پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حسين قاسمي- خط سازش وذلت از ابتدای انقلاب تمام تلاش خود را برای تخریب حضرت امام خمینی ره و انقلاب وارزشها که ستونهای مقاومت وپایداری ملت هستند،به کار بسته است.این خط در روزها و ماههای اخیرخصوصادر ایام هفته دفاع مقدس ،تلاش جدی را برای تخریب و تضعیف ارزشها و دفاع ومقاومت جانانه ملت ایران درهشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی انجام دادند به گونه ای که نسبت به سالهای قبل این حجم از اتش رسانه ای علیه دفاع مقدس افزایش چشمگیری پیدا کرده بود.شاید بتوان مهمترین خطوط جنگ روانی و تبلیغاتی خط ذلت وسازش درباره دفاع مقدس دراین ایام، معطوف به تبرئه صدام از تجاوز واغازکنندگی جنگ ومقصرجلوه دادن حضرت امام ره بوده است.هرچند صدام رفت ولی این خط دست از تبرئه صدام نمی کشد.واین درحالی است که سازمان ملل درسال 1991 رسما صدام را به عنوان متجاوز واغازکننده جنگ معرفی کرد.
درهمین راستا عناصروابسته به سازمان سیا مانند علی افشاری بانوشتن مطلبی در سایت رادیو زمانه باعنوان" چرا ایت الله خمینی درشکل گیری جنگ ایران وعراق موثر است؟" مدعی می شود:
"یکی از جنبه‌های مغفول در موضوع جنگ هشت ساله، نقش آیت‌الله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است."
پیش از این نیز مطالبی بامضمونی نزدیک به مطلب علی افشاری ،توسط محمد ملکی ،ایرج مصداقی عضو سازمان منافقین و برخی اعضای گروهک نهضت ازادی منتشر شده بود.
محمد ملکی در مطلبی با عنوان "جنگ هشت ساله؛ نعمت یا نقمت" شعار صدور انقلاب توسط امام خمینی ره را عامل جنگ می داند و حتی تاجایی پیش می رود که تلویحا شهادت سید محمد باقرصدر و خواهرش بنت الهدی به دست رژیم بعث را نتیجه عملکرد امام و انقلاب می داند.
محمد ملکی در همان ابتدای مطلب خود درباره نحوه اطلاع از حمله عراق ،به گونه ای می نویسد که خواننده احساس میکند مردم ما خصوصا جوانان از انکه صدام به ایران حمله کرده خوشحالند و صدام را منجی نشان داده است.البته در این شک ندارم که ملکی نظر وخواست قلبی خود را در این داستان از زبان  بقول ایشان"چندجوان" بیان کرده است والا جوانان ونوجوانان ما درجنگ امتحان خود را مردانه پس داده اند:

"حدودِ ساعت ۱۲ ظهر روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ وقتی از دانشگاه تهران (دانشکده دامپزشکی) که آن روزها بر روی دانشجویان بسته بود و فقط استادان حق داشتند در دفتر کار خود حاضر شوند و به نوشتن و خواندن مطالب علمی بپردازند – برای رفتن به خانه ام (امامزاده قاسم) در صف اتوبوس خیابان جمالزاده ـ تجریش، ایستاده بودم صدای چند انفجار را شنیدم. در همین موقع اتوبوسی رسید و به صف ایستادگان سوار آن شدند. همه نگران از صدای انفجار، به هم نگاه میکردند و علت را جویا میشدند.

چند جوان محصل سوار اتوبوس شدند یکی از آنها با هیجان گفت: به فرودگاه مهرآباد حمله هوایی شده، در قیافه و گفتارش خوشحالی از این واقعه را میشد دید.

من که آن روزها شرایط روحی سختی را میگذراندم به جوانک با عصبانیت گفتم «بچه به مملکت حمله شده تو اظهار خوشحالی میکنی؟» 

البته از امثال ملکی توقعی جز این نیست؛حمید نقاشیان یکی از مسئولین پیگیری پرونده فرقان درباره سوابق و عملکرد محمد ملکی می گوید : 

« یکی از اعضای فرقان به نام مهدی آیتی ، رابط بین گودرزی و آقای محمد ملکی ـ از اعضای نهضت آزادی و رئیس اسبق دانشگاه تهران ـ بود . دانشجویان پیرو خط امام در لانه جاسوسی نامه ای را پیدا کردند که مضمون آن نشان می داد که گروه فرقان از طریق سفارت آمریکا ، مورد عنایت و توجه سازمان سیا بوده است ! و ملاقات هایی هم با آقای محمد ملکی داشته اند . بعد از اینکه آنها این نامه را پیدا کردند ، روزنامه کیهان تیتر زد که رابطه گروه فرقان با آمریکا کشف شد »

نقاشیان در مصاحبه دیگری با ماهنامه مطالعات سیاسی در سال 1391 ، می گوید : 
« در جریان تحقیقات ، به ارتباط محمد ملکی با سفارت آمریکا و روابط بسیار نزدیک وی با سفارت که در اسناد لانه جاسوسی هم جزئیاتش آمده است ، برخوردیم و تقریباً افشاء شد که برای نفوذ در ساختار فرقان چه کارهایی انجام داده است . ملکی رابطه‌ای با مهدی آیتی ایجاد کرده بود که به نوعی آیتی از او هم کمک فکری می گرفت و هم درباره رابطه اش با گودرزی و اقدامات فرقان به او گزارش می داد که چه جریانی است و چه برنامه ای دارد . مخصوصاً اولین ترور که صورت می گیرد ، این ارتباط جامعتر و تشکیلاتی تر می شود و اینکه ملکی بتواند به نوعی با گزارشی که بعداً به سفارت آمریکا داده است ، فرقان را یک نوعی تحت الشعاع خواست سیاست های سفارت آمریکا دربیاورند یا خط عملیاتی بدهند . وقتی این رابطه را بچه های پیرو خط امام افشاء کردند و تیتر روزنامه ها شد و روزنامه در زندان پخش شد ، مهدی آیتی از وحشت اینکه با گودرزی و دیگران روبه رو شود ، همان شب خود را حلق آویز و خودکشی کرد ».
تقی رحمانی عضوگروهک ملی مذهبی نیز در یادداشتی درهمین راستا باعنوان "بازرگان،خمینی ،منتظری و جنگ"  حضرت امام را متهم به تنش افرینی می کند.تقی رحمانی نوشته :
"اقای خمینی به تنش با بخشی از جهان توجه دارد این تنش منجر به اعمال رهبری حکومت ایران بر بخشی از اعتراضات مردم منطقه خواهد شد"
سخنان عباس کیارستمی را نیز باید در همین پازل دید.عباس کیارستمی چندی پیش در حاشیه جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان دانشگاه سیراکیوز آمریکا گفته بود:
 «یک هفته قبل از اینکه اینجا بیایم یکی از فیلمسازانی که سال‌ها فیلم جنگی ساخته (اشاره به ابراهیم حاتمی کیا) فیلم‌های پرهزینه جنگی و البته با مخاطب کمتر- برای اینکه مخاطب ایرانی دیگر حوصله جنگ نداشت، بنابراین بودجه‌های خیلی سنگین می‌گیرد و فیلم‌های جنگی می‌سازد، گوش من را پیچانده بود که زمانی که ما داشتیم می‌جنگیدیم کیارستمی داشت دنبال دفترچه دوستش می‌گشت. «خانه دوست کجاست» یکی از پربیننده‌ترین فیلمهایی بود که من ساختم، درواقع همه جای دنیا آن را می‌شناسند. «خانه دوست کجاست» ماندگار شد چون راجع به یک ارزش انسانی صحبت می‌کرد اما فیلم‌های تو نماند چون تو راجع به یک پریودی از تاریخ ایران حرف زدی که تازه آن پریود هم به هیجان اورد بچه ها را. احمدپور (شخصیت اصلی فیلم خانه دوست کجاست) رفت پس داد دفترچه را، اما تو به هیجان آوردی و احمدپورهای دیگر رفتند در جنگ و کشته شدند و حالا پس از سال‌ها می‌شود راجع به آن‌ها فکر کرد که آن‌ها چطوری از بین رفتند. در یک جنگی که هیچ مفهومی نداشت.»
 
در این مطلب به دنبال ان هستم که بر اساس پاره ای شواهد و مستندات به بررسی  سوابق تهدیدات واقدامات و تحرکات نظامی و امنیتی و تبلیغاتی رژیم بعث عراق به عنوان مقصر و اغازگر جنگ بپردازم.امیدوارم این مطلب بتواند در این وانفسای مظلومیت امام ره و انقلاب وشهدا وحملات مدام به ارزشها توسط نامردهایی که در زمان نواختن شیپور جنگ تماشاگریا بعضا چوب لای چرخ انقلاب و نظام می گذاشتند ،ذره ای موثر باشد.

ای شرارت پیشـِگان هرزه گرد
در کجا بودید هنگام نبرد

در کجا بودید وقتی جنگ بود
عرصه بر شیران عالم تنگ بود

فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند

تجاوزات صدامیون ازابتدای انقلاب تا 57/6/30


رژیم بعثی عراق از 1357/12/1الی 1359/6/30یعنی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا شروع سراسری جنگ تحمیلی ،984عملیات و1273 مورد تحرکات مرزی در مرزهای ایران داشته است که 241 شهید ،629 مجروح و 144 اسیر نتیجه این تجاوزگری ها بوده است.

تجاوزات عراق در طول مرز از تاریخ 57/12/1 تا 59/6/30

یگان متجاوز عملیات تحرکات مرزی جمع
زمینی 688 1229 1917
هوایی 252 22 274
دریایی 44 22 66
جمع 984 1273 2257

نتایج تجاوزات رژیم بعث عراق از تاریخ 57/12/1 تا59/6/30(جدول ضایعات انسانی خودی)

شهید مجروح اسیر جمع
241 629 144 1014

 

به موازات عملیات منظم ارتش عراق در سرتاسر نقاط مرزی،دشمن به اقدامات دیگری از جمله توزیع سلاح بین عشایرخوزستان وعناصر ضد انقلاب در سراسر مرز دست زد.ضد انقلاب وابسته ومورد حمایت بعثیون در استانهای خوزستان،ایلام،کرمانشاه ،کردستان واذربایجان غربی  1143عملیات ،236موردبمب گذاری عمل کرده وخنثی شده،130مورد مین گذاری عمل کرده وخنثی شده و451 مورداقدامات ایذایی (عملیات+بمب گذاری و مین گذاری+اقدامات ایذایی=1960) انجام دادند که نتیجه اقدامات ضد انقلاب وابسته به صدام عبارت است از :1656شهید ،2775مجروح و 691 اسیر.(1)

 

رژیم بعث و کودتای نوژه

 نقش صدام ورژیم بعث در کودتای نوژه علیه انقلاب اسلامی بحثی مستند و غیرقابل انکار است.کودتای ناکامی که با محوریت شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر دوران پهلوی و جمعی از نظامیان سکولار ارتش در شامگاه ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ پیش از آنکه رسما آغاز شده باشد، پایان یافت. 

انتشار بخشی از اسناد ازاد شده ارشیو ملی بریتانیا توسط پژوهشگر ایرانی اقای مجید تفرشی گوشه هایی از همکاری وهمراهی شاپور بختیار و برخی سران سلطنت طلب رژیم پهلوی را با رژیم بعث درکودتا و قبل و بعد از ان نشان می دهد. در این اسناد امده است:


"لرد پيتر کرينگتون، وزير امور خارجه بريتانيا، در يک گزارش سری به تاريخ ۲۳ اوت (اول شهريور) با نام بردن از داوود آليانس بازرگان يهودی ايرانی تبار به عنوان «شريک تجاری منچستری بختيار» از درخواست آليانس از مقامات بريتانيا در جهت واسطه شدن برای جلب همکاری حکومت صدام حسين در عراق با بختيار ياد کرده است.

کرينگتون عنوان کرد که حکومت عراق علاقمند است حکومت جديد ايران از طريق يک جنبش ملی گرايانه و نه يک حرکت راديکال سرنگون شود.

يکی از علاقمندان و حاميان بختيار در بين سياست ورزان بريتانيايی، جوليان ايمری، معاون سابق وزارت امور خارجه و نماينده با نفوذ و پر سابقه آن کشور بود. ايمری در نيمه آگوست (اواخر مرداد) در پاريس با بختيار ديدار کرد. در اين ديدار بختيار بخشی از «شکست خود برای نجات شاه» را به «انتخاب ديرهنگام خود» مرتبط کرد. اين در حالی بود که بختيار «اعتبار خروج شاه از ايران را متعلق به خود و بر اساس توصيه کارتر» دانست. به باور بختيار، خروج شاه از ايران مانع به راه افتادن حمام خون توسط ارتش ايران شد.

در اين ديدار، بختيار نيز مدعی لرزان بودن موقعيت حکومت جديد تهران شد: «رژيم خمينی بيشتر از چند ماه ديگر نمی‌تواند دوام يابد و چند گروه کمونيست و جدايی طلب آماده در دست گرفتن قدرت هستند.»

در ادامه اين گفت و گو، بختيار از احتمال انجام يک کودتا از جنوب کشور و بازگرداندن سلطنت به ايران به وسيله به تخت نشاندن رضا پهلوی وليعهد صحبت کرد. در عين حال بختيار شاه را «غير قابل پذيرش» ارزيابی می کرد و هيچ شانسی برای بازگشت او به قدرت در ايران قائل نبود.

در همين ديدار بختيار بار ديگر از ايمری نيز خواست تا ميانجی جلب حمايت حکومت صدام حسين در عراق از تلاش وی برای سرنگونی جمهوری اسلامی در ايران شود.

در تداوم اين گفت و گو و ديدار لرد جورج- براون، وزير سابق امور خارجه و اقتصاد در کابينه هارولد ويلسون و معاون پييشن حزب کارگر، با بختيار در پاريس بود که در روز ۳۰ اوت (۸ شهريور) براون با صدام حسين رييس جمهور جديد عراق، که تنها يک ماه و نيم از کودتای آرام او عليه احمد حسن البکر می‌گذشت ديدار کرد. در اين ديدار حامد علوان وزير امور خارجه عراق نيز حضور داشت.

در اين ملاقات براون با اشاره به امکان همکاری‌های بختيار و حکومت عراق، خواهان همکاری بغداد و بختيار عليه حکومت اسلامی ايران شد. آغاز فعاليت‌های راديويی و تبليغاتی طرفداران بختيار در داخل عراق از تبعات ديدار براو با صدام حسين بود.

جوليان ايمری در روز ۲۱ مارس ۱۹۸۰/ اول فروردين ۱۳۵۹ در ديداری با کرينگتون وزير خارجه بريتانيا با اعلام اين که با شماری از مخالفان تبعيدی سرشناس جمهوری اسلامی از قبيل بختيار، فريدون جم، غلامعلی اويسی و اردشير زاهدی ديدار داشته، گزارشی از فعاليت‌های آنان را ارائه کرد.

به گفته ايمری، عراقی‌ها به بختيار و اويسی پيشنهاد کمک داده ‌اند و صدام حسين شخصا به اين موضوع اظهار علاقه کرده است. برادر صدام [برزان ابراهيم حسن التکريتی] رييس سازمان امنيت [عراق] دستور کمک داده است. به بختيار پيشنهاد گشايش دفتری در بغداد داده شده و اويسی بر اين گمان است که که اکنون می‌تواند گروه‌های کماندويی به داخل ايران بفرستد.

ايمری ادامه داد، در اين مرحله اويسی و بختيار خواهان کمک بريتانيا در شکل تأييد نقشه‌های آنان هستند. به گفته اويسی و بختيار، «روی آوردن به بريتانيا عاقلانه‌تر از کمک خواستن از آمريکا است.»

لرد کرينگتون در واکنش به سخنان ايمری گفت که به نظر دولت بريتانيا، اويسی هيچ شانسی ندارد و همکاری او با بختيار هم تاکتيکی است. وزير خارجه بريتانيا افزود: «اقدام برای سرنگونی رژيم انقلابی با کمک گرفتن از خارج، نتيجه معکوس خواهد داشت و حتی ممکن است حکومت انقلابی ايران را در آغوش روس‌ها بياندازد.»

سه روز بعد در روز ۲۴ مارس (چهارم فروردين)، داوود آليانس، در نيويورک با پارسونز که به تازگی نماينده دائم بريتانيا در سازمان ملل شده بود، مدعی تماس‌های گسترده بختيار در ايران و آماده شدن مقدمات بازگشت او به ايران شد.

آليانس عنوان کرد که بختيار تماس‌های سطح بالايی با ايران داشته و با اعضای ارشد تعدادی از کميته‌ها و حتی آيت‌الله بهشتی هم در تماس بود. به گفته آليانس، شريعتمداری هم آماده بود تا در زمان مناسب به هر کسی که امکان سرنگونی خمينی را داشته باشد قول همکاری بدهد.

نتيجه گيری پارسونز درباره ديدارش با آليانس اين بود: «بختيار به اين نتيجه رسيده که احساسات ضد خمينی در سراسر ايران در حال گسترش است و لحظه سرنوشت چندان دور نيست.»

پارسونز تاکيد کرد: ظاهرا بختيار پول زيادی برای اين عمليات دارد. صحبت‌هايی درباره فوران نعمت عراقی شده و آليانس از کمک اسراييلی‌ها به بختيار هم صحبت کرده است.

پارسونز در پاسخ به درخواست دوباره آليانس برای حمايت بريتانيا از بختيار، با کنايه به بازگشت آيت الله خمينی به ايران، اعلام کرد که در جريان امور ايران نيست، ولی برايش بسيار دشوار است که فکر کند در شرايط فعلی بختيار بتواند فاتحانه از طريق مهرآباد به ايران برگردد.

ديدارهای آليانس به نيابت از بختيار با مقامات بريتانيايی همچنان ادامه می ‌يافت. روز ۱۹ ژوئن/ ۲۹ خرداد، ديويد ميرز رييس بخش خاورميانه وزارت خارجه به دنبال درخواست اضطراری آليانس با او ديدار کرد. اين ديدار به دنبال ديدار بختيار با آليانس انجام شد.

آليانس تاکيد کرد که «بختيار هم اکنون در پول غلت می‌زند و آماده برای اقدام است. او يک سازمان در ايران و سه ايستگاه راديويی دارد، يکی به صورت سيار، مستقر و فعال در اطراف تهران، يکی در عراق و يکی در جايی ديگر.»

آليانس يک بار ديگر به نيابت از بختيار از ميرز درباره «موضع بريتانيا» در قبال فعاليت های بختيار سوال کرد. به گفته اليانس، بختيار از آمريکايی‌ها دست کشيده و آن‌ها را «احمق و بی‌ربط» می‌داند. ولی از نظر بختيار بريتانيايی‌ها عاقل‌ترند.

اين در حالی بود که آليانس اظهار داشت بختيار گفته است که حمايت بريتانيا از او «بوسه مرگ» است. بختيار هم ضمن تاييد ديدگاه «شريک منچستری» خود گفته بود که مقامات لندن بايد نقشه‌ای داشته باشند، چرا که آن‌ها زيرک‌تر از آن هستند که ساکت نشسته و اجازه دهند ايران به دست کمونيست‌ها بيفتد. او فقط يک تضمين حمايتی برای آغاز کار می‌خواهد و ارائه اين تضمين تضادی با سياست‌های لندن ندارد.

بر اساس يک گزارش محرمانه، در ديدار اندرو ويتلی خبرنگار پيشين بی.بی.سی و روزنامه نگار مقيم ايران با استيون لمپورت يکی از مسئولان ارشد بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا، در ۲۵ ژوئن ۱۹۸۰/ ۴ تير ۱۳۵۹ مسائل مختلف ايران به ويژه وضعيت اپوزيسيون خارج از کشور مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

به عقيده ويتلی، سه راديو خارج از کشوری صدای آزاد ايران (وابسته به اويسی)، راديو ايران (وابسته به بختيار) و يک رسانه گفتاری جديد به نام راديو وطن (از قاهره) تاثير زيادی در ايران داشتند. بر اساس اين گزارش، راديو وطن به احتمال قريب به يقين توسط آمريکايی‌ها حمايت مالی می‌شد.

ويتلی که مناسبات نزديکی با بختيار داشت، از احتمال حمايت عراق، عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خليج فارس از فعاليت های بختيار و اويسی سخن گفت.

ادامه اين ديدارها به سفر آخر ژوئن (اوايل تير) جوليان ايمری و پيتر تمپل موريس، ديگر عضو ارشد آن زمان حزب محافظه کار در پارلمان بريتانيا، به پاريس و ديدار طولانی و جداگانه آن دو با اويسی و بختيار منجر شد. ايمری و تمپل موريس گزارش هايی از اين دو ديدار تهيه و به مقامات بريتانيا ارسال کردند. اين ديدارها در فاصله‌ای کمتر از دو هفته قبل از شکست کودتای نوژه در ايران صورت گرفته بود.

در ادامه اين گزارش درباره مناسبات ارتشبد اويسی و حکومت صدام حسين در عراق آمده است: «ژنرال اويسی چندين ديدار از عراق داشته و ادعا می‌کند که گفتگوهای خوبی هم با پرزيدنت صدام حسين داشته است. شماری از افسران اويسی در عراق حضور دارند. او يک ايستگاه راديويی در عراق دارد که برای ايران برنامه پخش می‌کند. او امکاناتی دارد که مردانش تقريبا هر زمانی که بخواهد می‌توانند در داخل ايران تردد کنند.»

ايمری درباره طبيعت پيوند اويسی و عراق می ‌نويسد: «اويسی معتقد است که صدام حسين بر اساس سه هراس، او را مورد پشتيبانی قرار می دهد. هراس از تصرف ايران توسط شوروی، در نتيجه سرنگونی رژيم بعثی در عراق، هراس از نفوذ خمينی در جامعه شيعه عراق و هراس از تبعات تجزيه کردستان ايران برای عراق.»

به گفته ايمری، شايد صدام در پس ذهنش جاه ‌طلبی تصرف خوزستان را داشته باشد. ولی در حال حاضر و با هر معياری، هراس قوی‌تر از طمع او است. اويسی کمک عراق به خودش را مهم، ولی محدود توصيف کرد.

اويسی همچنين عنوان کرد که ارتباطات دوستانه‌ای را با حکومت‌های مصر، اسراييل و عمان برقرار کرده و خواهان کمک از بريتانيا نيز هست و می‌خواهد اين خواسته را با کويت، امارات عربی متحده و شايد پاکستان هم مطرح کند.

ايمری درباره بختيار و ديدارهايش با صدام حسين چنين نوشته است: «بختيار هم تماس نزديکی با عراقی‌ها برقرار کرده و يک يا چند ملاقات دوستانه هم با صدام حسين داشته است. قدردانی بختيار از نيات صدام حسين، واقعا همانند اويسی است.»

ايمری ضمن اشاره به اختلافات اويسی و بختيار ادامه می‌دهد: «همانند اويسی، به بختيار نيز امکاناتی داده شده تا برخی از افرادش در عراق مستقر شده و به داخل ايران نفوذ کنند. او هم يک ايستگاه راديويی برای خودش دارد که از راديوی اويسی جدا است.»

بختيار به ايمری و تمپل موريس گفت که سازمانی گسترده در سراسر ايران دارد و تقريبا مانند شيوه دوران تبعيد خمينی، هواداران بختيار هم نوار سخنرانی‌های او را در داخل کشور توزيع می‌کنند. او بدون آن که جزيياتی از کارش را افشا کند، اعلام کرد که مورد حمايت ارتشيان ايران هم است.

ايمری معتقد بود که بختيار ارتباطات بين‌المللی خوبی داشت، ولی بيشتر تماس های او با کسانی بود که برای ديدن او به پاريس می‌رفتند.

ايمری درباره روابط اويسی و بختيار نوشت: «اويسی به خوبی از بختيار سخن گفت و از تلاش‌های او استقبال کرد، در عين حال گفت حاضر نيست که زير دست او خدمت کند. اويسی بختيار را سياستمدار حزبی و لابد خود را فرمانده حکومت نظامی می‌داند که بعد از برقراری نظم به مردم اجازه می‌دهد که با اجرای يک همه‌پرسی تصميم بگيرند.»

در مقابل، بختيار خواستار آن بود که «پس از تغيير حکومت توسط نظاميان و پاک کردن کشور از روحانيان و کمونيست‌ها» به عنوان فاز دوم دگرگونی وارد کار شود و پس از تاييد مردم در يک همه پرسی، بار ديگر قانون اساسی مشروطيت را جاری سازد.

ايمری افزود: بختيار هم از اويسی تعريف می‌کرد و حتما ارتباطاتی هم بين آن دو وجود دارد، ولی بختيار هم حاضر به اتحاد با اويسی نبود، چرا که فکر می‌کرد که اين اقدام وجهه او به عنوان يک رهبر ليبرال را مخدوش می‌کرد. هم اويسی و هم بختيار شرايط جمهوری اسلامی را روز به روز به سمت ضعيف‌تر شدن ارزيابی کرده و قدرت افرادی چون بنی‌صدر، قطب زاده و امثال آنان را در برابر آيت‌الله خمينی و روحانيان را ناچيز می‌دانستند. به گفته بختيار: «خمينی به علاوه بنی ‌صدر همچنان خمينی بود، ولی بنی ‌صدر منهای خمينی هيچ نبود.»

ايمری در ارزيابی و توصيه پايانی گزارش خود خطاب به وزير خارجه بريتانيا، با استناد به اطلاعات اويسی و بختيار درباره تقويت شدن حزب توده و مشکلات شديد داخلی و احتمال حمله نظامی شوروی به ايران، توصيه کرده بود که لندن برای جلوگيری از نفوذ و گسترش کمونيسم و شوروی از فعاليت‌های اويسی و بختيار حمايت کند.

بر اساس يک گزارش ديگر، ويتلی در روز ۱۷ جولای/ ۲۶ تير در ديدار با فرانسيس گری‌يه از مسئولان بخش خاورميانه وزارت خارجه کشورش خلاصه‌ای از گفت و گويش با جواد خادم در معرفی گروه‌ها و رهبران اپوزيسون ايرانی در تبعيد را مطرح کرد.

در بخشی از اين گزارش، از ارتشبد فريدون جم و دريادار احمد مدنی به عنوان حاميان بختيار ياد شده و عنوان شده که مدنی اکنون مخفی شده است. ديپلمات بريتانيايی در توضيح خود بر اين گفت و گو ضمن تعجب از موضع مدنی به دليل اين که هنوز در ايران است تعجب، و نسبت به فعاليت جم در گروه بختيار نيز ابراز ترديد کرده است.

در ادامه اين گزارش همچنين از گروهی به نام «نقاب» [نجات قيام ايران بزرگ] ياد شده که دارای يک شورای پانزده نفره در داخل ايران بوده و در زمان ارسال اين گزارش مدعی شده بود که در حال تدارک بازگرداندن بختيار به ايران طی سه ماه آينده است.

اين تلاش را می‌توان به ماجرای نوژه نسبت داد، چرا که همين گروه مسئوليت کودتای نوژه را نيز برعهده گرفت که در ۱۸ تير/ ۹ جولای و در فاصله گفت و گوی ويتلی با خادم و ديدار ويتلی با گری‌ يه، خنثی و با شکست مواجه شده بود.

در ادامه اين گزارش از قول خادم عنوان شده بود: «بختيار مطمئن است موقعی که زمانش فرا برسد، (آیت الله) شريعتمداری از او حمايت خواهد کرد.»

به دنبال چندين روز مصلحت انديشی، هماهنگی و کسب تکليف با وزارت خارجه بريتانيا، فريدون جاهد، خبرنگار بخش فارسی راديوی بی‌بی‌سی مصاحبه‌ای را با بختيار در پاريس در روز ۲۴ جولای ۱۹۸۰/ ۲ مرداد ۱۳۵۹ (سه روز قبل از درگذشت شاه) انجام داد. متن کامل اين مصاحبه نيز برای بازبينی و اعلام نظر برای وزارت خارجه بريتانيا ارسال شد.

اين مصاحبه در حالی انجام شد که بختيار قبلا در ديدار با داوود آليانس، راديوی بی‌بی‌سی را «صد در صد طرفدار خمينی» ناميده و عنوان کرده بود که انگيزه راه اندازی ايستگاه راديويی سيارش در ايران در جهت خنثی کردن تبليغات بی‌بی‌سی است.

در اين مصاحبه، بختيار در پاسخ به سؤالی درباره ادعای مقامات ايران درباره ارتباط بين کودتای نوژه و قصد اشغال ايران توسط عراق گفت: «من هرگز با اشغال ايران توسط عراق موافق نيستم، ولی متاسفانه ايران روز و شب به عراق حمله می‌کند.»

خبرنگار بی‌بی‌سی مجددا پرسيد:  آيا عراقی‌ها به شما قول چيزی را داده‌اند؟ بختيار پاسخ داد: «من از هيچ کس قول نمی‌خواهم، ولی منافع متقابلی وجود دارد و ما هر دو ضد رژيم خمينی هستيم.»

مواضع اويسی و بختيار در موضوعات مختلف موجب شده بود تا ديگر گروه‌های اپوزيسيون علاقه‌ای به همگامی با آنان نداشته باشند. برای مثال، در گزارش ۱۵ آگوست/ ۲۴ مرداد سر جان گراهام (سفير فراخوانده شده بريتانيا از تهران) از قول ريچارد اپنهايمر روزنامه نگار بريتانيايی آمده بود که دکتر خسرو شاکری پژوهشگر و فعال سياسی ايرانی، در ديدا اخيرش به اپنهايمر گفته که او عضو جبهه‌ای از مصدق گرايان است و مصمم است تا خود را از شاپور بختيار، ژنرال اويسی و پاليزبان و منابع مالی و حمايت خارجی جدا نگاه دارد.

روابط اويسی و بختيار با حکومت صدام حسين پس از آغاز جنگ نيز ادامه يافت. روز ۶ اکتبر/ ۱۴ مهر، (دو هفته پس از آغاز جنگ)، الين شيولينو خبرنگار هفته نامه نيوزويک در تهران اطلاعاتی را درباره فعاليت‌های اپوزيسيون خارج از ايران در اختيار لمپورت گذاشت. به عقيده شيولينو: «ايرانيان تبعيدی در پاريس دچار يک آشفتگی جدی هستند و کاملا راه کنونی خود را گم کرده‌اند.»

شيولينو بر اساس ديدارهای اخير خود با اويسی و بختيار عنوان کرد: «اويسی کاملا مخالف عراق نيست، ولی بختيار همچنان اميدوار است که از عراق به عنوان سکوی پرشی برای بازگشت به قدرت استفاده کند. اخيرا از بختيار پرسيده‌اند که همکاری با عراق چگونه با ناسيوناليسم تطابق دارد؟ او گفته است: چون او ناسيوناليست است، وظيفه او نخست جنگ با خمينی است و بعد حفظ ايران از تجاوز عراق.»..

بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در روز ۱۴ اکتبر/ ۲۲ مهر در يک گزارش سری از اقدامات مورد نظر بختيار و اويسی در برخورد با آغاز جنگ اين گونه سخن گفت: «بروز جنگ با توجه به دامنه کمک هايی که آن دو (اويسی و بختيار) از عراق دريافت کرده اند موجب سردرگمی آنان شده است. آنها احتمالا وسوسه شده تا به ايران برگردند و با کمک عراق اداره بخش های اشغالی خوزستان و يا کردستان را در اختيار خود بگيرند.»...

ک گزارش سری ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ايران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهريور) می دهد. در ادامه اين گزارش عنوان شده که عراق از اپوزيسيون ايرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نيروهای عراقی حاضر شوند تا دول خود را در مناطق اشغالی تشکيل دهند.

در پايان اين گزارش درباره بازتاب چنين اقدامی اين گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ايجاد دولت جايگزين تبعيدی مثلا در خوزستان، به شدت می‌تواند بخت آنان را برای اين که هرگز توسط مردم ايران پذيرفته شوند را کاهش ‌دهد، مگر آن که عراقی‌ها خود را آماده فتح کل ايران کنند تا تبعيدی‌ها را به قدرت برسانند.»

روند اين رايزنی‌ها در ديدارهای بعدی لرد جورج- براون با مقامات عراقی، بختيار و اويسی در پاريس و مقامات وزارت خارجه بريتانيا ادامه يافت. معاون سابق وزير خارجه بريتانيا، در آخرين روزهای اکتبر ۱۹۸۰ با صدام حسين و طارق عزيز معاون نخست وزير عراق ديدار کرد. در بازگشت او از بغداد، سفارت بريتانيا در کويت دو گزارش در تاريخ ۲۹ و ۳۰ اکتبر/ هفتم و هشتم آبان، شمه‌ای از ديدار براون با مقامات عراقی را به لندن ارسال کرد.

در گزارش نخست، جورج- براون بر اساس گفت و گو با سران عراق عنوان کرد که با توجه به مواضع ضدغربی خمينی و معتدل تر بودن صدام از اين جهت، به صلاح حکومت بريتانيا است که با اپوزيسيون ايرانی برای سرنگونی حکومت تهران کمک کند.

براون با تشبيه کردن اقدام احتمالی گروه بختيار و اويسی تاکيد کرد که آنان می‌توانند به شيوه نهضت مقاومت ملی فرانسه در جنگ جهانی دوم، با همکاری با طرف مقابل ضمن استفاده از ضعف حکومت ايران، خوزستان را جدا کرده و حکومت خود را در آن جا شکل دهند.

لرد کرينگتون وزير خارجه بريتانيا در پاسخ به اين گزارش، با اشاره به تماس های مداوم لرد جورج- براون با صدام حسين، بختيار و ديگر گروه های تبعيدی ايرانی و حمايت از او از نقشه «خوزستان آزاد» و ترويج آن در بين دوستان ايران- عراقی او، خواستار دريافت توضيحات بيشتری درباره اين نقشه شد.

بر اساس اين گزارش براون تصريح کرد که به دنبال رايزنی‌های او با مقامات عراق، قرار است در همين هفته، اويسی، امينی و بختيار در پاريس جلسه ای تشکيل داده و تصميم دارند در بيانيه خود اين گونه بيان کنند: «آنان نمی توانند به عنوان ميهن پرست حضور اشغالگران خارجی در ايران را بپذيرند، ولی با اين حال آنان با حمايت ضمنی عراق قادر خواهند بود که حکومتی را در جنوب ايران تشکيل دهند تا ديگر ميهن پرستان نيز به آن ملحق شوند.»

در همين ارتباط، کريس رندل کريس رندل يکی از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت در همين ارتباط، کريس رندل کريس رندل يکی از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در يک گزارش توصيفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهيه شده و مهر بايگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «يکی از دلايل يورش بی‌مهابای حکومت عراق به خاک ايران، اطلاعات گمراه کننده ايرانيان تبعيدی از جمله شاپور بختيار، مبنی بر اين بود که احتمالا به دليل وجود اغتشاش در ارتش و بی‌ثباتی رژيم به دليل مخالفت مردم، به ويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نيروهای آزادی‌بخش خواهد شد.»

بر اساس گزارش های تازه آزاد شده درباره نخستين روزهای آغاز جنگ ايران و عراق، در اين دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزيسيون ايرانی خارج از کشور، به خصوص اويسی و بختيار، بر اين باور بودند که با حمله عراق به ايران ظرف يک هفته ارتش ايران شکست خواهد خورد و در طول يک ماه حکومت اسلامی سرنگون شده و دولت جديد تحت حمايت عراق در تهران، يا دست کم مناطق اشغالی مستقر خواهد شد."

بختیار1

بختیار2

بختیار3

بختیار4

بختیار5

بختیار6

شاپور بختیار بعدهادر راستای اهداف صدام  در مصاحبه با روزنامه کویتی "السیاسیه" در بیست و سوم ژانویه 1982 گفت:

"جزایر سه‌گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) متعلق به ایران نیست و نباید بر سر آن‌ها با همسایگان خود کشمکش داشته باشیم!!"

خلبان اخراجی وابسته به رژیم پهلوی سرگرد خلبان فرهاد نصیرخانی که از عوامل موثر خارج نشین در کودتای نوژه بوده است در گفتگویی که  در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۲ در اورنج کانتی کالیفرنیا باشماره 34 نشریه «پرتو ایران» انجام داده است در باره نقش صدام  و مزدوری بختیار برای صدام درکودتا میگوید:

نصیر خانی: به هر جهت، بعد از ظهر، من و دوستم ساعت ۵ بعد از ظهر به منزل دکتر بختیار رفتیم.  
قبلا اطلاع داده شده بود که ما می‌رویم، منتظر ما بودند، از ما بازرسی بدنی شد، و بعد وارد اتاق دکتر بختیار شدیم. وقتی رفتیم داخل اتاق، علاوه بر دکتر بختیار، آقای منوچهر قربانی‌فر هم بود، و چهار نفر دیگر ...
 

 پرتو ایران:  ایرانی؟
 
نصیر خانی: اول فکر کردم ایرانی هستند، ولی خیر ایرانی نبودند. همگی بلند شدند، دست دادیم، و آقای دکتر بختیار آنها را به این ترتیب معرفی کرد. یک نفر را بعنوان برادر آقای صدام معرفی کرد ... 
 

 پرتو ایران: اسمش را به خاطر می‌آورید؟
 
نصیر خانی: نه!
 

پرتو ایران: بارزان تکریتی نبود؟
 
نصیر خانی: نمی‌دانم فقط به نام برادر صدام معرفی کرد. یک نفر دیگر بود که تقریبا همه صحبت‌ها را، او می‌کرد و مثلا تاییدیه می‌خواست. که به نظر آمد، سرپرست گروه برادر صدام حسین است، و بقیه، افراد طراز اول مسئول. آقای دکتر بختیار این شخص را یک ژنرال اداره مخابرات عراق معرفی کرد که همه کاره بود ... دو ژنرال دیگر عراقی هم از مسئولان طراز اول سازمان اطلاعات و امنیت عراق معرفی شدند. وقتی که دکتر بختیار اینها را برادر صدام حسین و مأموران عراقی معرفی کرد ، راستش را بخواهید کمی یکه خوردم. چون اصلا در جریان تماس‌های دکتر بختیار با بیگانگان نبودم. البته آن موقع جنگ شروع نشده بود، اما از خودم می‌پرسیدم چرا عراق؟ ... وقتی که نشستیم اولین سئوالم این بود که چرا ما باید با برادر صدام حسین و مأموران عراقی بنشینیم؟ ...

پرتو ایران: از خودتان سئوال کردید؟
 
نصیر خانی: نه، از خود دکتر بختیار سئوال کردم. پرسیدم به چه دلیل ما باید با برادر صدام و مسئولان امنیتی عراقی ملاقات کنیم. آقای دکتر بختیار گفتند ما برای عملیاتمان باید از یکی از کشورهای همجوار استفاده کنیم. پاکستان به دلیل منافع مشترک مذهبی با جمهوری اسلامی موافقتی با ما ندارد. افغانستان درگیر شورش‌های داخلی است. با شوروی‌ها هم نمی‌توانیم کنار بیاییم. ترکیه هم اجازه این نوع کارها را به ما نمی‌دهد، تنها جایی که باقی می‌ماند عراق است. من عرض کردم که چرا از طریق آمریکا و ناوهایی که در خلیج فارس دارد، و از کنار دماغه چاه بهار این کار را نمی کنیم. که نه هیچگونه پوشش راداری دارد، و نه هیچ چیز دیگری. من سالها آنجا خدمت کرده بودم. ما می‌توانیم از آنجا برویم، بدون اینکه نیازی به کشورهای دیگر داشته باشیم. بختیار جواب قانع کننده‌ای نداشت که بدهد.
 

 پرتو ایران: بالاخره، باید دست کم توجیهی کرده باشد ...
 
نصیر خانی: گفت به هر حال، دولت عراق چون علاقمند به براندازی این رژیم است، زیرا آن را خطری برای خود می‌داند، حاضر به همکاری با ما شده، و ما این دست همکاری را نمی‌توانیم پس بزنیم، زیرا در موضع ضعف قرار داریم و نمی‌توانیم خواست‌هایمان را به عراق یا کشورهای دیگر دیکته کنیم. ما در موقعیت بازنده هستیم، نه موقعیت برنده. 
 
دکتر بختیار بعد رشته کلام را در دست گرفت و گفت، همانطور که در جریان هستید، ما مشغول تدارک یک قیام بمنظور براندازی رژیم اسلامی هستیم که عده زیادی در ایران، در طرح شرکت دارند. این طرح با دقت تهیه شده و الان در دست آقای منوچهر قربانی‌فر است. اگر می‌خواهید ملاحظه کنید در اختیارتان است. همان‌موقع متوجه شدم که کار ایرادات جدی دارد. اگر قرار بود در جلسه، درباره طرح صحبت بشود، حداقل باید قبلا در جریان قرار داشتیم و این‌جور خلق‌الساعه عمل نمی‌شد. به دکتر بختیار عرض کردم: من در جریان هستم، اما من یا ما اینجا چکاره‌ایم، نقش ما این وسط چیست و چرا در این جلسه هستیم؟ دکتر بختیار گفت، آقایان - مقصودش عراقی‌ها بود - که قرار است با ما همکاری کنند، حمایت و پشتیبانی مالی، سیاسی، نظامی و لجستیکی‌شان را از این طرح اعلام کرده‌اند، و قول شناسایی دولت کودتا را هم تا اینجا از عراق گرفته‌ایم، مضافا که دولت عراق قول داده با روابطی که با دیگر کشورهای منطقه دارد، شناسایی دیگر کشورهای منطقه را هم فراهم سازد، گفتم: خوب، الان قرار است چه کار بکنیم. دکتر بختیار گفت، شرط اصلی آنها این است که طرح کامل کودتا یا قیام را در اختیار آنها بگذاریم. پرسیدم مگر اینها طرح قیام را قبلا نگرفته‌اند؟ پس چطوری حاضر شده‌اند همکاری کنند؟ بختیار گفت: ما در کلیات با آنها به توافق رسیده‌ایم، اما آنها طرح جزء به جزء را می‌خواهند. گفتم وقتی تا این مرحله جلو رفته‌اید، چه ایرادی می‌بینید که طرح جزء به ‌جزء را هم بدهید؟ بختیار گفت: باید نام و مشخصات همه مهره‌هایی را که در قیام شرکت دارند در اختیار آنها بگذاریم.  
 
در این موقع رو کردم به همان ژنرالی که صحبت‌های مرا برای برادر صدام حسین ترجمه می‌کرد، و گفتم: شما اسم افراد را برای چه می‌خواهید؟ ایشان گفت: می‌خواهیم بدانیم که آیا مأموریت‌هایی را که به افراد خودتان می‌دهید، این افراد شایستگی و لیاقت انجامش را دارند یا خیر؟ مثلا اگر سرگرد حسن را مسئول بمباران خانه خمینی می‌کنید، این سرگرد توان چنین کاری را دارد یا نه؟ جواب دادم: بطور کلی شما دانش و استطاعت و استعداد چنین قضاوتی را ندارید، که بتوانید تشخیص بدهید این افسر یارای چنین کاری دارد یا نه؟ ... و بعد گفتم: اگر یادتان باشد، تا یک سال و چند ماه پیش که دولت شاهنشاهی بر سر کار بود، این ما بودیم که از همه چیز شما اطلاع داشتیم، نه شما. جواب داد که ما دایره کودتا و ضد کودتا داریم که باید این طرح را به تصویب آنها برسانیم. گفتم شما که قول همکاری داده‌اید، چطور قبل از اینکه طرح را بخوانید چنین قولی داده‌اید؟ بعد هم اضافه کردم به هر حال من با دادن نام افراد به شما و یا هر دولت دیگری مخالف هستم. طرح را می‌توانید داشته باشید، اما اسامی افراد و همچنین ساعت و روز عملیات باید همچنان نزد خود ما، و مخفی بماند. دکتر بختیار گفت، چون اینها علاوه بر کمک مالی و سیاسی، کمک نظامی هم به ما می‌کنند، باید ساعت و روز قیام را بدانند. گفتم ولو اینکه این اطلاعات را هم به آنها بدهید، دادن اسامی افراد صلاح نیست، نه به این آقایان و نه هیچکس دیگری. 
 
 آن ژنرال عراقی مخابرات گفت، چنانچه ما به هم اعتماد نداشته باشیم، نمی‌توانیم با هم همکاری بکنیم. شما وقتی می‌توانید از امکانات ما استفاده کنید که طرح کامل اسامی را به ما بدهید. یعنی هیچ‌ چیز نباشد که شما بدانید و ما ندانیم. جواب دادم، ما همسایه هستیم، روابط خوبی در آینده می‌توانیم داشته باشیم، اما یادتان باشد که به هر حال دو کشور مختلف هستیم، و نمی‌توانیم در موضوعی که جان بهترین فرزندان آن مملکت و خانواده‌هاشان در میان است، چنین اطلاعات سری و مهمی را در اختیار شما بگذاریم. حرف من که به اینجا رسید، برادر صدام حسین از جایش بلند شد و گفت: اگر ما این قدر بهم اطمینان نداریم، پس نمی‌توانیم با هم همکاری کنیم.  آقای بختیار از برادر صدام حسین خواهش کرد بنشیند، و به من گفت: ما مجبوریم طرح کامل را در اختیار آنها بگذاریم و بدون اینکه متظر جواب یا عکس‌العمل من باشد، به منوچهر قربانی‌فر گفت شما طرح را بدهید به آقایان. برادر صدام حسین نشست، منوچهر قربانی‌فر در کیفش را باز کرد و طرح را بیرون آورد. من بی‌اختیار از جایم بلند شدم و گفتم اگر اینجور قرار است عمل شود من هیچگونه همکاری نخواهم داشت. این را گفتم و آمدم به طرف در خروجی. دوست خلبانم هم بدنبال من بلند شد، او هم حرف مرا زد. آخرین صحنه‌ای که به یاد دارم دست دراز شده منوچهر قربانی‌فر به طرف آن ژنرال مخابرات عراق بود که داشت طرح و اسامی را به او می‌داد.
 

 پرتو ایران: این آخرین تصویری است که بیاد دارید؟
 
نصیر خانی: بله. آخرین تصویر.  همیشه دکتر بختیار ما را مشایعت می‌کرد، اما آن روز وقتی با خشم اتاقش را ترک می‌گفتیم حتی از جایش تکان هم نخورد ...بقیه ماجرا را هم که همه می‌دانند.


 پرتو ایران:  آیا هرگز ملاقات یا گفتگوی دیگری با دکتر بختیار داشتید؟
 
نصیر خانی: ملاقات نه، ولی موضوعی پیش آمد که مجبور شدم با او تماس تلفنی بگیرم.
 

پرتو ایران: چه موضوعی؟
 
نصیر خانی: شاید سه چهار روز مانده بود به روز عملیات، یک سرتیپ نیروی هوایی(به احتمال قریب به یقین، سرتیپ فرخ جعفری است.)که از طرف دکتر بختیار، به مرز ایران و عراق اعزام شده بود، به من تلفن زد و گفت، من هر قدر تماس می‌گیرم با دفتر دکتر بختیار، که پیغام مرا به ایشان بدهند، کسی پیام را نمی‌دهد، شما با علاقه‌ای که بختیار به شما دارد با او تماس بگیرید و این پیغام را به او بدهید که عراق قصد پشتیبانی از قیام را ندارد، عراق دارد لشکر به طرف مرز اعزام می‌کند. از ایشان پرسیدم شما این خبر را چگونه دارید، گفت: خانه‌ای که برای من گرفته شده، روبروی ریل قطار است، و من روزهاست که می‌بینم وسایل و تجهیزات بسیار سنگین نظامی دارد به سمت ایران حمل می‌شود. اینها وسایلی نیست که به کار کودتا و قیام بخورد. من با آنکه عهد کرده بودم که دیگر با دکتر بختیار تماس نگیرم، چون موضوع مهمی بود به او تلفن زدم، و با آقای دکتر بختیار صحبت کردم ...
 

پرتو ایران:  رفتارش با شما چطور بود؟
 
نصیر خانی: خیلی خشک! خیلی از دست من عصبانی بود.
 

پرتو ایران: جواب پیغام چه بود؟
 
نصیر خانی: بختیار گفت این افسر مالیاخویی شده و این حرفها را می‌زند، هر وقت می‌خواهیم با یک کشوری همکاری کنیم از این حرفها می‌زنند. من نمی‌توانم این حرفها را قبول کنم، و تازه کار از کار گذشته و حالا دیگر دیر است برای این کارها ...و گوشی تلفن را گذاشتیم. 
"

نصیرخانی وکودتا

نصیرخانی 2

ارتشبد قره باغی اخرین فرمانده ارتش رژیم پهلوی نیز بعدها می گوید که شاپور بختیار با گرفتن 10 میلیون دلار از صدام حسین ، ترتیب کودتای نوژه را داده بود .

یک سایت ضد انقلاب نیز به نقل از روزنامه لوموند گوشه هایی از اقدامات صدام را چنین شرح داده است:

«طبق نوشته روزنامه لوموند، سرويسهای اطلاعاتی امريکا تاکيد کردند که حکومت بغداد به گروههای نظامی اجازه داده که در خاک عراق برای سرنگونی رژيم ايران تشکيل شوند. اکثر اين گروهها وابسته به شاهپور بختيار هستند.» (2) و کماندوهای ايرانی طرفدار بختيار که از عربها و کردها در عراق تشکيل شده اند، عمليات خرابکاری در ايران را انجام می دهند. اين کماندوها به موازات نيروهای ژنرال اويسی عمل می کنند. اما به قول يکی از نزديکان شاهپور بختيار، بين دو گروه عملا همکاری وجود ندارد. شاهپور بختيار يکسال اخير چندين بار به عراق مسافرت کرده و يک ايستگاه راديويی در آنجا تشکيل داده است.» (3) و يا «شاهپور بختيار در مصاحبه با راديو فرانسه اعلام کرد که عراقی ها از انجا که منافع مشترک داريم به من کمک می کنند. شاهپور بختيار از عراقی ها که بر خلاف شيخ نشينها عليه رژيم ايران موضع گرفته اند تجليل کرد.» (4) و يا «روزنامه عراقی البعث ارگان حزب بعث برای اولين بار به طور علنی از تشکيل نهضت مقاومت ملی بختيار دفاع کرد. ناظران بر اين باورند که اهميت داده شده به گفته های شاهپور بختيار در باره سرنگونی رژيم خمينی غير معمول است» (5)

 

حمله به سفارت ایران در لندن باهدایت استخبارات عراق

روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹، شش فرد مسلح که خود را از اهالی عرب استان خوزستان معرفی می‌کردند، با هجوم به داخل سفارت ایران در لندن، ۲۶ تن از کارکنان و مراجعان را گروگان گرفته و ساختمان را به اشغال خود درآوردند.در این واقعه چندنفر ازافراد سفارت ایران کشته با مجروح شدند.

فروردین ماه ۱۳۵۹ بود که شش مرد عربتبار با تابعیت ایرانی، سوری و عراقی از بغداد رهسپار لندن شدند. آن‌ها قبل از عزیمت به لندن تحت نظارت یک افسر بعثی به نام سامی محمدعلی که بعد‌ها در رابطه با اقدامات تروریستی سازمان جورج حبش و به اتهام قتل نماینده الفتح در لندن تحت تعقیب قرار گرفت، در زمین تمرین تیراندازی سازمان جورج حبش در حومه بغداد تمرین کرده بودند. سامی محمدعلی در لندن به آن‌ها پیوست و‌‌‌ همان اسلحه‌ها ‌را که از طریق پست سیاسی سفارت عراق به‌ لندن آورده شده بود در اختیار آن‌ها گذاشت تا پس از بررسی نقشه سفارت ایران، حمله به سفارت را آغاز کنند.

مجید تفرشی پژوهشگر ایرانی معتقد است:

"پژوهش‌های مختلف سه دهه اخیر منابع مستقل، تردیدی در کارگردانی عملیات اشغال و گروگانگیری سفارت ایران در لندن توسط سازمان امنیت حکومت صدام حسین و رهبری سامی محمد علی یکی از ماموران ارشد امنیتی عراق و بازیچه قرار گرفته شدن گروگان گیرها باقی نگذاشته است"

jkl1-211x400

لندن

eshghal1 1

صدام و بحران سازی در خوزستان وکردستان و...
 

رژیم بعث عراق پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، تلاش هاى گسترده اى را براى تجزيه استان جنوبى ايران (خوزستان) آغاز كرد. مشكلات موجود ناشى از انقلاب و ضعف دولت مركزى ايران فرصت خوبى را براى دولت عراق فراهم كرد، تا مطامع توسعه طلبانه خود را درباره خوزستان به اجرا گذارد. از همان روزهاى نخست پيروزى انقلاب، عراق حقايق تاريخى مربوط به خوزستان را جعل كرد. اين اقدام با چاپ فراوان نقشه هاى جغرافيايى جعلى كه در آن بخش هايى از سرزمين ايران، مانند خوزستان و بلوچستان از كشور تفكيك شده بود، همراه بود. در يكى از اين نقشه ها، تمام دامنه هاى جنوبى زاگرس و حتى مناطق 3 هزار ساله آريانشين جزء منطقه «عربستان» بزرگ (شامل خوزستان و نواحى اطراف آن) آورده شده بود. بدين معنا كه اين محدوده مى بايست از ايران جدا و ضميمه عراق مى شد تلاش دولت عراق براى تغغيير اسامى تاريخى و جغرافيايى سرزمين ايران مانند شيوه رژيم صهیونیستی بود.رژیم صهیونیستی طى 40 سال گذشته ابتدا اسامى تاريخى سرزمين عربى را تغيير داد، سپس آنها اشغال و بعد از مدتى ضميمه خاك خود كرد.


مثلا رژیم بعث عراق نقشه هایی رادرداخل عراق منتشر کرد که در انها نام خوزستان را به عربستان تغییر داده بود .اونام های قدیمی وایرانی شهرهای خوزستان را به اسامی عربی تغببر داده بود.مثلا به جای خرمشهر نوشته بود محمره وبه جای ابادان نوشته بود عبادان،از الاحواز به جای اهواز استفاده کرده بود وازخفاجیه به جای سوسنگرد ،ازفلاحیه به جای شادگان واز دیزیفول به جای دزفول.همچنین نام اروند رود را به شط العرب اغییر داده بود.رژیم عراق باکمک جریان خلق عرب سعی می کرد این نقشه ها را در در بین مردم خوزستان نیز پخش کند.

پس از انقلاب اسلامى ايران، بغداد بار ديگر به صورت پايگاه جنبش هاى تجزيه طلبانه خوزستان درآمد. عدم كنترل دقيق مرزها در اوايل انقلاب موجب شد تا مقادير زيادى اسلحه از عراق وارد خوزستان شود.

سفير عراق در بيروت در 3 نوامبر 1979 (12 آبان 1358) بهبود روابط ايران و عراق را به تحقق چند شرط از جمله اعطاى خودمختارى به اقليت عرب در ايران مشروط كرد. صدام حسين نيز در آوريل 1980 (فروردين 1359) طى سخنانى خواستار به رسميت شناختن خوزستان (كه آن را عربستان ناميد) به عنوان يك منطقه عربى شد. طه ياسين رمضان نيز در اول ارديبهشت 1359 بر «پايبندى كشورش در گرفتن حق ملت عرب عربستان (خوزستان)» تأكيد كرد. در همان ماه نيز صدام حسين در مجمع شوراى ملى عراق گفت:

«هيچ وقت رسالت خود و مفهوم آن را از ياد نبرده ايم. ما فرياد زنان عربى را كه در عربستان (خوزستان) به سر مى برند از ياد نخواهيم برد.»(6)

در همین راستا رژیم بعث اقدام به ایجاد،تقویت و حمایت از گروههای وابسته به خود در خوزستان نمود.ازمهمترین این گروهکها جبهه التحریر بود. جبهه التحرير كه داراي عقايد و تفكرات بعثي بودند، تشكيلاتي به نام كانون فرهنگي عرب را ايجاد كردند كه مكان آن نزديك محل سازمان سياسي خلق عرب بود. اين كانون با دولت بعثي عراق، رابطه‌ نزديكي داشت و حتي از اين كشور، سلاح دريافت مي‌كرد و نيروهاي آن در بصره آموزش مي‌ديدند. در اين ارتباط، در يكي از اسناد كنسولگري عراق آمده است:

"ما توانستيم با اعضاي اين تشكيلات ارتباط ايجاد كنيم و به‌طور مستقيم با آنها مرتبط باشيم و مقدمات عمليات مسلحانه را فراهم كنيم." 

در سند ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي مورخه 27/1/ 1358درباره جبهه التحریر آمده است: 

"دفاتر جبهه آزاديبخش خوزستان در بصره و العماره افتتاح شده‌اند و شروع به ثبت‌نام نموده‌اند. دولت بعثي عراق كه اهداف درازمدت درباره خوزستان داشت - و اصولاً موضوع خوزستان جزو يكي از بندهاي مرامنامه حزب بعث است - از همان روزهاي نخست پيروزي انقلاب، مترصد آن بود كه از فرصت به‌دست آمده براي مطامع و اهداف خود بهره‌برداري نمايد به همين علت، با گذشت انقلاب، سياست‌هاي عراق با اهداف گروه‌هاي مختلف تجزيه طلب در خوزستان و كردستان گره ‌خورد و سيل كمك‌هاي نظامي آن كشور به‌داخل ايران سرازير شد. همزمان با آن كنسولگري عراق در خرمشهر و مدرسه عراقي‌هاي اين شهر به اقدامات گسترده‌اي دست زدند." 

مدني، استاندار خوزستان، 15/2/ 1358 نامه‌ه اي به وزير كشور نوشت و در اين باره تصريح كرد: 

"كنسول عراق در خرمشهر با بعضي از عناصر مشكوك محلي رابطه دارد. وي افزود: اين مسلم شده كه كنسول عراق در خرمشهر يكي از فعالان دستگاه جاسوسي است و در خرابكاري دست دارد. اخيراً نامبرده سفارش كرده است در نقاط مختلف خرمشهر، براي وي خانه اجاره كنند و اكنون خانه‌ها مهياست. علاوه بر اين گفته مي‌شود كه كارمندان حساس كنسولگري عراق از4 نفر به14 نفر كه همه و يا اغلب آنها افسر مي‌باشند، افزايش يافته است. وي در مورد مدرسه عراقي‌ها مي‌نويسد: مدرسه عراقي‌ها در خرمشهر نيز كانون جاسوسي است. مسئول مدرسه عراقي‌ها، وليد سامرايي رايزن فرهنگي كنسولگري عراق مي‌باشد كه قبلاً مسئول جبهه‌التحرير خوزستان در عراق بوده است و فعاليت‌هاي خود را از بصره اداره مي‌كرد و از جاسوسان شناخته شده مي‌باشد." 

سازمان سياسي و كانون فرهنگي خلق عرب از دیگر سازمانهای شورشگر و وابسته بود که در این مقطع فعال بود.

در اين ميان، راديو صوت‌الجماهير عراق و راديو عربي كويت با نقل اخبار به گونه‌اي تحريك‌آميز، ادامه درگيري‌ها تا تحقق خودمختاري عربستان را نويد ‌دادند؛ و راديو كويت در بخش اخبار عربي روز 10/3/ 1358 خود گزارش داد: 

«اعراب ايران اعلام كردند كه سلاح‌هاي خود را تحويل نخواهند داد، مگر پس از اين‌كه دولت خواست‌هاي آنها در مورد خودمختاري را تأمين كند».

از سوي ديگر، راديو بغداد به زبان عربي مرتباً براي مردم عرب خوزستان، پيام مي‌فرستاد. نيروهاي عراقي نيز در مقابل پاسگاه‌هاي مرزي به تجمع نيرو و اقدامات تحريك‌آميز دست زدند و بالگردهاي آنها در خسروآباد به پرواز در آمدند. 
علاوه بر اين، سيل سلاح از آن سوي مرز ايران و عراق به‌داخل خوزستان سرازير شد. يكي از مسئولين سپاه خرمشهر در اين باره مي‌گويد:

«تا دو سه روز اول شروع درگيري خرمشهر (8 و 9 خرداد 1358)، عراق اسلحه زيادي در منطقه توزيع كرد و شايد حدود بيست تا سي هزار قبضه اسلحه در نوار مرزي خرمشهر تخليه نمود. يعني كاميون، كاميون اسلحه مي‌آوردند و كنار نهر خين خالي مي‌كردند؛ و هركس مي‌خواست مي‌آمد از نهر عبور مي‌كرد و اسلحه مي‌گرفت، به‌صورتي مانند صف آرد و برنج، صف مي‌كشيدند تا اسلحه دريافت كنند». 
يكي ديگر از برادران سپاهي مي‌گويد: 

«وقتي درگيري‌هاي خرمشهر در چهارشنبه سياه (8 خرداد) شروع شد، آن قدر اين مرز بي‌در و پيكر بود كه همين عشاير فريب‌خورده را با ماشين‌هاي وانت و كمپرسي‌هاي بزرگ به‌داخل خرمشهر مي‌آوردند»

مدني (استاندار خوزستان) نيز در همين رابطه گفته است: 

«از جانب عراق توطئه‌هايي مي‌شود، صد قبضه كلاشينكف از منطقه جمع‌آوري شده است. عراق مذبوحانه اسلحه قاچاق وارد ايران مي‌كند و نمايش قدرت در مرزها را آغاز كرده است.» وي افزود: «در روزهاي اخير، ما سلاح‌هايي به‌دست آورده‌ايم كه مارك عراق دارد». 

تبليغات و جنگ رواني راديوها و مطبوعات عراق بشدت ادامه داشت و مقامات عراقي، از جمله صدام‌ و ظاهرتوفيق عضو رهبري حزب بعث، در مصاحبه‌هايي ضمن متهم كردن ايران به نژادپرستي و كينه‌توزي برضد اعراب، به تهديد و اخطار ‌پرداختند؛(7)

نباید از نظر دور داشت که پروژه نفوذ وفعالسازی این گونه گروهکها حتی قبل از انقلاب اسلامی نیز مدنظر عراق بوده است.سید محمود دعایی در همین زمینه می گوید:

"سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در آبان 1357، حکومت عراق برزان تکریتی برادر صدام حسین را مأمور تشکیل یک قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی در بصره کرد تا علاوه بر تحت نظر قرار دادن وضعیت ایران، با عناصر عرب زبان و گروه خلق عرب در خوزستان ارتباط برقرار کرده و آن‌ها را در جهت اهداف خود، فعال کند."(8)

سردار غلامعلی رشید نیز ارتباطات گروهک باصطلاح خلق عرب با رژیم بعثی را به قبل از انقلاب مربوط می داند:

"قبل از انقلاب، جریان سیاسی خلق عرب بیشتر به رژیم بعث عراق وابسته بود و عمده ارتباطش از طریق استخبارات عراق بود. بعد از انقلاب، می‌شود گفت بیشتر وابسته به انگلیس و امریکا بودند و در بعضی زمینه ها هم البته وابستگی شان به رژیم بعث عراق باقی بود. "

رشید درباره سرنوشت باقی ماندههای این گروهک وابسته  نیز میگوید:

"معدود نفراتی که از آن سازمان ماندند، به عراق رفتند و مزدوری می‌کردند و عناصر مخابراتی عراق بودند که اطلاعات نظامی ایران را به ارتش بعث عراق می دادند."(9)

ابراهیم یزدی وزیرخارجه دولت موقت نیز در حاشیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد در هاوانا پایتخت کوبا،درروز10شهریور 1358دردیدارباصدام  رئیس‌جمهور وقت عراق به مواردی از اقدامات خرابکارانه رژیم بعث اشاره می کند:

اشاره به اتفاق خودتان با شاه کردید و عواملی را که به این قرارداد انجامید ذکر کردید. ولی انتظار داشتیم که خوشوقتی خودتان را از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر علیه شاه بیشتر ذکر کنید. ما ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی و ۶۰ سال حکومت پهلوی را از کشورمان برچیدیم، ساواک در عراق و در جمیع کشورهای منطقه ضد عرب‌ها فعالیت داشت و انتظار داشتیم که همه دول عربی ما را پشتیبانی کنند. ولی چنین چیزی را از همسایگان، خصوصاً از دولت عراق ندیدیم و شما حتی به ما فرصت ندادید تا اطلاعاتی را که ساواک بر علیه شما از طریق اسرائیلی‌ها جمع‌آوری کرده بود به شما بدهیم و یکباره دیدیم که خرابکاران لوله‌های نفت را منفجر کردند و روزنامه‌هایتان خوزستان را عربستان و خرمشهر را محمره نامیدند و عرب‌های خوزستان را «مواطنین عرب» خطاب کردند. از خود می‌پرسیدم که راستی چه خبر است. آیا این عراق است که جنبش آزادیبخش برای رهایی خوزستان رهبری می‌کند؟...


چندین بار به برادران عراقی خودمان گفتم که پالیزبان چرا بین ایران و عراق و ترکیه رفت‌و‌آمد می‌کند و با زاهدی تماس می‌گیرد و با فرستادن پول افراد را تجهیز می‌کند. پالیزبان یکی از دستیاران شاه است که در جنگ بر علیه شما شرکت داشت و پیغام‌ها چندین بار بین ما و شما رد و بدل شد و مکرراً سؤال شد که چرا اجازه رفت‌و‌آمد به پالیزبان می‌دهید، ولی جوابی به ما داده نشد و همچنین در جنگ با کرد‌ها در پاوه مورد هجوم آن‌ها قرار گرفتیم و بعد از شکست همه آنان به عراق پناه آوردند و ۲۰۰ نفر از آن‌ها کشته شدند که عده زیادی از آنان اعرابی بودند که از آن سوی مرز ایران، از عراق آمده بودند و جریان را به آقای سامرائی، سفیرتان در تهران، گفتیم و از وجود اجساد عراقی‌ها خبرش کردیم. بعد از اینکه عراقی‌ها حدود ما را بمباران کردند، به مدت دو ساعت با آقای یاسین حرف زدم و ایشان حاضر نبود که اعتراف کند که اشتباهی رخ داده است و اگر بخواهیم روابطمان را بهتر کنیم، چرا حتی حاضر نیستید به اشتباهاتتان اعتراف کنید....

 

آنطور که من می‌دانم شما و ما هر دو اشکالاتی از ناحیه کرد‌ها داریم و این به صلاح ما و شما نیست که کرد‌ها را بر علیه یکدیگر بشورانیم. تشکیل دولت کردستان همیشه در جنگ با عراق و ایران خواهد بود و غیرممکن است که حکومتی که این چنین بوجود آمده باشد درگیر جنگ‌های درازمدت نباشد و رابطه چنین دولتی با اسرائیل خواهد بود و ما طمعی در کردهای شما نداریم و ما در عجب هستیم از کنترلی که آن‌ها بر روی حدود شما دارند و شما در این مورد اقدامی نمی‌کنید و طرفداران شاه در مرز‌ها رفت‌وآمد می‌کنند و دولت شما تائید کرد که بعضی از ایرانیان عرب‌زبان را تحریک کردید، می‌دانید که اعراب خوزستان ایرانی هستند ولی آن‌ها را مواطنین عرب می‌نامید. آیا شما دوست دارید که ما شیعیان عراق را ایرانی بنامیم؟ علاقمندیم که به شما در یک عبارت خلاصه بگوییم که انقلاب ایران پایگاه دشمنان شما را در ایران از بین برد و بر شما واجب است که از آن پشتیبانی کنید و خیلی از برادران عرب آمدند و سؤال کردند که چه مسائلی است بین شما و بین دولت عراق، و در عجب بودند که می‌دیدند ایران دشمنان اعراب و فلسطینی‌ها را از بین برده است و رابطه‌اش را با اسرائیل و مصر و آفریقای جنوبی قطع کرده است و بر حسب گفته‌های قرآن مصر خائن است، چون در حالی که برادران ما با اسرائیلی‌ها در جنگند او با آن‌ها پیوند دوستی می‌بندد و در عجبیم و برخی از رهبران عرب در همین کنفرانس از ما می‌پرسند و در عجبند که چرا عراقی‌ها با ایران رفتار خصمانه دارد؟

فرماندار خوزستان مدارک و اسنادی نشان داد که بعضی از افراد عراقی آمدند و خرابکاری کردند و از او خواستم که فعلاً سکوت کند و امید است که این سکوت را حمل بر ضعف نکنید و نگویید که دولت ایران ضعیف است. سیاست شما در مورد ایران فقط دشمنان ما را خوشحال می‌کند و شما از تحریکاتی که در خوزستان می‌کنید بهره‌ای نخواهید برد و به این جهت سؤال ما این است که چرا دست به چنین کارهایی می‌زنید؟ سامرائی معتقد بود که ما می‌باید مشکل خوزستان و کردستان را در آن واحد حل کنیم و من از این جواب تعجب کردم برای اینکه شما منافعی در خوزستان ندارید و حق هیچ‌گونه دخالتی را ندارید. ولی در مورد کردستان شما و ما هر دو ذینفع هستیم و مادامی که شما با شاه توانستید به اتفاق نظر برسید چرا نمی‌توانید با ما نیز به اتفاق نظر برسید؟...از حمایت جبهه آزادیبخش عربستان دست بردارید، از ارسال اسلحه به خوزستان دست بردارید...."(10)


در گزارش محرمانه ۱۳ آوریل سفارت بریتانیا در عراق نیزعنوان شده که گروه خلق عرب در خوزستان خرابکاری‌هایی را به نفع حکومت عراق انجام داده و رهبران آن گروه با ارسال پیام‌هایی برای میشل عفلق (پدر ایدئولوژیک بعث گرایی) و صدام حسین خود را پای بند آموزه‌های بعثی دانسته و "در راه آزادسازی عربستان [خوزستان] از دست قاتلان نژادپرست می‌جنگد."

همچنین بر اساس گزارش‌های مکرر سفارت بریتانیا در بغداد، در طول ماه‌های منتهی به جنگ، رسانه‌های حکومتی عراق از استان خوزستان در ایران به عنوان "عربستان اشغال شده" یاد می‌کردند.(11)

رژیم بعث در کردستان وسایرنقاط هم مرز با عراق نیز چنین اقداماتی را سازماندهی نموده بود.سایت ضدانقلابی خبرنامه گویا در این باره بادرج مطلبی برخی مستندات وابستگی وتحت الحمایه صدام بودن حزب دموکرات کردستان را منتشرمیکند.در یکی از مطالب این سایت امده است : قاسملودر یک مصاحبه با روز نامه لوموند فرانسه در دسامبر1980  رسما به این همکاری ووابستگی وحمایت رژیم بعث اشاره می کند:

"رابطه ما با دولت‌های خارجی‌، از جمله عراق، بر مبنای دو اصل است. اصل اول آن است که ما میخواهیم منابع [اسلحه] خود را تنوع ببخشیم، بطوری که اگر یک منبع کم یا تمام شد، ما آسیب پذیر نباشیم. اصل دوم این استکه ما هیچ کمکی‌ که به منافع کردها آسیب وارد کند را نمیپذیریم، بدون توجه به اینکه این کرد‌ها کجا زندگی‌ میکنند، مثل عراق، ترکیه، و یا شوروی. بر خلاف آنچه که دشمنان ما می‌گویند، ما به همه جنبش‌های کرد در خارج از ایران کمک می‌کنیم، و بغداد اینرا میداند. بطور کلی‌، عراق همانقدر به ما احتیاج دارد که ما به آنها."

وقتی‌ خبرنگار از ایشان در مورد ماهیت رابطه حزب دمکرات کردستان با رژیم صدام حسین سوال می کند ، ایشان پاسخ دادند: 

"ما هر رابطه ایکه بر مبنای آن دو اصل باشد را مشروع میدانیم. در عین حال، ما به اندازه کافی‌ اسلحه داریم. ما اسلحه‌های ارتش ایران را داریم [با حمله به پادگان ها]. چیزی که کم داریم مهمات و موشک ضّد هوائی است. عراق نیز آماده است که به همه گروه‌های مخالف اسلحه بدهد."

غنی بلوریان از اعضای اصلی حزب دموکرات کردستان نیز درخاطرات خود به حمایت های صدام و وابستگی قاسملو وحزب اشاره می کند.بخشهایی از خاطرات غنی بلوریان جهت قضاوت ارائه می گردد:

شیخ عزالدین به ما گفت: "کاک غنی، حال دیگر نه تنها باید از عراق اسلحه بگیریم بلکه باید دست نیاز به سوی ترکیه و ناتو هم دراز کنیم". "نامبرده پول زیادی هم از عربستان سعودی می گیرد"

در این شرایط دکتر قاسملو با جلال طالبانی دیدار کرده و به او می گوید که "رژیم عراق به ما سفارش فرستاده و می خواهد کمکمان کند". قرار می شود فقط یک بار "یک لیست مفصل تهیه کنند و به حزب بعث بدهند". آقای بلوریان به دکتر قاسملو اعتراض می کند که صدام حسین هزاران کرد را کشته است و دکتر قاسملو می گوید "سیاست این چیزها را نمی داند". آقای بلوریان پاسخ میدهند : " به همین دلیل است که مردان با تجربه می گویند که سیاست کثیف است". دکتر قاسملو پاسخ می دهد: "راست است و راست هم گفته اند."

لیست با تصویب حزب تهیه شده و برای صدام حسین ارسال می گردد و سلاح ها تحویل گرفته می شود. اما این عمل پس از آن به روالی طبیعی تبدیل می شود.

"دکتر قاسملو متأسفانه این بار نیز قولش را زیرپا گذاشت و به رژیم عراق وابسته شد. هنوز نیز برای من معلوم نشد چرا این قدر حلقه به گوش بعث بود و در برابر این رژیم سر تعظیم فرود می آورد، خیلی وقت ها خواسته ام این راز را از ملا عبدالله حیاکی بپرسم که محرم اسرار قاسملو بود ولی برای این که دلش نشکند و به خاطر این که نکند بین ما اختلاف شخصی ایجاد شود، سکوت کرده ام. حتی این را نیز می دانم که اگر سوال هم می کردم چیزی به چنگ نمی آوردم".

"وقتی مرکزیت حزب دموکرات در بغداد بود، رهبری حزب رابطه صمیمانه ای با رژیم بعث عراق داشت و با کمک مالی حزب بعث اداره می شد ولی بدون اجازه رژیم عراق نمی توانست فعالیت کند...این بار[پس از انقلاب] حزب با توجه به بعضی از منافع گروهی رفقا، به طور محرمانه با رژیم بعث تماس می گرفت...بعدها معلوم شد این رابطه محرمانه به طور مداوم وجود داشته و زمانی که جنگ شدیدتر شد، معلوم شد قاسملو قرار بین من و خودش را زیر پا گذاشته است".

"رژیم بعث نگران بود که نکند حزب دموکرات با دولت ایران به توافق برسد. او هر نوع توافقی را با ایران به زیان خود می دانست و برای این که رابطه حزب دموکرات و دولت را به هم بزند و در میان آنها اختلاف ایجاد کند، در برابر مصوبات کنگره چهارم چند ماده تعیین کرده بود، که سرانجام بر حزب دموکرات تحمیل کرد".

چند روز قبل از برگزاری انتخابات مجلس در بیست و چهار اسفند ۱۳۵۸، دکتر قاسملو در جلسه دفتر سیاسی حزب دمکرات می گوید: "باید شما را مطلع کنم که رژیم عراق درخواست کرده است من به بغداد بروم و با مسئولین عراقی ملاقات کنم". آقای بلوریان به شدت با این امر مخالفت می کند و دکتر قاسملو در پاسخ می گوید : "کاک غنی جان، حرف تو درست است ولی نمی توان با بعث عراق دشمنی کرد".

 

با تصویب دفتر سیاسی، ملاعبدالله حیاکی به جای دکتر قاسملو به حاج عمران اعزام می شود. در این بین آیت الله شهاب‏الدین اشراقی (داماد آیت الله خمینی) به مهاباد رفته و با آقای بلوریان و دکتر قاسملو دیدار کرده و طرحی شش ماده ای آنان را تحویل می گیرد. بعد ملاعبدالله به قم رفته و با آقای احمد خمینی دیدار کرده و راضی از دیدار با مهاباد باز می گردد. در پایان سال آیت الله حسینی کرمانی به نمایندگی از سوی آیت الله خمینی به مهاباد رفته و با دکتر قاسملو، ملاعبدالله و آقای بلوریان دیدار کرده و نظر آیت الله خمینی را به شرح زیر به اطلاع آنان میرساند:

من بر این اعتقاد هستم که شما وابسته به رژیم عراق هستید و اسلحه و پول و حتی سوخت از عراق می گیرید. ما عکس قسمتی از وسایلی را که شما از عراق گرفته اید داریم. ما این عکس ها را با هواپیما گرفته ایم و به غیر از آن، اطلاعات دیگری نیز در دست داریم که نمی توانید آنها را حاشا کنید و خوب می دانیم رژیم عراق شما را علیه جمهوری اسلامی تحریک می کند. به همین دلیل ما به شما اعتماد نداریم و فکر می کنیم شما خواسته های خودتان را مطرح نمی کنید بلکه برنامه رژیم عراق را در کشور خودتان، که ایران است اجرا می کنید. با توجه به این ما چگونه می توانیم به حزب دموکرات اعتماد کنیم". هیچ یک از حاضران وابستگی به عراق را انکار نمی کند. سپس آیت الله کرمانی به نقل از آیت الله خمینی می گوید که شما باید ایرانی بودن خود و غیر وابسته بودن خود به عراق را اثبات کنید. برای اثبات این خواسته پیشنهاد آیت الله خمینی را مطرح می کند:

"به مدت یک سال، فقط یک سال مسئولیت حفظ و حراست از مرزهای ایران را که در دست خود شماست به عهده بگیرید و این مرزها را از حمله بیگانگان و نفوذ دار و دسته دشمن به داخل خاک ایران حفظ کنید و همه نیروهای مسلح خود را آماده دفاع از کشور خودتان کنید. حکومت جمهوری اسلامی نیازهای شما را به اسلحه تأمین می کند و خواسته های تان را تعهد می کند، خودتان تعیین کنید که چه چیزی نیاز دارید، هیچ نیروی ارتشی به غیر از تعدادی که امروزه در این منطقه است به اینجا اعزام نخواهد شد و آنها نیز اجازه نخواهند داشت که در امور شما دخالت کنند.پذیرش این پیشنهاد از سوی شما موجب اطمینان ما به شما خواهد شد. سپس اگر پس از گذشت این یک سال، ما اکثریت خواسته های شما را اجرا نکردیم و تعهدات خودمان را عملی نکردیم، شما می توانید لوله اسلحه هایی را که خودمان به شما داده ایم به طرف ما بگیرید".

آقای بلوریان می گوید که پیشنهاد خوب و معقولی است. اما ملاعبدالله و دکتر قاسملو آن را رد می کنند. آقای بلوریان می پرسد چرا رد می کنید؟ ملاعبدالله پاسخ می دهد: "اگر ما این پیشنهاد را قبول کنیم، مردم کردستان به ما خواهند گفت جاش". با شنیدن این حرف عصبانی شدم و خواستم بگویم پس چرا با وابسته شدن به رژیم عراق و گرفتن اسلحه و پول از این دشمن دیکتاتور و خونخوار کرد جاش نمی شویم".

روز بعد آقای بلوریان از دکتر قاسملو می پرسد که به راستی چرا طرح آیت الله خمینی را قبول نکردی؟ دکتر قاسملو پاسخ می گوید:

"هدف آیت الله این بود که ما پل های پشت سر خود را خراب کنیم. با شنیدن این حرف از زبان قاسملو بسیار ناراحت شدم و گفتم: پذیرفتن این پیشنهاد به معنی جنگ علیه حکومت عراق نبود ولی بدون شک رابطه شما با صدام دچار خطر می شد".

قای بلوریان در ادامه به داستان سفر شش- هفت روزه ملاعبدالله به حاج عمران باز می گردد. مأمورین عراقی ملاعبدالله را از حاج عمران با هلی کوپتر به کرکوک برده و طرحی هفت ماده ای به او می دهند که باید توسط حزب دموکرات تصویب و به اجرأ درآید. ملا عبدالله در بازگشت در جلسه دفتر سیاسی حزب دموکرات می گوید:

"رژیم عراق این چند مورد را برای قاسملو فرستاده که باید حزب آنها را تصویب کند:

1- باید دو تن از افسران ما برای رساندن کمک و تحویل پول و لوزام جنگی پیش شما باشند.
2- باید دو تن از اعضای دفتر سیاسی شما پیش ما بیایند تا در موقع لزوم مورد مشورت قرار گیرند.
3- حزب دموکرات لازم است اطلاعاتش را درباره نیروهای ارتش ایران که به مرزهای ما نزدیک می شوند و یا به پادگان های مرزی منتقل می شوند به ما بدهد و آمار سرباز و نوع اسلحه و تعداد آن را برای ما مشخص بکند.
4- لازم است ما را از مشخصات هواپیما و هلی کوپترهای ارتش ایران مطلع سازند و بگویند که تجهیزات آنها از کدام کشور تأمین می شود.
5- حزب دموکرات باید شعار سرنگونی رژیم آخوندی را اعلام کند.
6- حزب دموکرات باید جلوی کردهای شمال را بگیرد و اجازه ندهد آنها به مرز نزدیک شوند و از خاک ایران استفاده کرده و با حکومت عراق بجنگند.
7- حزب دموکرات باید چگونگی رابطه رژیم ایران با کشورهای دیگر را برای ما روشن کند و نام کشورهایی را که ایران از آنجا اسلحه تهیه می کند به ما بگوید و نوع اسلحه ها را نیز مشخص کند".

آقای بلوریان می‌نویسند پس از قرائت این "هفت ماده ننگین" و "مواد منحوس" گفتم : "پذیرفتن این مواد یا هر یک از آنها به منزله خودفروشی به رژیم عراق است و من آن را خیانت می دانم...[ما نباید این] هفت ماده خودفروشی به بعث عراق" را قبول کنیم".

قای بلوریان شرمگینانه می‌نویسند : "متأسفانه پس از صحبت های ملاعبدالله، رفقا هر هفت ماده را تصویب کردند و من جلسه را ترک کردم. جلوی در اتاق سرم را برگرداندم و رو به جلیل گادانی کرده و گفتم: کاک جلیل تو مدتی زندانی بودی و در داخل کشور نیز مبارزه کرده ای، تو چرا".

آقای بلوریان قهر می کند و ملاعبدالله به دیدار او می رود. آقای بلوریان به او می گوید : "شما به پشتیبانی کدام قانون، به خودتان اجازه می دهید تصمیمات کنگره چهار را ابطال کنید و به جای آن فرمان رژیم عراق را اجرا نمائید". ملاعبدالله پاسخ می دهد: "ما چاره نداریم، نیاز به کمک و پشتیبانی بعث داریم".

اقای بلوریان سپس توضیح می دهد که صدام حسین شهر سردشت را بمباران شیمیایی کرد و حدود یازده هزار کرد ایرانی را کشت، اما دکتر قاسملو و حزب دموکرات این عمل را هم محکوم نکردند(12)

روایت دیگر عضو بلندپایه حزب دموکرات هم موجود است. آقای عبدالله حسن زاده، یکی از مهمترین رهبران حزب دموکرات، هم روابط با دولت عراق را تأیید کرده و نوشته است:

"ما از سال ۱۹۷۰ یعنی از سال ۱۳۴۹ با دولت عراق رابطه داشتیم...ما با عراق رابطه داشتیم. نمی توان پنهان کرد...چرا برای بی پناهی مثل من که اگر زخمی هایم به آن طرف مرز منتقل نشود از دست خواهند رفت مشروعیت ندارد با دولت دیگری رابطه داشته باشم. آن هم رابطه ای چنین افتخازآمیز. ما آن را پنهان نکرده ایم و هرگز هم از آن شرم نداشته ایم".

آقای حسن زاده در کتاب نیم قرن مبارزه می‌نویسند:

"این را هم بگویم که همان موقع (بهار۱۳۴۹) رابطه بین حزب ما و حزب بعث عراق برقرار شد. دکتر قاسملو میان احزاب سازمانها و شخصیتهای عراقی دوستان و رفقای زیادی داشت. واقعیت این است که حالا نمی دانم از طریق چه شخصی اولین حلقه ارتباط را ایجاد کرده بود. بعدها خودش اصول را بر کاغذ آورد که به عربی و به نماینده حزب بعث تسلیم شد و به تصویب آنها هم رسید".(13)

علاوه برکردستان ،رژیم بعثی عراق باطایفه اهل حق در استان کرمانشاه نیزارتباط برقرارکرد وانها را مسلح ساخت.افراد مسلح اهل حق به فرماندهی فردی به نام سرگرد علیپور درکرند،شیخ صالح و ریجاب از تیر 1358به پاسگاههای مرزی ایرانحمله می کردند.این درگیری ها درمناطق مانند قصرشیرین وسرپل ذهاب هم وجود داشت(ص 151علایی)

مطالب بالا درکنار انکه خیانت ووابستگی عناصروگروههایی مانند بختیار،قاسملو،جبهه التحریر،حزب دموکرات کردستان و...به دشمنان ملت را نشان می دهد،نقش حزب بعث رادربحران سازی و ایجاد شورش و فضاسازی برای جنگ با ایران نشان میدهد.

حسن نیت صدام!!!

برخلاف انچه که علی افشاری درباره حسن نیت صدام درباره ایران گفته است که :

"در شهریور ۱۳۵۸ صدام حسین دعوت‌نامه‌ای برای مهندس بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فی‌مابین به عراق سفر کند. اما این اتفاق نیفتاد و مسئولان دولت اهمیتی به بهبود روابط با عراق ندادند. آخرین تلاش صدام دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز فرجام مثبتی در بر نداشت.

صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان می‌گذارد و حسن نیت خود برای حل اختلافات را بیان می کند.متقابلا دکتر یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق سخن می‌گوید."

صلاح عمرعلي - سفیر عراق درسازمان ملل در سال 1358 درگفتگویی که با غسان شربل نموده ودر کتاب " صدام مر من هنا  " که در سال 2010 در بیروت  منتشر شده است ، درباره این دیدار و اهداف و سخنان صدام گفته است:

"در سپتامبر 1979 كنفرانس غيرمتعهدها در كوبا برگزار شد. صدام رياست هيئت عراقي را برعهده داشت در حالي كه 2 ماه قبل از آن به رياست جمهوري رسيده بود. و من به عنوان عضو هيئت عراقي در اين كنفرانس شركت كردم.

رياست هيئت ايراني برعهده دكتر ابراهيم يزدي وزير خارجه بود كه پس از پيروزي انقلاب به اين سمت برگزيده شده بود. در حاشيه اجلاس ديداري ميان صدام و دكتر يزدي صورت گرفت كه من هم  در آن حضور داشتم. در آن هنگام روابط 2 كشور دچار كمي تنش شده بود. نه فقط به دليل طبيعت تحولي كه در ايران رخ داده بود و شعارهايي كه در ايران سر داده مي‌شد، بلكه به دليل برخوردهاي مرزي بين 2 كشور نيز بود. و منصفانه مي‌گويم كه اكثر تجاوزها از سوي طرف ايراني صورت مي‌گرفت. تجاوزهايي عليه پاسگاههاي پليس مرزي عراق و تحركات تحريك‌آميز در شط‌العرب .

در اين ديدار گفتگوي مثبت و مهمي بين صدام و دكتر يزدي انجام شد. ديدار با توافق بر تداوم گفتگوها در سطح بالا به پايان رسيد.

من براي بدرقه وزير خارجه ايران خارج شدم و هنگامي كه به داخل اتاق صدام بازگشتم او به سرعت براي رفتن به پارك خارج شد و من هم او را همراهي كردم. واقعاً فضاي مثبت ديدار مرا وادار كرد كه قانع بشوم لازم است مشكلات دو كشور از راههاي مسالمت‌آميز حل شود. براي اينكه من خطر وقوع جنگ بين عراق و ايران را كه چند برابر عراق جمعيت داشت، درك مي‌كردم. بسيار مايل بودم كه شخص رئيس جمهور را اين گونه قانع سازم. و فكر كردم كه فضاي ديدار زمينه مناسبي را براي طرح اين موضوع بوجود آورده است، بويژه كه من و صدام به تنهايي سخن مي‌گفتيم.


سخن را با اهميت و ضرورت راه حل مسالمت آميز و لزوم گفتگوها و ديدارها آغاز كردم و گفتم ما دو كشور همسايه هستيم و هر كشوري نياز دارد كه اقتصادش را سامان دهد و فرصتهاي آموزش و دانش را براي فرزندانش فراهم كند و افزودم، جنگ، راه حل اختلاف‌ها نيست. بويژه اگر با پشتوانه حساسيتهاي تاريخي واقع شود، بسيار جنگ عميق و دشواري خواهد بود. دراين هنگام، صدام به سخنان من گوش مي‌داد. توانايي گوش دادن از ويژگيهاي صدام بود.

وقتي سخنم به پايان رسيد، صدام گفت: اي صلاح به هوش باش، اين فرصت به دست نمي‌آيد مگردر هر صدسال، يك بار و ما سرهاي ايرانيان را خواهيم شكست و هر يك وجب خاكي را كه اشغال كرده‌اند باز پس خواهيم گرفت و شط‌العرب را بازپس مي‌گيريم. به چشمانش نگاه مي‌كردم و او افزود: اين صحبت از راه حل مسالمت آميز و انساني و حل كردن اختلافات با ايران را نمي‌خواهم. ديگر از زبان تو تكرار شود مطلقاً. خودت را در سازمان ملل آماده كن . گوش كن آن چه را به تو مي‌گويم: سرهاي ايراني‌ها را خواهم شكست و خرمشهر و شط‌العرب را  باز خواهم گرداند.

سخنان صدام كاملاَ با فضاي ديدار با دكتر يزدي تفاوت داشت. او در پنهان نمودن تفكراتش بسيار حرفه‌اي و مسلط است. او تصور كرد كه در برابرش يك فرصت تاريخي براي ادب كردن ايران كه در شرايط درگيريهاي داخلي و انهدام ارتش بود، وجود دارد. پر مخاطره بودن سخن صدام را درك كردم كه داراي لحن انگيزاننده كوري بود. من هم حد خود را مي‌دانستم، چون با مردي سخن مي‌گفتم كه دو ماه پيش 54 نفر از فرماندهان و كادر حزب بعث را يك روز پس از رئيس‌جمهور شدن اعدام كرده بود.  احساس كردم كه شرايط به سمت وقوع يك فاجعه پيش مي‌رود.

آشكار شد كه صدام مي‌خواهد پيش از آنكه حكومت جديد ايران قدرت بگيرد با آن تسويه حساب تاريخي كند. همچنان كه ثابت شد كه جنگ با ايران در نظر صدام فرصتي بود براي معرفي عراق نيرومند به عنوان بازيگر تعيين كننده در منطقه و معرفي صدام به عنوان نيرومندترين بازيگر منطقه."(14)

انچه "صلاح عمرعلی" درباره عملیات فریب صدام می گوید قبل از ان توسط حضرت امام خمینی ره درمقابل پیشنهاد ونظر سید محمود دعایی سفیر وقت کشورمان در عراق پیش بینی شده بود.دعایی می گوید:


"بیان کردم که عراقیها اصرار دارند یک شخصیت رسمی خارج از دولت موقت و مرتبت با شخص حضرتعالی با آنها مذاکره کند. شخصی که قرار بود با ما مستقیماً مذاکره کند خود صدام بود. امام فرمودند من باید فکر کنم و بعد بگویم . روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم‪ امام فرمودند من تصور میکنم که عراقیها حُسن نیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمیدانم در این شرایط شخصی را از طرف خودبفرستم

ابراهیم یزدی درباره مواضع صدام در این جلسه اظهارداشته است:

"صدام در این گفت‌وگو مساله سه جزیره ایرانی در خلیج فارس را مطرح کرد و گفت که این جزایر در زمان شاه ایران اشغال شده‌اند و شما باید آن‌ها را تخلیه کنید و به امارات برگردانید." (15)

حزب بعث ؛حمله به ایران و ژاندارمی منطقه

یکی از اهداف وانگیزه های صدام برای حمله ،ایفای نقش ژاندارمی درمنطقه است.صدام مترصد بود تاخلاء قدرت ناشی از سقوط رژیم شاه را درمنطقه پر وخواسته های جاه طلبانه خود وحزب حاکم بعث را دنبال کند وخود را به عنوان یک عامل موثر بازدارنده وخنثی کننده اقدامات ایران درسطح منطقه نشان دهد.

روزنامه کریستین ساینس مونیتور چاپ آمریکا در همین زمینه با اشاره به یک گزارش از جلسات سری دولت عراق که دو ماه بعد از سقوط رژیم شاه تشکیل شده بود می نویسد:

"در آن جلسه بعد از بحث و بررسی پیرامون نقش شاه و روابط آن با آمریکا در دفاع از منافع غرب و ژانردمی خلیج فارس مطرح شد که رد حال حاضر رژیم نوپای ایران با از بین رفتن ارتش و تأسیاست اصلی آن قادر به انجام این نقش نخواهد بود و عراق تنها کشوری است که با استفاده از این موقعیت می تواند خلأ ایجاد شده را پر نماید و این کار باید با برنامه ریزی دقت، سرعت و مداومت انجام گیرد. به عقیده حزب بعث برای ایجاد یک موقعیت ژئوپولیتیک جدیدبه وسیله عراق زمینه از هر جهت فراهم است لذا حمله نظامی به ایران باوارد آوردن یک ضربه مؤثر به شکست ایران منتهی می شود."(16)

 

تهدیدات  و جنگ روانی متعدد صدام ورژیم بعثی 

صدام و رژیم بعث حاکم بر عراق علاوه بر اقدامات عملی علیه جمهوری اسلامی ،تهدیدات متعددی نیز علیه ایران داشتند.
رادیوبغداددر19فروردین1359اعلام کرد که صدام حسین ،رییس جمهوری  عراق درمجلس شورای ان کشور گفته است:

"خلق ما هم اکنون برای دفاع وحراست از حق حاکمیت وامنیت عرب درسرتاسرمیهن عربی اماده نبرد است."

خبرگزاری اسوشیتدپرس نیزدر این باره گزارش داد:

"صدام حسین رییس جهوری عراق اعلام کرد ،درصورتی که برخوردهای نظامی ایجاب کند ،ارتش 190 هزار نفری عراق اماده است تاوظیفه ملی خود را با جنگ علیه ایران انجام دهد."

درکنار اینگونه تهدیدات صدام علیه ایران،در 19فروردین 1359 شاهد به شهادت رساندن ایت الله صدر وخواهرش بنت الهدی صدر هستیم.مولف کتاب "جنگ ایران و عراق"در این باره می نویسد:

"...وچون پیشرفت به  سوی جنگ باوجود محمدباقرصدر میسرنبود،می بایست وی از میان برداشته می شد..."(17)

درهمین روزها رژیم بعث دهها هزارنفر شیعه عراقی را به بهانه اینکه دارای اصالت ایرانی هستند ولو اینکه در خود عراق متولد شده باشند را از عراق اخراج کرد و اموالشان را مصادره کرد.

تهدیدات علنی واشکار نظامی صدام و شهادت ایت الله صدر و خواهربزرگوارش واخراج دههاهزار شیعه از عراق و مصادره اموال انها  وسرکوب شیعیان عراق باعث گردید که حضرت امام خمینی ره به این اقدامات صدام و حزب بعث عراق واکنش نشان دهدوبه ارتش ونیروهای مسلح عراق هشدار دهد که الت دست صدام درسرکوب و...نشوند.در بخشی از پیام امام ره به مناسبت شهادت شهیدصدر امده است:

"با کمال تأسف حسب گزارش جناب آقای وزیر خارجه که از منابع متعدده و مقامات کشورهای اسلامی به دست آورده است و حسب گزارشاتی که از منابع دیگر به دست آمد. مرحوم آیت ‏اللّه‏ شهید سیدمحمد باقر صدر و همشیرۀ مکرمۀ مظلومۀ او ـ که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود ـ به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی به درجۀ رفیعۀ شهادت رسیده ‏اند. شهادت ارثی است که امثال این شخصیتهای عزیز از موالیان خود برده ‏اند؛ و جنایت و ستمکاری نیز ارثی است که امثال این جنایتکاران تاریخ از اسلاف ستم پیشۀ خود می‏ برند. شهادت این بزرگواران که عمری را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‏ اند به دست اشخاص جنایتکاری که عمری به خونخواری و ستم‏پیشگی گذرانده‏ اند عجیب نیست؛ عجب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستمگران جنایت پیشه، دست خبیث خود را به خون آنان آغشته نکنند. عجب نیست که مرحوم صدر و همشیرۀ مظلومه ‏اش به شهادت نایل شدند؛ عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول‏ اللّه‏ ـ صلی‏ اللّه‏ علیه و آله ـ وارد می‏ شود بی ‏تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند. و عجبتر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هَدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند.

 

من از ردۀ بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجه‏ داران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ و یا از پادگانها و سربازخانه‏ ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکۀ ننگ را از کشور عراق بزدایند. من امیدوارم که خداوند متعال بساط ستمگری این جنایتکاران را درهم پیچد...."

امام خمینی(ره) در واکنش به اخراج و مصادره اموال شیعیان توسط صدام طی پیامی این اقدام را محکوم و خواستار مهمان نوازی مردم ایران با آنها شد: 

"ملت شریف ایران! میهمانان عزیزی که به توطئۀ امریکا و دست جنایتکار رژیم منحرف بعث از خانه‌های خود آواره شده‌اند و به ایران با وضع اسفناک فجیعی فرستاده شدند، گرامی دارید. اینان برادران مظلوم شما هستند که بدون هیچ مجوزی و فقط برای ارضای هواهای نفسانی و اطاعت کورکورانه از شیطان بزرگ از خانه‌های خود به دست دژخیمان رژیم بعث آواره شدند. اینان برادران مظلوم ما هستند.


ملت شریف و دولت جمهوری اسلامی لازم است وسائل زندگی آنان را به طور شایسته‌ای فراهم کند و نگذارند به آنها بد بگذرد. رژیم منحوس بعث که خود را برای معارضه با اسلام و مسلمین آماده نموده، باید بداند که در اشتباه است و ملت مسلمان ایران و عراق سردمداران آنان را به جای خودشان می‌نشانند و آنان را از صحنه خارج و به دست فراموشی تاریخ می‌سپارند.

صدام حسین که با ملت شریف عراق مواجه شده است و خود را در معرض هلاک می‌بیند، می‌خواهد با صحنه‌سازی‌ها اذهان برادران اسلامی ما را از خود و رژیم منحط خود منصرف کند تا چند صباح دیگر به جنایات خود ادامه دهد. آنکه دستش تا مرفق به خون جوانان غیور عراق آلوده است، می‌خواهد خود را طرفدار ملت عرب جا بزند. آنکه به خیال خود عروبت را از اسلام والاتر می‌داند و به اسلام پشت کرده به زعم آنکه ملتهای عرب را به خود متوجه کند، غافل است که ملت عزیز عرب از اسلام چون جان شیرین حفاظت می‌کند و با دشمنان اسلام، چون اسلاف خود درصدر اسلام به جنگ و ستیز برمی‌خیزد.

برادران عرب ما بدانند که ملت عزیز ما با دشمنان آنان ـ که در رأس آنها رژیم منحوس بعث است ـ دشمن و با دوستان آنان دوستند، و در مصیبت‌هایی که آنان از آن رژیم فاسد می‌کشند با آنان شریکند. به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهی به زباله‌دان تاریخ افکنده شود و امید است نصر و فتح مسلمین نزدیک باشد. از خداوند متعال غلبۀ مسلمین را بر قدرت‌های فاسد خواستار است. والسلام علیکم و علی سائر عباداللّه‌ الصالحین."

حضرت امام ره درپی اقدامات اخیر صدام و رژم بعث و تهدیدات واقدامات نظامی انها ،برضرورت
 آمادگی مردم برای  دفاع در مقابل قدرتهای بزرگ و رژیم بعث عراق تاکید نمودند.همچنین ایشان ارتش عراق را از کشتار وسرکوب مردم مظلوم عراق منع نمودند و خواستار ایستادگی ارتش عراق در برابر فرامین ودستورات ضد اسلام صدام گردیدند.امام علاوه برمنع وبرحذر داشتن ارتش عراق از سرکوب مردم عراق ،انها را ازحمله وتهاجم به ایران اسلامی براساس دستورات صدام نهی میفرمایند.

متن کامل سخنان حضرت امام ره که درجمع اعضای بسیج شهرستانها بوده است رادر آدرس لينك مطالعه نمایید.

از نکات جالب ان است که اخیرا علی افشاری در مطلبی ،امام خمینی ره را مقصر جنگ و عامل حمله صدام به ایران می داند.او با ذکر بخشهایی از سخنان امام ره و حذف بخش قابل توجهی از ان ، بدون اشاره به اقدامات خرابکارانه و نظامی  بعثیون و تهدیدات صدام و...،امام را متهم به تحریک صدام و اقدام به حمله نموده است.البته پیش از این نیز سازمان منافقین و برخی دیگر  از عناصروگروههای ضد انقلاب چنین مطالبی را بیان کرده بودند.

این ضد انقلاب  به تطهیر حمله صدام می پردازد و علت ان را دعوت امام ره به قیام ارتش عراق می داندواین در حالی است که امام ره صراحتا به ارتش عراق اعلام می کند الت دست صدام برای کشتار وسرکوب مردم عراق و حمله به ایران نشوید.

ایا ضد انقلاب توقع دارد در قبال تهدیدات مکرر صدام به حمله به ایران و به رخ کشیدن ارتش خود،رهبر انقلاب اسلامی در برابر اینگونه حرکات به ارتش عراق هشدار ندهد؟از سوی دیگر روشنگری ماهیت رژیم بعث و تلاش برای جداسازی نظامیان از سران عراق وایجاد ابهام وتردید در دل نظامیان طرف مقابل برای جنگیدن با ایران،به عنوان یک اصل در قدرت دفاعی شناخته می شود که می تواند باعث کاهش قدرت دفاعی حریف گردد.

ایادرحالی که صدام درتریبون های رسمی ،کوس جنگ مینوازد و شیعیان را از عراق اخراج می کند و ایت الله صدر و خواهرش را به بدترین شکل به شهادت می رساند و صدها عملیات نظامی و ...علیه انقلاب اسلامی داشته است،انقلاب وامام باید تسلیم می شد و خوزستان و جزایرسه گانه را دراختیار صدام قرار می داد؟و...

صدام در ادامه نیزمکررا جمهوری اسلامی را به حمله نظامی تهدید می نماید.چنانکه طی سخنرانی خود در 12 اردیبهشت 1359اظهار داشت:

"نه خمینی ونه هیچ کس دیگر نمی تواند مانعی برسر راه ارتش ماباشد."(18)

صدام طی مصاحبه ای در مرداد1359 می گوید:

"مابارژیم ایران روابط بدی داریم وبنابراین انتظار نداشته باشید که اگر یکی از معارضین ویا مخالفین این رژیم اعلام کرد که در مخالفت با ان است به او جواب منفی بدهیم"

صدام درجای دیگری نیز اظهار داشته :

"مابه مبارزات خلق های ایران علیه دیدگاههای عقب افتاده وخودکامه و علیه جهت گیری های منحرفی که زیرپوشش مذهب مخفی می شوند،ولی در روش هایشان به مرزکفرورزیدن به دین پاک اسلامی وارزش های والاوتمدن پاک و اصیل ان فرستادند،درود می فرستیم."(19)

درکنار اینگونه اقدامات و تهدیدات از عملیات روانی و تبلیغی رژیم بعث علیه امام ره و انقلاب قبل از جنگ نباید غفلت کرد.بعثی ها تمام تلاش خود را برای تخریب انقلاب در میان مردم عراق و سایر کشورهای خلیج فارس انجام دادند.

مثلا با فرار شاه از ایران، رسانه‏ های خبری عراق برای مخدوش ساختن اصالت حرکت مردم، از انقلاب ایران با عنوان «حرکتی امریکایی» یاد می‏کند و با پیروزی انقلاب اسلامی، صدام ضمن ارائه‏ی تحلیلی به رده‏های پایین‏تر حزب بعث در خصوص علل ظهور انقلاب اسلامی چنین می‏گوید: 

«استعمار امریکا هنگامی که احساس کرد شاه وجهه‏ی خود را در بین ملت ایران از دست داده و سیاستی مستقل از غرب در پیش گرفته است، تغییر او را امری ضروری دانسته، (امام) خمینی را برای اجرای سیاستهای خود، به عنوان جایگزینی برای وی برگزید و قطعا نظام حکومتی او، موضعی مخالف در قبال عراق، انقلاب این کشور و امت عربی اتخاذ خواهد کرد» 

علاوه بر این، دستگاه تبلیغاتی رژیم عراق با طرح برخی از رخدادهای تاریخی واقعی یا مجعول، سعی می‏کند برای ریشه‏های اختلافات ایران و عراق تبیینی تاریخی فراهم آورد. به عنوان مثال، به مردم هشدار می‏دهد: 

«طوفان تهاجم از جانب شرق به سمت عراق و امت عربی در حال وزیدن است و نژادپرستان ایرانی که هزاران سال است چشم طمع به سرزمینهای امت عربی دوخته‏اند، در صددند همانطور که متجاوز از دو هزار سال پیش، هخامنشیان قسمتهایی از عراق را دوباره به اشغال خود درآوردند، اکنون به رهبری (امام) خمینی عراق را دوباره به اشغال خود درآورند» 

در همان زمان، دستگاه تبلیغاتی عراق فیلمی به نام «قادسیه» تهیه کرد و با تحریف نبرد قادسیه، که بین اسلام و کفر انجام گرفته بود، «از نبرد قادسیه به عنوان نبردی که بین اعراب و فارسها رخ داده و به پیروزی اعراب منجر شده بود، یاد کرد»در زمان جنگ هم همین سخنان را می‏شنویم. «اکنون ایرانیان درصدد گرفتن انتقام قادسیه‏ ی اول برآمده‏ اند» علاوه بر این، در این تبلیغات، عراق با استناد به عطوفت کوروش در حق یهودیان عصر خودش، از «روابط تاریخی ایران با صهیونیست‏ها از عصر بابلی قدیم» سخن گفته و ضمن ترسیم تداوم این روابط تا عصر حاضر، می‏گوید: 

«اکنون نیز ایران در خدمت تحقق اهداف صهیونیسم در منطقه است و در هدفی مشترک با وی، درصدد تهاجم به عراق است»  (20)

 

پي نوشت:

(1) - محسن رشید،گزارشی کوتاه(اشنایی باجنگ)- جلد اول - مرکزمطالعات وتحقیقات جنگ - چاپ نهم1387-صفحه 13تا 16
2- آژانس فرانس پرس AFP آوريل ۱۹۸۰ 
3- آژانس فرانس پرس AFP ۱۹ ژوئن ۱۹۸۰ 
4- آژانس فرانس پرس AFP ۸ جولای ۱۹۸۰
5- آژانس فرانس پرس AFP ۹ اکتبر ۱۹۸۰
6- http://dsrc.ir/View/ArticleFrame.aspx?id=2040
7- روزنامه ایران - ویژه نامه رمز عبور شماره 2-صفحه 13
http://old.iran-newspaper.com/1389/3/9/Iran/2/Page/14/Index.htm

8-سیدمحمود دعایی، گوشه‌یی از خاطرات، تهران: مؤسسه‌ی چاپ و نشر عروج، 1387، ص177.

9- روزنامه ایران - ویژه نامه رمز عبور شماره 2-صفحه 13
(10) سايت تاريخي
(11) -http://www.gozarestan.ir/show.php?id=124
(12) -غنی بلوریان، برگ سبز، خاطرات غنی بلوریان، ترجمه رضا خیری مطلق، موسسه خدمات فرهنگی رسا
(13) -عبدالله حسن زاده،کتاب خاطرات نیم قرن مبارزه
(14) نشریه نگین ایران،شماره 41، تابستان 1391، صفحه 121-124
(15) - سايت تاريخي
(16) - http://www.ensani.ir/fa/content/125211/default.aspx
(17) - فرهاددرویشی،تجزیه وتحلیل جنگ ایران وعراق(ریشه های تهاجم) جلداول-چاپ دوم 1380- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ صفحه 140
(18) - فرهاددرویشی،تجزیه وتحلیل جنگ ایران وعراق(ریشه های تهاجم) جلداول-چاپ دوم 1380- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ صفحه 141
(19) - فرهاددرویشی،تجزیه وتحلیل جنگ ایران وعراق(ریشه های تهاجم) جلداول-چاپ دوم 1380- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ صفحه 143
(20)- مرتضی منطقی،نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی،انتشارات جهاد دانشگاهی تهران،چاپ اول 1372، صفحه 18 و19