با آمریکا دشمنیم باید از همه نشست و برخاست های ما صادر شود.

ما با آمریکا در حال جنگیم. مذاکره ما هم جنگ است. همین

کلاهتان را قاضی کنید. مردم جهان از این عکس برداشت تخاصم دو ایدئولوژی را می کنند؟