مصطفی تاجزاده در ادامه سریال نامه نگاری ها و مقالات سیاسی اش از داخل زندان اوین در جدیدترین مکتوب خود اقدام به انتشار نامه ای به آدرس حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی کرده و طی آن به هاشمی رفسنجانی خبر داده که در ماه های نخست بازداشت خود بشدت زیر فشار بوده و بازجویان بشکلی ناشیانه می کوشیدند تا ایشان (تاجزاده) را مـُقـُر آورند که در جریان شهرآشوبی های سال 88 در اردوی هاشمی رفسنجانی بوده تا از این طریق بتوانند اثبات کنند مدیریت فتنه 88 را هاشمی رفسنجانی شخصاً عهده داری می کرده!

هر چند تاجزاده در این نامه با حسن نیت کوشیده نکات و استنباطات خود را به هاشمی منتقل کند اما ظاهراً ایشان در نوید افشاگرانه خود به هاشمی رفسنجانی نتوانسته یا نخواسته چند نکته بدیهی را التفات کند:

اول آنکه بیرون از سطح تحلیل عوام، به اعتبار عملکرد و مستندات عیان، اثبات آنکه هاشمی رفسنجانی در ماجرای 88 در عالی ترین سطح حضور و مدیریت ستادی داشت برای اهل فن، برخوردار از کفایت ادله است!

دوم آنکه میل مدیریت عالیه نظام بر مهار و مدیریت و ایضاً ایزوله کردن هاشمی رفسنجانی بمنظور خنثی کردن جاه طلبی ها و سهم خواهی های موسمی اش، چیز چندان نامشهود و غیر قابل فهمی نیست و اهل فن بر این واقعیت نیز سالهاست تفطن دارند!

سوم آنکه تنها چیزی که هم تاجزاده و هم بازجویان تاجزاده از درک و فهم آن عاجز مانده اند آنست که اولی (تاجزاده) نتوانسته بفهمد تا به بازجویانش هم بفهماند که راه حل چنین امر قابل فهمی (مهار هاشمی) چنین شیوه نامدبرانه ای نیست! هم چنان که بازجویان تاجزاده نیز قاصر از آن مانده اند که برای «مهار هاشمی» بجای این شامورتی بازی های نابلدانه، می شود تدبیر عقلانی کرد!

آقای تاجزاده جهت تقریب به ذهن از «تدبیر عقلانی» بمنظور مهار هاشمی، می توانند مصداقاً به یک نمونه مشهود رجوع کنند که اخیراً و اتفاقاً با اعتراف شخص هاشمی رفسنجانی در دسترس قرار گرفت.

به شهادت آقای رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 که اتفاقا همین آقای تاجزاده و دوستان و هم قطاران سیاسی ایشان برگزار کننده آن بودند:

رهبری از طریق بازگرداندن دو نامزد رد صلاحیت شده اصلاح طلبان (معین و مهرعلیزاده) با حکم حکومتی به عرصه انتخابات موجبات ناکامی هاشمی را فراهم کردند!

(در مقاله خودکشی نهنگ در این مورد بتفصیل نوشته ام ـ اینجا: http://bit.ly/1mQ2UyY)

قرائتی از هاشمی که چنانچه آن را قابل وثوق بدانیم چاره ای نداریم تا به لوازم آن نیز گردن نهیم. از جمله آنکه رهبری تا آن درجه هوشمندانه و مدبرانه با حکم حکومتی توانسته اند هاشمی و اصلاح طلبان را مدیریت کنند.

بر فرض اعتبار روایت هاشمی از تدبیر رهبری در انتخابات 84 ایشان چاره ای جز این ندارند تا بپذیرند:

اولاً اصلاح طلبانی که از فردای خارج از دستور شدن قانون جدید مطبوعات در مجلس ششم با حکم حکومتی رهبری، از آن تاریخ همواره خود را در گارد مخالفت با حکم حکومتی قرار داده بودند اینک و به یک باره با بازگردانده شدن نامزدشان (مصطفی معین) به صحنه انتخابات عملا خود را زیر دین رفته رهبری از طریق نوشداروی حکم حکومتی یافتند و به همین دلیل این بار هیچ اعتراضی به حکم حکومتی نکردند!

ثانیاً و بنا به قرائت هاشمی، از این طریق رهبری هوشمندانه توانست با سیاست «کثرت نامزد در انتخابات» مانع از اجماع آراء در سبد هاشمی و تضمینی شدن پیروزی ایشان در انتخابات شوند!

اگر قرائت هاشمی رفسنجانی از این اقدام رهبری قابل وثوق باشد در آن صورت ایشان و ایضاً جناب تاجزاده باید بپذیرید شرط مانائی در سیاست، تدبیر و ذکاوت است و طبعاً هر که تدبیرش بیشتر است مانائی اش بیشتر است.

بواقع هاشمی با چنین قرائتی از ماجرای انتخابات سال 84 خواسته یا ناخواسته بر هوشمندی و تدبیر رهبری صحه گذاشته که با اخلاقی ترین و بهداشتی ترین شکل ممکن با یک تیر دو نشان را به مهارت زده اند:

از سوئی اصلاح طلبان را از طریق «حکم حکومتی بازگشت معین به انتخابات» مدیون خود کرده و هم زمان و با افزودن بر تعداد نامزد در اردوی اصلاح طلبان مانع از اجماع بر روی هاشمی شده و از این طریق هاشمی در انتخابات ناکام مانده!

هر چند هاشمی هنوز نتوانسته بیرون از ادعای نامفهوم «در دور دوم استانداران کار انتخابات را رها کردند»! به این پرسش پاسخ دهد که اگر واقعاً ایشان در کانون اقبال و شیدائی مردم بوده و هستند چرا در دور دوم انتخابات سال 84 که آنک حوزه رقابت به ایشان و احمدی نژاد منحصر شد؛ باز هم مردم از ایشان روی برگرداندند!؟

حسب توجیه و تقریب به ذهن جناب آقای تاجزاده باید خطاب به ایشان گوشزد کرد:

در مجموع و با فرض صحت قرائت آقای هاشمی رفسنجانی از تدبیر رهبری در انتخابات 84 تمثیلاً در بیلیارد به چنین ضربه ای می گویند:

«دوبله سریــــدی»!!!
dooblesor