در گفتمان ديني مسئله «حق» و «شناخت راه حق» غايت بصيرت‌بخشي و بصيرت‌خواهي است، اما در دنياي مادي‌گرايي شايد «اطلاع» جايگزين بصيرت شود، چراكه اطلاع‌رساني به موقع مي‌تواند موجب حفظ منافع يا گسترش آن شود. حال آنكه در انديشه ديني بصيرت الزاماً به تأمين منافع مادي- شخصي منجر نمي‌شود، بلكه شاخص درست عمل كردن براي حصول عاقبت به خيري است. بصيرت داراي جنبه‌هاي كيفي و انتزاع است، به همين دليل سنجش آن نيز بسيار مشكل است. لذا چگونگي بصيرت را معمولاً در رفتار آدمي مي‌سنجند و به قضاوت مي‌نشينند.

 براي قائلين به پلوراليسم ديني مقوله بصيرت پيچيده‌تر است، چرا كه همه فهم‌ها را مبتني بر فهم انسان «خود‌بنياد» محترم مي‌شمارند، بنابر‌اين نقطه غايي و شاخص مشترك براي فهم بصيرت وجود ندارد. شايد با اين دستگاه معرفتي، بصيرت «زرنگي» منفعت‌طلبانه تعبير شود. اما بصيرت ديني توأم با معنويت، عقلانيت، مسير‌شناسي و دوري از دنيا‌گرايي يك سويه است. راهي كه به واسطه بسط بصيرت انتخاب مي‌شود هميشه مناقشه‌انگيز بوده است و هميشه جمعي مدعي اين بوده‌اند كه : هر كس مانند شما فكر نمي‌كند بي‌بصيرت محسوب مي‌شود. اما گم‌ نكردن راه در طول سال‌هاي متمادي، نغلتيدن در ورطه دنيا و فساد، عدم نگاه برون‌ديني به دين و ثبات در باور‌هاي ديني از جمله شاخص‌هايي هستند كه امروز به صورت ناخودآ‌گاه قضاوت در‌باره بصيرت را تسهيل مي‌نمايند.

مقام معظم رهبري در ديدار آذر‌ماه امسال با بسيجيان، براي اولين بار شاخص‌ها و اركان بصيرت را تبيين نمودند. با شاخص‌هاي مذكور، تنوع سلايق نيز مي‌توانند متناسب با سليقه خود بصيرت را تبيين و تفهيم نمايند و نسبت خود با آن را به نظاره بنشينند. بصيرت صرفاً در مواجهه با غيريت اتفاق نمي‌افتد، بلكه شناخت خودي نيز كمتر از شناخت دشمن نيست.

به همين دليل احساس مسئوليتي كه به تكليف‌گرايي منجر شود اگر توأم با بصيرت نباشد عوارض آن بد‌تر از احساس بي‌مسئوليتي است. ورود به چالش‌ها و ميدان‌هاي مختلف اگر از روي دردي باشد كه توأم با بصيرت نيست مي‌تواند به فاجعه تبديل شود و فضاي دوست و دشمن را تركيب يا جابه‌جا نمايد. معظم‌له بصيرت را همان روشن‌بيني تعبير نمودند كه داراي شاخص‌هاي مشخصي است.

1- شناخت‌ زمان:

زمان‌شناسي از مهم‌ترين اركان بصيرت است. اينكه چه موقعي مناسب براي چه كاري است اساس تصميمات است. تصميمات كلان ملي و بين‌المللي كه با سر‌نوشت يك ملت گره خورده است در زمان‌شناسي مسئله مهمي است، به طور مثال زمان شروع مذاكرات هسته‌اي چه موقع بايد باشد؟ بر‌خورد يا حمايت از يك مسئول با يك بر‌نامه يا راهبرد چه زماني بايد انجام شود؟ شروع يك مبارزه يا پايان آن چه زماني بايد انجام شود. تصميم خواص در زمان لازم يعني همان شناخت زمان و اين همان چيزي است كه توابين كربلا و حتي مختار ثقفي در شناخت زمان آن دچار ترديد شدند  و در طول تاريخ موارد مشابه زيادي وجود دارد.

2- شناخت نياز:

بستر زمان، موقعيت‌هاي پديده آمده و شناخت از جامعه به شناسايي نياز منجر مي‌شود: نياز به صلح، نياز به مبارزه، نياز به فلان روش در اداره كشور، شناخت نياز‌هاي اجتماعي و فرهنگي و نياز به شناخت مصلحت‌ها و اتفاقات چگونه محقق مي‌شود؟ به طور مثال آيا اكنون نياز به جهاد سازندگي نداريم؟ چرا بعد از جنگ نياز به ادامه حيات بسيج توسط امام تأكيد شد؟ سال 1358 چه نيازي به تشكيل بسيج مستضعفين بود؟ بنابر‌اين نياز و زمان در پيوند با هم بخشي از شاكله بصيرت و روشن‌بيني را نشان مي‌دهند.

3- شناخت اولويت:

اولويت‌گذاري زماني اهميت پيدا مي‌كند كه در چند جبهه نياز به مبارزه باشد يا با منابع محدود انساني و مالي بخواهيم كاري را پيش ببريم. در ارائه مباحث شناختي، فكري و سياسي بايد بدانيم كدام مسئله آني‌تر و لازم‌تر است.

روشن بودن هدف نهايي در يك راهبرد يا بر‌نامه به صورت طبيعي اولويت‌ها را مشخص مي‌كند اما عكس آن نيز متصور است به طور مثال داعش اعلام مي‌كند كه مبارزه با شيعه نسبت به مبارزه با صهيونيست اولويت دارد. اين اولويت بر چه اساسي شكل مي‌گيرد؟ از روي بصيرت است يا بي‌بصيرتي؟ طبيعتاً متغير‌ها، بايد‌ها و نبايد‌ها و تساهل‌ها و عصبانيت‌ها نيز در اولويت‌گذاري مؤثر‌ند.

اشتباه در شناخت اولويت‌ها‌ انسان يا حكومت را در رسيدن به اهداف مهم‌تر ناكام مي‌گذارد و بعضا ممكن است به فاجعه تاريخي منجر شود كه داعش نمونه آن است.

4- شناخت دوست:

شناخت دوست در عمل جبهه‌اي از اركان بصيرت است. زيرا باعث هم‌افزايي در ايجاد آمادگي‌ها و تقويت قواي رواني و تأثيرگذاري مي‌شود. شناخت صحيح دوست موجب استفاده صحيح از انرژي و پيشگيري از سايش بيهوده آن خواهد شد. اين شناخت در روز حادثه موجب برآورد دقيق‌تر از آمادگي‌ها، موجودي‌ها و فرصت‌ها خواهد شد و سطح و ميزان مانور و عمل را تعيين خواهد كرد. شناخت دوست همچنين باعث مرز‌بندي روشن‌تر از خودي و ديگري خواهد شد و از ريزش جلوگيري خواهد كرد.

5- شناخت دشمن:

اين شاخص مهم‌ترين شاخص بصيرت است، چرا كه تا دشمن شناخته نشود، نحوه مواجهه با آن، راهبرد‌ها، تاكتيك‌ها، آرايش مبارزه و سناريو‌هاي مختلف مبارزه قابل طراحي نخواهد بود.

در شناخت دشمن آنچه لازم است تفكيك بين منتقد، مخالف و معاند است. اين سه سطح را نمي‌توان با يك چشم نگريست و براي مواجهه با هر سه طيف نمي‌توان يك نسخه پيچيد. دشمنان مبنايي و دشمنان عارضي نيز در اين شناخت بايد تفكيك شوند. علت دشمني‌ها اگر مبنايي يا عارضي باشد بايد با روش‌هاي متفاوت با آن مواجه شد.

6- شناخت ابزار مبارزه:

شناخت دشمن پيش‌نياز شناخت ابزار مبارزه است. ابزار مبارزه ممكن است سلاح، فكر، رسانه، اقتصاد، فرهنگ يا موارد ديگري باشد كه براي مواجهه با آن بايد ابزار متناسب طراحي نمود. مثلا فردي را كه با انديشه‌هاي بنيان‌كن به مبارزه وارد مي‌شود نمي‌توان با ابزار سخت از ميدان به در نمود. بايد ابزار مبارزه نيز در همان تراز طراحي شود.

7- محل استقرار دشمن:

منظور از محل استقرار صرفا جغرافيايي نيست. منظور ميدان مبارزه است كه دشمن كدام عرصه را براي مبارزه انتخاب كرده است. در كداميك از ميدان‌هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي، يا نظامي است. شناخت محل نفوذ يا محل استقرار دشمن از مهمات بصيرت است، چرا كه عدم شناخت صحيح آن مي‌تواند به غفلت از مواضع دشمن و نهايتاً شكست منجر شود. 

ماحصل سخن مقام معظم رهبري در شمردن اركان بصيرت اين است كه احساس مسئوليت اگر توأم با درك و روشن‌بيني نباشد زيانبار يا بي‌فايده خواهد بود. «بددفاع كردن» از مهم‌ترين شاخص‌هاي احساس مسئوليت بدون بصيرت است. در سوي ديگر نقادي نسبت به نظام و مخالفت با آن اگر با همان گفتمان و شاخص‌هايي كه دشمن نقد مي‌كند صورت گيرد نشان‌گر بي‌بصيرتي و عمل در پازل دشمن است. احساس مسئوليتي كه به تكميل پازل دشمن منجر شود اگر توأم با حرف حق نيز باشد نوعي بي‌بصيرتي ديگر است كه علت آن عدم توجه به هفت ركن ذكر شده در بيان مقام معظم رهبري است.