دکتر عبدالله گنجی در تحلیلی نوشت: نحوه مواجهه سپاه با چهار دولت مستقر از هاشمی تا روحانی نشان می دهد که موضع آن موضعی اصولی است. انحراف از مسیر انقلاب چه در دوران خاتمی باشد و چه دوران احمدی نژاد برای سپاه فرقی نمی کند. نحوه مواجهه سپاه با جریان انحرافی باید این فهم را به تجدیدنظرطلبان منتقل کرده باشد که خط تماس سپاه با سیاست چگونه است. باید فهمیده باشند که برای سپاه مهم نیست کدام جریان کشور موجب انحراف است. محتوای رفتار سیاسیون برای سپاه مهم است و شاخص تأیید نیز پایبندی به اصول انقلاب اسلامی است. برخی تلاش نمودند این مشی سپاه را مقابل رأی مردم تعریف نمایند اما از سوی دیگر نگرانند که میلیون ها نفر از مردم در بزنگاه های اجتماعی با اشاره سپاه وارد شوند. این تناقض دوگانه همچنان در قضاوت نسبت به جایگاه سپاه در بین تجدیدنظرطلبان وجود دارد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی « پارس» ، متن کامل این تحلیلی که با عنوان « سپاه و تجدیدنظرطلبان» منتشر شده به این شرح است: دوم اردیبهشت سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهانه ای است تا به بعدی از ابعاد این نهاد معجزه گر انقلاب اسلامی بپردازیم. در این مختصر در بین همه موضوعات به فهم دوسویه تجدیدنظرطلبان و سپاه از همدیگر می پردازیم. سرمایه اجتماعی سپاه از مهم ترین دستاوردهای این نهاد مقدس است. اول اینکه ریشه عمیقی در متن مردم دارد.
 
واکنش های موسمی تجدیدنظرطلبان نشان می دهد که از قدرت بسیج گری دهها میلیونی مردم توسط سپاه و بسیج وحشت دارند و دوم اینکه امام با ذکر جملاتی همچون « سپاه نور چشم من است» ، « من از سپاه راضی هستم و هرگز نظرم برنمی گردد» ، « اگر سپاه نبود، کشور هم نبود» ، « شما (پاسداران) آیینه مجسم مظلومیت ها و رشادت های این ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاریخ مصور انقلابید» مسیری را ترسیم کردند که مدعیان شکلی خط امام، در تناقض بین دگردیسی خود و نگاه امام گرفتار آمده اند. اما حقیقت نیش ها و کنایه های تجدیدنظرطلبان و حتی برخی مدیران عالی کشور به سپاه چیست؟ در پاسخ به این سؤال می توان به ادله و مسائل ذیل اشاره کرد:

۱- تخریب ها و کنایه ها نسبت به سپاه را باید از نقطه تاریخ دگردیسی معرفتی بخشی از نیروهای سابق انقلاب دنبال کرد. بین بریدن از نظام مستقر و تخریب سپاه یک همزمانی و همسویی وجود دارد و این دوگانه را نباید در تحلیل نهایی از نظر دور داشت. زمانی که اکبر گنجی در پاییز ۱۳۷۶ و در شیراز پیروان ولی فقیه را فاشیست معرفی کرد، دیری نپایید که « روزنامه جامعه» که از نگاه غربی ها اولین تحول در جامعه مدنی ایران بود، هجمه به سپاه را شروع کرد. بنابراین به همان اندازه که افراد از اصول معرفتی – آرمانی انقلاب اسلامی دور شدند، به همان میزان سپاه را مانعی برای ترک تازی در عرصه سیاسی اجتماعی یافتند و این چنین سپاه متهم به دخالت در سیاست شد.

۲- مدل سازی تجدیدنظرطلبان معرفتی از نسبت جامعه مردم سالار و سپاه در قالب دوگانه جامعه مدنی – نظامی مفهوم سازی شد. لذا بدون درک از جایگاه ذاتی و فلسفه وجودی سپاه تلاش نمودند وضعیت مطلوب آن را بسان ارتش های کلاسیک غربی معرفی کنند اما بعد از اینکه احساس کردند ساختن مدل مطلوب امکان پذیر نمی باشد، تلاش کردند آن را با ارتش کشورهایی مانند ترکیه، پاکستان، خمر های سرخ کامبوج و… مقایسه کنند.
علت اصلی این قیاس نیز از آبشخور سیاسی- اجتماعی معرفت غرب نشأت می گرفت، چرا که « جمهوری خواهان» قادر به درک بومی یا مدل بومی از سپاه نبودند. لذا همانگونه که از ۱۳۶۸ به بعد (با محوریت حلقه کیان) قادر به فهم نسبت « دین و سیاست» ، « اسلام و مردم سالاری» در جمهوری اسلامی نبودند، سپاه و جامعه مردم سالار را نیز قابل جمع نمی دانستند.

۳- تجدیدنظر طلبان بدون توجه به جایگاه مردمی سپاه تلاش نمودند با معرفی آن به عنوان یک تشکیلات بی منطق و خشک نظامی، از یک سو عملکرد آن را غیر دموکراتیک و حتی غیرقانونی معرفی کنند و از سوی دیگر آن را در مقابل جامعه مدنی مد نظر قرار دهند. بنابر این اگر از مخالفانشان، فردی در سال ۱۳۵۸ یا ۱۳۶۰ و… از مقابل در سپاه عبور کرده بود و اکنون دستی در سیاست داشت با همان هویت نظامی معرفی می کردند. به رغم اینکه ممکن بود فرد مذکور دهها هویت دیگر داشته باشد، باز بر هویتی تأکید داشتند که اکنون وجود نداشت. در نقطه مقابل، اگر کسی روزی از مقابل در سپاه عبور کرده بود و اکنون از انقلاب و نظام بریده بود به عنوان پاسداران اصیل و همراه اصلاحات و مردم معرفی می کردند. تلاش ها برای تهیه لیستی منتسب به قدیمی های سپاه جهت حمایت از اقدامات بر انداز انه در سال ۱۳۸۸ از همین زاویه قابل فهم و تحلیل است.
 
۴- مشکل ادراکی تجدیدنظر طلبان از آنجا ناشی می شود که سپاه برخلاف آنان انقلاب اسلامی را نه یک پروژه تمام شده بلکه یک پروسه استمراری می داند و نسبت خود با جریانات سیاسی را نه بر اساس ضوابط حقوقی که بر اساس صلاحیت های ارزشی – فکری تنظیم می کند. این نقطه ای است که اگر تجدیدنظر طلبان متوجه آن می شدند بهتر می توانستند دیالوگ های تقابلی یا تعاملی خود را تنظیم نمایند.

۵- سپاه در طول انقلاب اسلامی و خصوصاً بعد از ظهور نحله های فکری واگرا در درون حاکمیت، تلاش نمود با دوگانه عمل گرایی – ارزش گرایی هم کار آمدی خود را اثبات نماید و هم به اصول و آرمان های انقلاب اسلامی تأکید نماید. بنابر این موی دماغ کسانی شد که مطلوبشان از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مدلی مبتنی بر سیستم های سیاسی- اجتماعی سوسیال دموکرات یا لیبرال دموکرات غربی بود.

۵- تجدیدنظرطلبان تلاش نمودند ضمن برخوردهای غریبه وار با سپاه (همانگونه که در مطالبات و عملکرد خود در روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ با نظام غریبه وار عمل کردند) ورود آن به حوزه اقتصاد را نوعی آلودگی مالی پاسداران و سپاه معرفی کنند. این در حالی بود که خود آنان واقعیت های کشور را می دانستند و لزوم ورود سپاه به عرصه های مذکور را نه منفعت طلبانه بلکه ایثارگرانه و در راستای حفظ آبرو و کارآمدی نظام می دانستند اما بر رفتار منافقانه و عوام گرایانه خود اصرار داشتند.

۶- بخشی از نخبگان سیاسی در همان صدر انقلاب و جنگ و روزهای بعد از جنگ نیز وجود سپاه را لازم نمی دانستند و ادغام آن در ارتش و انحلال را طرح نمودند اما امام در شهریور ۱۳۶۷ جواب آنان را داد. برخی از این افراد که در جنگ هم مسئولیت داشتند، سابقه برخوردهای سرد با سپاه را از همان موقع در کارنامه خود دارند و هنوز هم بعضی تراوشات ذهنی شان غلیان می کند و محافظه کارانه و در لفافه آنچه را در درون دارند بازگو می کنند.

۷- نحوه مواجهه سپاه با چهار دولت مستقر از هاشمی تا روحانی نشان می دهد که موضع آن موضعی اصولی است. انحراف از مسیر انقلاب چه در دوران خاتمی باشد و چه دوران احمدی نژاد برای سپاه فرقی نمی کند. نحوه مواجهه سپاه با جریان انحرافی باید این فهم را به تجدیدنظرطلبان منتقل کرده باشد که خط تماس سپاه با سیاست چگونه است. باید فهمیده باشند که برای سپاه مهم نیست کدام جریان کشور موجب انحراف است. محتوای رفتار سیاسیون برای سپاه مهم است و شاخص تأیید نیز پایبندی به اصول انقلاب اسلامی است. برخی تلاش نمودند این مشی سپاه را مقابل رأی مردم تعریف نمایند اما از سوی دیگر نگرانند که میلیون ها نفر از مردم در بزنگاه های اجتماعی با اشاره سپاه وارد شوند. این تناقض دوگانه همچنان در قضاوت نسبت به جایگاه سپاه در بین تجدیدنظرطلبان وجود دارد.

۷- سپاه به عنوان نگهبان انقلاب اسلامی، بر اساس هزاران مقاله، کتاب، رفتار و سند مکتوب، بخشی از تجدیدنظرطلبان را فاقد صلاحیت برای ورود به حاکمیت دینی می داند و مواجهه در این میدان را بخشی از وظایف ذاتی خود یعنی حفظ انقلاب اسلامی می داند. لذا صاحبان آن اسناد به جای اعتمادسازی، خود را در بین مردم مخفی و سپاه را نیرویی صرفاً مسلح که باید در انبار اسلحه یا به سوی مرز های جغرافیایی هل داده شود، معرفی می کنند. این فهم و عمل نه با قانون اساسی و اصل ۱۵۰ آن سازگار است و نه مشکل آنان را حل می کند. راه اصلاح و تعامل، بازگشت صادقانه به مسیر انقلاب و امام و فهم عمیق تر از صحنه مبارزه است. تعمیم ابزار مبارزه به جنگ نرم، واقعیتی است که تجدیدنظرطلبان از درک آن عاجزند، به همین دلیل همچنان کلاشینکف را برای سپاه توصیه می کنند و خود را حاملان و مولدان روشنفکری می دانند.

کدام روشنفکری؟ روشنفکری که دم خروسش بیرون زده و با سکولاریسم و لیبرالیسم صیغه خواهرخواندگی سروده اند.