قدم زدن محمدجواد ظریف و جان کری در ژنو ارزش دیپلماتیک چندانی نداشته و ظریف خود گفته است هدف آنها صرفا رفع خستگی پس از یک مذاکره چندین ساعته بوده است. در واقع مساله اصلی در اینجا هم دیپلماسی نیست. دیپلماسی به آن خوبی که آقایان انتظار داشتند و وعده داده بودند پیش نمی رود و حل آن هم با نشستن میسر نشده، با قدم زدن و حتی دویدن هم ممکن نخواهد شد.

اصل مساله این است که دولت آشکارا از خط قرمزی که در زمینه فراتر نبردن تعامل با آمریکا از موضوع هسته ای برای آن ترسیم شده، عبور کرده است. آنچه اکنون عملا می بینیم این است که وزارت امور خارجه در حال ایجاد زیرساختی از روابط با آمریکاست که چه مذاکرات هسته ای به نتیجه برسد و چه نرسد، به هم زدن این زیرساخت برای دولت دشوار خواهد بود. سطحی از گره خوردگی، تعامل مستمر و شخصی شدن روابط میان مقام های وزارت امور خارجه و آمریکایی ها رخ داده که تبعات آن به هیچ وجه به آن سادگی که دولتی ها وعده می دهند قابل کنترل نخواهد بود. مساله اصلی این است. به عبارت دیگر، مساله این است که دولت در حال تغییر دادن سنت های دیپلماتیک نظام در تعامل با آمریکاست و عملا خود را درگیر نوعی از روابط با آمریکایی ها کرده که هیچ سنخیتی با تداوم تقابل راهبردی تهران ـ واشنگتن ندارد. این سنت جدید که دیپلمات های وزارت امور خارجه با رفتارهایی نظیر پیاده روی، صدا کردن یکدیگر با نام کوچک، تلفن و ایمیل روزانه و احتمالا رفتارهای دیگری که ما از آنها مطلع نشده ایم، در حال ایجاد آن هستند، همه در راستای تغییر سنت دیپلماتیک ایران درباره آمریکاست که دولت هیچ مجوزی برای آن ندارد و هیچ استدلال قانع کننده ای هم که بتواند چنین رفتاری را توجیه کند در دست نیست.

فرض کنید فردا مذاکرات هسته ای به نتیجه نرسد، امری که با توجه به وضعیت فعلی مذاکرات کاملا محتمل است. آیا ظریف و کری یا معاونان آنها قادر خواهند بود به سادگی همه چیز را میان خود تمام کنند و دیپلماسی به وضعیت پیش از تعامل مستقیم دوجانبه بازگردد؟ مسلما اگر مذاکرات صرفا به موضوع هسته ای محدود مانده و معیارهای تماس میان دوطرف حداقلی تعریف شده بود چنین چیزی ممکن بود اما حالا سطح گره خوردگی فراتر از آن است که دولت بتواند خود را به سادگی از اعتیاد نشست و برخاست با آمریکا برهاند.

آنچه کار را سخت تر می کند این است که می دانیم سطح عمیق تری از روابط هم در جایی شکل گرفته که اصطلاحا دیپلماسی مسیر 2 خوانده می شود. مسیر2 جایی است که مذاکرات غیررسمی و کاملا محرمانه در آن برگزار می شود. دولت از همان ابتدا که مجوز تعامل با آمریکا در موضوع هسته ای را دریافت کرد، حجم وسیعی از مذاکرات مسیر 2 را تعریف کرده که هنوز هم به اشکال مختلف ادامه دارد. سطح در هم تنیدگی روابط دوطرف در مذاکرات مسیر 2 از آنچه در مسیر یک می بینیم بسیار عمیق تر است. اگرچه دولت تاکنون محتوای این تعاملات و حتی اصل آنها را با وسواس تمام پنهان نگه داشته ولی بالاخره روشن است که وقتی 2 طرف در مذاکرات رسمی چنین رفتار می کنند، در مذاکرات غیررسمی و محرمانه روابط بسیار اساسی تر و عمیق تری میان آنها شکل گرفته است. همه اینها در حالی است که اولا تعامل با آمریکا هیچ پیشرفت محسوسی در مذاکرات هسته ای ایجاد نکرده و ثانیا مقام های آمریکایی در حالی که این نشست و برخاست ها ادامه داشته نه فقط از اهانت های خود علیه ملت ایران نکاسته اند بلکه می بینیم روز به روز بر حجم و شدت آن افزوده شده است.

در واقع، می توان گفت مانور «نزدیکی به آمریکا» تنها عایدی دولت از این سبک دیپلماسی بوده و وقتی به متن مذاکرات نگاه می کنیم، هیچ کدام از این رفتارها موجب نشده آمریکایی ها حتی اندکی بر امتیازهای واقعی که حاضرند به ایران بدهند، بیفزایند. به لحاظ تاریخی هم، یکی از مهم ترین انتقادها به دیپلماسی به اصطلاح اعتمادساز آقایان این بوده است که امتیاز های واقعی می دهند ولی در مقابل تنها لبخند و تعارف دریافت می کنند. این نوع رفتار، طرف مقابل را کاملا دچار این سوءتفاهم کرده است که همین رفتارهای خنک شکلی برای طرف ایرانی کافی است و نوبت به بده بستان که می رسد این ایران است که باید از خط قرمزهای خود دست بردارد.

این نکته مهمی است. زمانی هست که یک دیپلمات با طرف مقابلش به خنده و گپ و گعده می نشیند ولی پس پرده فراموش نمی کند آن که روبه رویش نشسته دشمن است و باید از همه ابزارهای موجود برای تقابل با او بهره ببرد.

این جنس نشست و برخاست خیلی مهم نیست و نباید بر آن سخت گرفت اما اگر در میانه بگو و بخند، دیپلماتی فراموش کرد که اصل قصه چیست و پوسته را با هسته اشتباه گرفت و فرم دیپلماسی را به جای محتوای آن نشاند و دلش متمایل به مهربانی و همدلی با دشمن شد و سرآخر، هم ادبیاتش دگرگون شد و هم منطق طرف مقابل را پذیرفت؛ آنجاست که فاجعه رخ می دهد. منتقدان نگران این دومی بوده اند که چنین با حرارت به پیاده روی ژنو واکنش نشان دادند.

دولت احتمالا انتقادها از پیاده روی را به مثابه نوعی بهانه جویی تحلیل کرده است. اگر به یاد بیاوریم که دولت با منتقدان چقدر نامهربان و درباره آنها چقدر توطئه اندیش بوده این عجیب هم نیست ولی این نگاه واقعیت ندارد. منتقدان برای دولت خیرخواهی کرده اند و سخن شان همه این است که اولا اغفال نشده اند و می دانند میان دولت و آمریکا چه اتفاقی در حال رخ دادن است و ثانیا از دولت می خواهند دشمنی دشمن را چنان پاسخ ندهد که مستلزم اهانت به ملت باشد.