پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمد اسماعيلي- هفته‌نامه صدا، ارگان رسمي حزب كارگزاران سازندگي، در سرمقاله خود به قلم محمد قوچاني با تيتر «‌استراتژي بازگشت به حاكميت» مطالب پرابهام و قابل تأملي را درج نموده كه پرداختن به آن به خوبي نشان مي‌دهد كه هنوز هستند جماعتي كه به رغم حمايت ظاهري از رئيس دولت تدبير و اميد براي وي «شخصيت مستقل سياسي- اجتماعي‌» قائل نبوده و با چشم‌پوشي از ساير مؤلفه‌هاي رأي آوري روحاني، روي كار آمدن وي را صرفاً حاصل حمايت‌هاي خاتمي و هاشمي مي‌دانند.

قوچاني در ابتداي مطلب با اشاره به اينكه «‌خاتمي در سال 1392 خود نامزد نبود، اما «‌نامزدساز‌» شد»؛ يا در جاي ديگري با تأكيد بر اينكه «‌سرانجام اصلاح‌طلبان ياد گرفتند كه به جاي موقعيت‌هاي تكراري به تكرار موقعيت‌هاي موفقيت‌آميز دست زنند و با اتحاد و رهبري مناسب «رئيس‌جمهور ساز‌» شوند‌» به صورت ضمني تشريح مي‌كند كه به قدرت رسيدن روحاني حاصل تلاش‌ها و حمايت‌هاي خاتمي بوده است. 

در حالي نويسنده از رئيس‌جمهور‌ساز شدن خاتمي ياد مي‌كند كه وي در انتخابات سال 88 با همه داشته‌هاي خود به حمايت همه‌جانبه از ميرحسين موسوي پرداخت و نامزد مورد حمايت وي تنها توانست 13 ميليون از آرا را جذب كند و در انتخابات 92 هم نامزد اختصاصي رئيس دولت اصلاحات – عارف- تنها توانست 8درصد از آرا را - طبق نظرسنجي‌هاي معتبر- كسب كند. 

لازم به ذكر است كه گردش خاتمي از سمت عارف به سوي روحاني يك تاكتيك براي جلوگيري از آبروريزي دوباره براي جبهه متبوع وي و همچنين ممانعت از تعميق يأس و نااميدي به سطوح مختلف اجتماعي دوم خرداد بود، وگرنه حمايت خاتمي از روحاني بر اساس قرابت فكري ميان اين دو نبوده و نبايد آن را ناشي از آن دانست كه روحاني به طيف تجديدنظرطلب تعلق دارد و خاتمي از نامزد اختصاصي جبهه دوم خرداد حمايت كرده است. 

عضو رسمي حزب كارگزاران در ادامه ضمن اعتراف به اينكه تحريم انتخابات در دوره‌هاي گذشته انتخابات يك تصميم بي‌نتيحه و هزينه‌زا بوده، آن را تنها يك «‌قهر روشنفكرانه‌» مي‌خواند و با سرزنش همفكران خود در اين مقوله با ادبياتي غلو‌آميز و تعجب‌برانگيز از خاتمي، عبارت «‌مسيح‌وار صليب بر دوش‌» را به كار مي‌برد، در صورتي كه به باور كارشناسان بي‌طرف و منصف كارنامه هشت ساله خاتمي در دوران اصلاحات در حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و سياست داخلي و خارجي يكي از كم‌فروغ‌ترين دوران پس از انقلاب اسلامي بوده و با مرور كارنامه وي در طول سه دهه اخير – به رغم برخي نقاط مثبت- نمي‌توان نشاني از رفتار و عملكردي يافت كه دال بر مسيح‌وار بودن آن باشد. 

نويسنده همچنين در ادامه با اختصاص دادن واژه تجديدنظرطلب به اپوزيسيون خارج از كشور – در حالي كه افكار عمومي اين واژه را معادل بخشي از جريان تندرو اصلاح‌طلبي مي‌دانند – ناراحتي اين گروه خارج‌نشين از نامه خاتمي به رهبري را دليل مناسبي جهت حقانيت رهبري خاتمي بر گروه تجديدنظرطلب مي‌داند و تأكيد مي‌كند: «‌خاتمي هرگز برانداز نبوده و هميشه يك اصلاح‌طلب بوده و هست.»

اين در حالي است كه با بازخواني تحركات رئيس دولت اصلاحات در شهرآشوب سال 88 – از بيانيه‌هاي ساختارشكنانه عليه نظام گرفته تا فشار به حاكميت جهت برگزاري رفراندوم ملي با حضور ناظران بين‌المللي! – مي‌توان به راحتي دريافت كه فعاليت‌هاي وي با اپوزيسيون خارج‌نشين اصلاً قابل‌قياس نبوده چراكه آنها خارج از گود بوده و موضع‌گيري‌هايشان به هيچ عنوان قدرت اثرگذاري مواضع و بيانيه‌هاي تند و تيز خاتمي را نداشته و از سوي ديگر جماعت خارج‌نشين هم با تبعيت از رفتارهاي راديكالي خاتمي به حركات خياباني و روشنفكرانه دست مي‌زدند. 

سردبير ارگان رسمي كارگزاران در ادامه با انتخاب واژگاني كه در ادبيات كهن ما توسط شعرا و مداحان درباري، براي دريافت صله از پادشاهان اتخاذ مي‌شد به اسطوره‌سازي روي آورده و عنوان مي‌كند: «... زنده باد خاتميسم، زنده باد اصلاح‌طلبي... خاتمي خط قرمز ماست و اجازه تعرض   به او را نخواهيم داد و اين نه شخص‌پرستي كه نهادگرايي است‌». اين در حالي است كه همانطور كه اشاره شد پايگاه اجتماعي افرادي نظير خاتمي در آوردگاه‌هاي انتخاباتي كاملاً مشخص شده است و استفاده از اين الفاظ شايد براي تقويت جايگاه اجتماعي از دست رفته و ترميم چهره سياسي وي صورت گرفته است، آن هم در شرايطي كه بسياري از منسوبان به اين جريان اصلاح‌طلبي را فاقد گفتمان و تعريف مشخص دانسته و آينده اين جريان سياسي را با توجه به غائله 78 و فتنه 88 تمام شده مي‌دانند. 

تلاش ارگان حزب كارگزاران براي مصادره روحاني به نفع جريان اصلاحات در حالي صورت مي‌گيرد كه رئيس‌جمهور بارها در موضع‌گيري‌هاي خود ضمن تأكيد بر مشي مستقل از دو جريان عمده سياسي كشور همواره دولت اعتدالي خود را فراتر از جريان‌هاي سياسي شناخته‌شده معرفي كرده است.