اینکه هاشمی رفسنجانی خواستار «آزادی» در دانشگاه ها می شود هیچ عیبی ندارد؛ او به عنوان یک رجل سیاسی همانند دیگران حق دارد نظرش درباره موضوعات مختلف را بیان کند اما اینکه وی بدون یادآوری آنچه در سالهای 68 تا 76 در برخورد با منتقدانش بویژه در دانشگاه ها عمل کرده است، یک باره این چنین مدعی آزادی و آزادی بیان می شود؛ بیش از هر چیز توهین به اصلاح طلبان و «چپ» های دهه 60 و 70 است که در دوره هاشمی بیشتر از همه صدایشان قطع شد و مورد سرکوب دولت وقت قرار گرفتند.

از دردسرهای دائمی که دولت هاشمی برای معدود نشریات منتقد خودش (سلام و بیان) درست می کرد بگذریم، از بیشترین فشارهای وزارت علوم دولت هاشمی بر دفتر تحکیم وحدت در آن سالها نیز بگذریم، کار به جایی رسید که رهبر انقلاب در آبان 1372 در جمع دانشجویان در اظهاراتی بی سابقه نسبت به فضای خفقان و «غیر سیاسی» کردن دانشگاه ها واکنش نشان دادند و گفتد:

« خدا لعنت كند آن دستهايى را كه تلاش كرده‌اند و مى‌كنند كه قشر جوان و دانشگاه ما را غير سياسى كنند. كشورى كه جوانانش سياسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سياسى نيستند، مسائل سياسى دنيا را نمى‌فهمند، جريانهاى سياسى دنيا را نمى‌فهمند و تحليل درست ندارند. مگر چنين كشورى مى‌تواند بر دوش مردم، حكومت و حركت و مبارزه و جهاد كند؟! بله؛ اگر حكومت استبدادى باشد، مى‌شود. حكومتهاى مستبد دنيا، صرفه‌شان به اين است كه مردم سياسى نباشند؛ مردم  درك و تحليل و شعور سياسى نداشته باشند. اما حكومتى كه مى‌خواهد به دست مردم كارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مى‌خواهد با قدرت بى‌پايان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چيز نظام مى‌داند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجويش - مى‌توانند غير سياسى باشند؟! مگر مى‌شود؟! عالِمترين عالِمها و دانشمندترين دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سياسى نداشته باشند، دشمن با يك آبنبات تُرش مى‌تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش كند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد.»

لذا این از مصایب سیاست ورزی در جامعه ایران است که بسیاری از رجال سیاسی با توسل به حافظه تاریخی فراموشکار ملت، به تناسب حرکت باد 180 تغییر موضع داده و حرفهایی می زنند که خودشان اولین متهم آن هستند!