پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سيدعلي علوي- نزديک به 10 روز از آخرين دور مذاکرات هسته اي ايران و ۱+۵ در ژنو مي گذرد، اما حاشيه هاي پياده روي آقاي ظريف با وزير خارجه آمريکا همچنان ادامه دارد؛ حواشي که انتقاد منتقدان منصف و غير منصف تيم مذاکره کننده را در پي داشت، انتقاد هايي که باوجود پاسخ عجيب وزير خارجه و برخورد تند سخنگوي دولت پايان نيافت.

اما واقعا پياده روي با وزير خارجه آمريکا چقدر اهميت دارد؟

آيا پرداختن به اين موضوع ، حاشيه سازي بي مورد براي تيم مذاکره کننده نيست؟

آيا پياده روي چند دقيقه اي، آن هم در راستاي مذاکراتي که رهبري اصل آن را تاييد کرده اند آنقدر اهميت دارد که ساير دستاوردهاي مذاکرات به حاشيه برود؟

zarifpyade (6)

فارغ از اظهار نظرهاي مخالفان و موافقان پياده روي آقاي ظريف و کري که يکي آن را عملکردي مستحق عذرخواهي از مردم و استيضاح مي داند و ديگري انتقاد از آن را سخيف عنوان مي کند، اجازه بدهيد از زاويه ديگري به اين موضوع نگاه کنيم. جمهوري اسلامي ايران فارغ از همه فراز و فرودهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي اش و همه دستاوردهاي علمي، نظامي و هسته اي که داشته است در ميان مردم دنيا و به خصوص ملت هاي مسلمان به يک خصوصيت ويژه شناخته مي شود؛ خصوصيتي که تا پا از مرزهاي کشورمان بيرون نگذاريم آن را تجربه و درک نمي کنيم. بسياري از مردم دنيا به خصوص مردم کشورهايي که طعم استعمار را چشيده اند جمهوري اسلامي ايران را به يک خصوصيت متفاوت مي شناسند ، خصوصيتي که به صورت چشم گيري عمق نفوذ ايران را در منطقه و در بين مسلمانان افزايش داده است اين ويژگي چيزي نيست جز ايستادگي در برابر آمريکا؛ حاکميت و قدرتي که نماد دنياي استکبار است. از منظر بيروني ايران کشوري است که قواعد نظام سلطه را نمي پذيرد، زير بار حرف زور نمي رود با وجود همه فشارها راه خود را مي رود و با قواعد نظام سرمايه داري و در زمين آمريکا بازي نمي کند و اين که منافع ملي خود را قرباني مطامع آمريکا نمي کند.

واقعيت اين است که ايستادگي ايران ، "بله قربان گو نبودن" ايران در برابر آمريکا براي مسلمانان منطقه براي مستضعفان، نخبگان و فرهيختگان دنيا بسيار جذاب و تحسين برانگيز است. به خصوص که حتي بزرگ ترين قدرت هاي اقتصادي در تزاحم بين منافع ملي شان با منافع ملي آمريکا تسليم آمريکا مي شوند از ژاپن و اندونزي گرفته تا آلمان و فرانسه.

درواقع بر همين مبنا، در طول 35 سال گذشته رابطه يکسويه و از سر ضعف با آمريکا براي ما يک خط قرمز بوده، براي همين است که امام(ره) مذاکره با آمريکا را بر نمي تافت آن را شيطان بزرگ مي ناميد و رابطه با آمريکا را رابطه گرگ و ميش مي دانست و براي همين است که رهبر انقلاب از اينکه با آمريکا حتي در يک جبهه مشترک عليه دشمن به ظاهر مشترکي همچون داعش قرار بگيريم پرهيز داشته اند.واقعيت اين است که ايستادگي در برابر آمريکا چه به لحاظ منافع ملي به عنوان عامل نفوذ منطقه اي و جهاني ايران و چه به لحاظ ايدئولوژيک به عنوان لزوم مرزبندي جبهه حق و باطل، از امتيازات امروز جمهوري اسلامي است که مي توان گفت بعد از 35 سال استقامت در حال ثمردهي و ايجاد فرصت است.

zarifpyade (5)

گزافه نيست اگر بگوييم براي طرف آمريکايي هم مهم تر از خيلي از موضوعات، شکستن اين نماد ايستادگي ايران است که اهميت دارد خيلي بيشتر از مسئله هسته اي و خيلي بيشتر از رفع تحريم ها.

کوتاه سخن آنکه گرچه توضيح نرم آقاي ظريف درباره دليل پياده روي با کري که گفتند: «مي خواستيم مذاکرات از حالت نسبتا تنش آلودي که پيدا کرده بود خارج شود...» پاسخي عجيب و غيرمنتظره بود، با اين حال اگر اين اتفاق فايده اي داشت بازهم حرفي نبود همانطور که در طول يک و نيم سال گذشته با تاييد مسئولان عالي رتبه نظام و نگاهي واقع بينانه و کاربردي يکسري تابوها همچون مذاکره مستقيم با آمريکا باهدف حل و فصل مسئله هسته اي و رفع تحريم ها با هوشمندي شکسته شد، اما در شرايط کنوني و پس از تجربه ارزشمند يک و نيم سال مذاکره مستقيم (که قطعاً دستاوردهاي زيادي داشته است) بي ترديد مي توان گفت مسئله پيچيده اي همچون مسئله هسته اي و تنش هاي في مابين، موضوعي نيست که با يک پياده روي تنش هاي آن رفع شود به نظر مي رسد اين اتفاق نشان داد تشخيص صحيح «تکيه هاي حقيقي» و «نقطه هاي خيالي» در مذاکرات آن هم در مذاکره با تيم هاي کارکشته آمريکايي و غربي از اهميت ويژه اي برخوردار است.

در واقع خيلي مهم تر از اينکه پشت درهاي مذاکره چه مي گذرد و خيلي مهم تر از اينکه در مذاکرات با چه تحکمي با طرف مقابل صحبت مي کنيم و خيلي مهم تر از اينکه به توافق برسيم يا نه، اين مسئله مهم است که آمريکا و رسانه هاي غربي از ايران و مذاکره کنندگان ما چه تصويري به دنيا مخابره مي کنند.

zarifpyade (4)

آري همچنان که مهم است به يک توافق خوب برسيم، مهم است که روح استکبار ستيزي در گفتار و رفتار مسئولان ما کم رنگ نشود .

دغدغه اي که نبايد اعتراض به آن را سخيف خواند.

بايد دانست که چشمان انسان هاي بسياري براي دريافت پاسخ سوالات متعدد به جمهوري اسلامي دوخته شده است که آيا ايران در برابر فشارها کم مي آورد، سرخم مي کند؟

آيا جمهوري اسلامي از گذشته 35 ساله خود پشيمان شده است؟

آيا ايران در برابر آمريکا تغيير رويه خواهد داد؟

آيا ايران مي تواند يک الگو باشد؟

zarifpyade (3)

به نظر مي رسد هر گفتار و رفتار ي که هيمنه استراتژيک ما را در برابر آمريکا خدشه دار کند به سود ما نيست، مخصوصاً آن که در قبال پرداخت اين هزينه فايده اي به دست نيايد. حال اين رفتار هرچه مي خواهد باشد از پياده روي چند دقيقه اي با وزير خارجه آمريکا در خيابان هاي ژنو تا صرف شام در ميزي مشترک يا فشردن دستي يابگو و بخندي و لبخندي...

کلام آخر اينکه تجربه يک دهه مذاکرات هسته اي نشان داده، در کارزار مذاکره هرگاه که چشم به نقاط خيالي دوخته ايم امتياز داده ايم و چيزي هم بدست نياورده ايم. اما هر وقت که با تدبير انقلابي نرمش کرده ايم و به درستي بر سر اصول خود ايستاده ايم و عقب ننشسته ايم امتياز گرفته ايم شايد براي اين ادعا تجربه مداليته آقاي لاريجاني گواه خوبي باشد به هر روي با توجه به تجربه بيش از ده سال مذاکرات، مي توان گفت در طول يک و نيم سال اخير به اندازه کافي نرمش داشته ايم و اينک اگر بخواهيم مذاکرات را به نتيجه برسانيم بايد طرف مقابل را مطمئن کنيم که از اصول و خط قرمزهاي خود کوتاه نمي آييم آنگاه نه با اوباما که با کنگره تندروي آمريکا هم مي شود به نتيجه رسيد.

آري با دشمن بايد انقلابي مذاکره کرد.

zarifpyade (2)

چند جمله درباره پیاده روی ژنو
مهدی محمدی، صاحبنظر مسايل هسته اي و بين الملل نيز در اين زمينه مي نويسد: قدم زدن محمد جواد ظریف و جان کری در ژنو ارزش دیپلماتیک چندانی نداشته و ظریف خود گفته است که هدف آنها صرفا رفع خستگی پس از یک مذاکره چندین ساعته بوده است. در واقع مسئله اصلی در اینجا هم دیپلماسی نیست. دیپلماسی به آن خوبی که آقایان انتظار داشتند و وعده داده بودند پیش نمی رود و حل آن هم نه با نشستن میسر نشده، با قدم زدن و حتی دویدن هم ممکن نخواهد شد.

اصل مسئله این است که دولت آشکارا از خط قرمزی که در زمینه فراتر نبردن تعامل با امریکا از موضوع هسته ای برای آن ترسیم شده، عبور کرده است. آنچه اکنون عملا می بینیم این است که وزارت خارجه در حال ایجاد زیرساختی از روابط با امریکاست که چه مذاکرات هسته ای به نتیجه برسد و چه نرسد، به هم زدن این زیرساخت برای دولت دشوار خواهد بود. سطحی از گره خوردگی، تعامل مستمر و شخصی شدن روابط میان مقام های وزارت خارجه و امریکایی ها رخ داده که تبعات آن به هیچ وجه به آن سادگی دولتی ها وعده می دهند قابل کنترل نخواهد بود. مسئله اصلی این است. به عبارت دیگر، مسئله این است که دولت در حال تغییر دادن سنت های دیپلماتیک نظام در تعامل با امریکاست و عملا خود را درگیری نوعی از روابط با امریکایی ها کرده که هیچ سنخیتی با تداوم تقابل راهبردی تهران و واشینگتن ندارد. این سنت جدید که دیپلمات های وزارت خارجه با رفتارهایی نظیر پیاده روی، صدا کردن یکدیگر با نام کوچک، تلفن و ایمیل روزانه و احتمالا رفتارهای دیگری که ما از آنها مطلع نشده ایم، در حال ایجاد آن است، همه در راستای تغییر سنت دیپلماتیک ایران درباره امریکا قرار دارد که دولت هیچ مجوزی برای آن ندارد و هیچ استدلال قانع کننده ای هم که بتواند چنین رفتاری را توجیه کند در دست نیست.

فرض کنید فردا مذاکرات هسته ای به نتیجه نرسد، امری که با توجه به وضعیت فعلی مذاکرات کاملا محتمل است. آیا ظریف و کری یا معاونان آنها قادر خواهند بود به سادگی همه چیز را میان خود تمام کنند و دیپلماسی به وضعیت پیش از تعامل مستقیم دوجانبه بازگردد؟ مسلما اگر مذاکرات صرفا به موضوع هسته ای محدود مانده و معیارهای تماس میان دو طرف حداقلی تعریف شده بود چنین چیزی ممکن بود اما حالا سطح گره خوردگی فراتر از آن است که دولت بتواند خود را به سادگی از اعتیاد نشست و برخاست با امریکا برهاند.

آنچه کار را سخت تر می کند این است که می دانیم سطح عمیق تری از روابط هم در جایی شکل گرفته که اصطلاحا دیپلماسی مسیر 2 خوانده می شود. مسیر2 جایی است که مذاکرات غیر رسمی و کاملا محرمانه در آن برگزار می شود. دولت از همان ابتدا که مجوز تعامل با امریکا در موضو ع هسته ای را دریافت کرد، حجم وسیعی از مذاکرات مسیر 2 را تعریف کرده که هنوز هم به اشکال مختلف ادامه دارد. سطح در هم تنیدگی روابط دو طرف در مذاکرات مسیر 2 از آنچه در مسیر یک می بینیم بسیار عمیق تر است. اگرچه دولت تا کنون محتوای این تعاملات و حتی اصل آنها را با وسواس تمام پنهان نگه داشته ولی بالاخره روشن است که وقتی دو طرف در مذاکرات رسمی چنین رفتار می کنند، در مذاکرات غیر رسمی و محرمانه روابط بسیار اساسی تر و عمیق تری میان آنها شکل گرفته است.

همه اینها در حالی است که اولا تعامل با امریکا هیچ پیشرفت محسوسی در مذاکرات هسته ای ایجاد نکرده و ثانیا مقام های امریکایی در حالی که این نشست و برخاست ها ادامه داشته نه فقط از اهانت های خود علیه ملت ایران نکاسته اند بلکه می بینیم که روز به روز بر حجم و شدت آن افزوده شده است. در واقع، می توان گفت مانور «نزدیکی به آمریکا» تنها عایدی دولت از این سبک دیپلماسی بوده و وقتی به متن مذاکرات نگاه می کنیم، هیچ کدام از این رفتارها موجب نشده امریکایی ها حتی اندکی بر امتیازهای واقعی که حاضرند به ایران بدهند، بیفزایند.

به لحاظ تاریخی هم، یکی از مهم ترین انتقادها به دیپلماسی به اصطلاح اعتماد ساز آقایان این بوده است که امتیاز های واقعی می دهند ولی در مقابل تنها لبخند و تعارف دریافت می کنند. این نوع رفتار، طرف مقابل را کاملا دچار این سوء تفاهم کرده است که همین رفتارهای خنک شکلی برای طرف ایرانی کافی است و نوبت به بده بستان که می رسد این ایران است که باید از خط قرمزهای خود دست بردارد.

این نکته مهمی است. زمانی هست که یک دیپلمات با طرف مقابلش به خنده و گپ و گعده می نشیند ولی پس پرده فراموش نمی کند که نباید حتی برای لحظه ای فراموش کند آنکه روبرویش نشسته دشمن است و باید از همه ابزارهای موجود برای متقابل با او بهره ببرد. این جنس نشست و برخاست خیلی مهم نیست و نباید بر آن سخت گرفت. اما اگر در میانه بگو و بخند، دیپلماتی فراموش کرد که اصل قصه چیست و پوسته را با هسته اشتباه گرفت و فرم دیپلماسی را به جای محتوای آن نشاند و دلش متمایل به مهربانی و هم دلی با دشمن شد، و سرآخر، هم ادبیاتش دگرگون شد و هم منطق طرف مقابل را پذیرفت؛ آنجاست که فاجعه رخ می دهد. منتقدان نگران این دومی بوده اندکه چنین با حرارات به پیاده روی ژنو واکنش نشان دادند.

دولت احتمالا انتقادها از پیاده روی را به مثابه نوعی بهانه جویی تحلیل کرده است. اگر به یاد بیاوریم که دولت با منتقدان چقدر نامهربان و درباره آنها چقدر توطئه اندیش بوده این عجیب هم نیست. ولی این نگاه واقعیت ندارد. منتقدان برای دولت خیرخواهی کرده اند و سخنشان همه این است که اولا اغفال نشده اند و می دانند میان دولت و امریکا چه اتفاقی در حال رخ دادن است و ثانیا، از دولت می خواهند دشمنی دشمن را  چنان پاسخ ندهد که مستلزم اهانت به ملت باشد.