به گزارش پارس،   درگفت وشنودی  که پیش روی دارد، زمینه ها وابعاد دوجریان مقاومت وسازش در خاورمیانه، مورد بررسی قرارگرفته است. نکته ای که شرایط کنونی در این منطقه حساس، ضرورت آن را بیش ازپیش ایجاب می کند.  

* درآغاز سخن مناسب است درباره صف بندی جاری میان جریان مقاومت و هم پیمانی با غرب درخاورمیانه، توضیحاتی بفرمائید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم. با آغاز جنگ ۳۳ روزه در تابستان سال ۲۰۰۶ بین رژیم صهیونیستی و حزب الله لبنان منطقه خاورمیانه وارد قطب بندی حاد و شفاف سیاسی جدیدی شد. این جنگ زمانی اتفاق افتاد که جورج بوش پسر، رئیس جمهور اسبق امریکا به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر و با طرح مفهوم حمله پیشدستانه همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد. درک ابعاد این طرح در فهم تحولات اخیر در خاورمیانه اهمیت فوق العاده ای دارد، زیرا بدون شناخت این طرح بسیاری از رفتارهای سیاسی فعلی در منطقه قابل فهم نیست.

پس از فروپاشی بلوک شرق در آغاز دهه ۹۰ میلادی همه کشورهای بلوک سوسیالیستی الگوی تمدنی غرب را انتخاب کردند. آنها در بُعد سیاسی الگوی لیبرال غربی، بُعد اقتصادی نظام سرمایه داری و در بُعد اجتماعی فردگرایی را برگزیدند که این سه ویژگی مهم ترین شاخص های الگوی تمدنی غرب به شمار می آید. این تحول دانشمندان امریکایی فوکویاما را به این فکر انداخت تا کتاب « پایان تاریخ» را بنویسد. او بر پایه تحولاتی که در شرق اروپا صورت گرفت، به این باور رسید که تاریخ نتیجه تضاد و تعارض ایدئولوژیک است و از آنجا که الگوی تمدنی غرب در حال عالمگیر شدن است، از این رو تاریخ به پایان خواهد رسید و الگوی غربی جهانگیر خواهد شد. واژه ها و مفاهیم جهانی سازی (globalism) و تشکیل سازمان تجارت جهانی (WTO) نیز بر پایه این مفهوم مطرح شد. پس از چند سال ساموئل هانتینگتون، دیگر دانشمند امریکایی به نتیجه مغایری رسید و ایده جنگ تمدن ها را مطرح ساخت. او معتقد بود همه تمدن ها در مقابل تمدن غربی سر تسلیم فرود آورده اند و تنها اسلام است که تسلیم نشده و فرهنگ اسلامی همچنان زنده است و برخی کشورها مانند جمهوری اسلامی ایران و نیز بعضی گروه های سیاسی مقاوم اسلامی می کوشند الگوی سیاسی تازه ای بر اساس فهم جدیدی از اسلام بر پا سازند و زمانی تاریخ به پایان خواهد رسید که تمدن اسلامی همانند دیگر تمدن های آسیایی، چینی و هندی تسلیم و امید به رستاخیز تمدنی و فرهنگی در دل این جوامع به طور کامل فراموش شود.
 
* آیا همزمان با همین دوره بود که تئوری خاورمیانه جدید یا « خاورمیانه بزرگ» نیز طراحی شد؟

بله، به موازات کارِنظریه پردازان کلان که متفکران نظام سرمایه داری لیبرال انجام دادند، دولتمردان امریکا طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را بر پایه نظریه برخورد تمدن ها طراحی و ارائه کردند. در این طرح از دو تئوری رایج در عرصه روابط بین الملل در دهه ۹۰ میلادی نیز بهره برداری شد: نظریه همگرایی و وابستگی متقابل که مبنای برپایی منطقه یورو در قاره اروپا و منطقه نفتا در امریکای شمالی بود.

* درواقع ایده اولیه « خاورمیان بزرگ» از اینجا نشات گرفت؟

به عبارت دقیق تر دولتمردان جمهوری خواه امریکا برای سلطه بر جهان اسلام منطقه به هم پیوسته سرزمینی اسلامی از مراکش در غرب گرفته تا مرز هند و پاکستان در قلب آسیا و از آسیای مرکزی، قفقاز و بالکان از شمال تا افریقای مرکزی در جنوب را با نام غلط انداز « خاورمیانه بزرگ» معرفی کردند تا واقعیت تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام کردند این منطقه در چهارچوب فرآیند همگرایی باید با سیاست های غرب هماهنگ و همگون شود و در نهایت در چهارچوب اصل وابستگی متقابل در اتحاد و ائتلاف با غرب به ویژه امریکا باشد. به همین علت اصلاح ساختارهای سیاسی در منطقه در دستور کار مراکز گسترش سلطه غربی قرار گرفت و در کشورهای مختلف منطقه ده ها اجلاس در این زمینه برگزار شد.

* این طرح چه پیش نیازهایی داشت؟

همگرایی مورد نظر امریکا زمانی قابل اجرا بود که همگونی صورت می گرفت و زمینه همکاری و جمع کردن دولت های کشورهای اسلامی فراهم می شد. اشغال افغانستان و عراق پیش درآمد اجرای این طرح بود که هدفش مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، به امید این که دیگر کشورها با مشاهده جدیت غرب، تسلیم واقعیت های زورمدارانه جدید شوند. انتخاب دو کشور افغانستان و عراق به عنوان هدف حمله به ویژه کشور عراق که هیچ ارتباطی با حمله ۱۱ سپتامبر نداشت، به مجاورت این کشورها با ایران باز می گشت.

یکی از اهداف محاصره جمهوری اسلامی ایران و تحت فشار قرار دادن آن برای پیوستن به این پروژه سیاسی غربی است. تحمل هزینه سنگین نزدیک به ۳۰۰۰ میلیارد دلار از سوی امریکا در نتیجه اشغال این دو کشور مسلمان، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان اسلام و مهار تمدن اسلامی قابل تأمل است. در اینجا نباید فراموش کرد عرصه سیاسی، صحنه عقلانیت است و دولتمردان امریکا با محاسبه نتایج طرح سلطه بر جهان اسلام حاضر شدند این هزینه گزاف را بپردازند تا ارتقای جایگاه امریکا در نظام بین المللی تحقق و نظام تک قطبی واقعیت یابد که هدف نهایی امریکا بود.

* این پیش بینی ها و محاسبات، درعمل تاچه میزان تحقق پیدا کرد؟

باید گفت که محاسبات « کشت» و « درو» هماهنگ نبود! و در نهایت به جای ارتقای جایگاه امریکا در نظام بین المللی آن را دچار بحران اقتصادی و ناگزیر به عقب نشینی نظامی از برخی کشورهای منطقه ساخت. امریکا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد همه رژیم ها در حال تسلیم اند، اما ایران، سوریه و برخی جنبش های اسلامی هوادار انقلاب اسلامی ایران همچنان در مقابل اجرای طرح سلطه طلبانه امریکا تمکین نمی کنند.

* آمریکایی ها دربرابر این پدیده وناکامی بزرگ چه تدابیری اندیشیدند؟ واین پرو‍ ه درکجای اجرا قرار دارد؟

مراکز مطالعاتی و پژوهشی امریکا و اتاق های فکر این نظام سیر موفقیت و ناکامی این طرح را همواره در دستور بررسی داشتند و در جهت تطبیق واقعیت ها با طرح های نظری امریکا تئوری های اصلاحی ارائه می دادند. این مشاوران پس از گذشت چند سال از اشغال افغانستان و عراق اعلام کردند اگر امریکا کانون های مقاومت در برابر این طرح را مهار کند، اجرای نقشه خاورمیانه بزرگ به واقعیت تبدیل خواهد شد و هدف اصلی امریکا تحقق پیدا خواهد کرد. این مراکز پژوهشی دو طرح مهار کانون های مقاومت منطقه ای را تسلیم دولتمردان امریکا کردند که یکی مبتنی بر تسلسل حمله از مرکز به پیرامون و دیگری حمله از پیرامون به مرکز است. به عبارت دیگر طرح اول مبتنی بر حمله مستقیم به ایران به عنوان قلب و محور اصلی جریان مقاومت در برابر طرح سلطه طلبانه امریکا و شکست دادن آن در جنگ است. در این گزینه، هم پیمانان پیرامونی یعنی سوریه و جنبش های اسلامی لبنانی و فلسطینی به علت از دست دادن پشتیبانی اصلی تسلیم خواهند شد و دیگر در برابر طرح های امریکا مقاومت نخواهند کرد. گزینه دوم مبتنی بر تقدم حمله به جنبش های حماس و جهاد در فلسطین و مقاومت اسلامی در لبنان است و در مراحل بعدی آن حمله به سوریه و سپس ایران به اجرا گذاشته خواهد شد. در طرح اول، حمله از مرکز به پیرامون طراحی شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پای ایران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقیم به ایران بود.

* نهایتا کدام طرح انتخاب شد؟

دولتمردان امریکا طرح دوم را انتخاب کردند و به هم پیمان منطقه ای خود یعنی اسرائیل دستور دادند به سرعت این طرح را اجرا کند. دقیقاً به همین علت مطبوعات امریکا جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ را جنگ نیابتی نامیدند. این واقعیتی را نمایان می کند که اسرائیل پایگاه پیشرفته غرب در منطقه شرق اسلامی است و هر گاه لازم باشد، با برتری نظامی که غرب در اختیارش قرار داده است، در چهارچوب نقش و وظیفه ای که دارد، طرح های غرب را در منطقه پیگیری و اجرا می کند. کنفرانس مطبوعاتی خانم کاندولیزا رایس، وزیر وقت خارجه امریکا در بیروت که همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سفر کرده بود، هدف امریکا از این جنگ را کاملاً نمایان می سازد. او در این کنفرانس اعلام کرد حمله اسرائیل به لبنان، درد زایمان قبل از تولد نظام جدید خاورمیانه است و منطقه قبل و بعد از این حمله وضعیت متفاوتی پیدا خواهد کرد. آنچه اهمیت دارد این است که امریکا قبل از آغاز این جنگ، کشورهای هم پیمان را موظف کرد در کنار اسرائیل قرار گیرند. به علت این دستور تکلیفی، حسنی مبارک، رئیس جمهور وقت مصر تجاوز اسرائیل به لبنان را نادیده گرفت و حزب الله را یک گروه ماجراجو اعلام کرد که امنیت لبنان را به خطر می اندازد. عربستان سعودی نیز اعلام کرد از مقاومت ضد رژیم صهیونیستی حمایت نمی کند و مفتی روحانی نمای این کشور نیز فتوا داد دعا برای پیروزی حزب الله در این جنگ حرام است.

حتی آقای فؤاد سنیوره، نخست وزیر وقت لبنان به علت هم پیمانی با عربستان سعودی تجاوز رژیم صهیونیستی ضد کشورش و اشغال بخش هایی از جنوب لبنان را محکوم نکرد و خلع سلاح حزب الله و مقاومت را تنها راه برون رفت از بحران و جنگ اعلام کرد. این واقعیت ها کاملاً نشان می دهد که جنگ ۳۳ روزه جبهه بندی میان اردوگاه مقاومت و هم پیمانان امریکا را آشکار و شفاف کرد و شدت تضاد میان آنها از آن زمان افزایش یافت. شکست اسرائیل در این جنگ و اعتراف رسمی به شکست و تشکیل گروه وینوگراد برای بررسی علل شکست نظامی اسرائیل همواره کینه هایی در جبهه هوادار امریکا پدید آورده که در رفتارهای بعدی آن کاملاً قابل مشاهده و محاسبه است.
آنچه مسلم است، تشدید تضادها میان دو قطب مقاومت و هم پیمانی با امریکا در هفت سال اخیر حوادث بسیاری را پدید آورد. حمله اسرائیل به غزه در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹ در همین چهارچوب قابل تعریف است. اسرائیل به علت شکست نظامی و ضعف در برابر جبهه مقاومت تلاش کرد با بخش های کوچک تری از جبهه حریف درگیر شود، ولی همین ترفند نیز نتیجه بخش نبود و شکست های اسرائیل پی در پی تکرار شد. در سال ۲۰۱۲ اسرائیل یک بار دیگر تلاش جنگ طلبانه ضد مقاومت در نوار غزه را تکرار کرد، اما پس از هشت روز ناگزیر شد آتش بس را قبول کند و معادله جدید « امنیت تل آویو در برابر امنیت غزه» را بپذیرد که در ابعاد استراتژیک برتری کامل جبهه مقاومت را در تحمیل خواسته های خود به دشمن صهیونیستی تثبیت کرد.

* پروژه ضد مقاومت، درگام اکنونِ خود، با چه فرصت ها وچالش هایی روبه روست؟ آنها درپیشبرد این طرح با چه چالش هایی مواجه هستند؟

تهدید امریکا و اسرائیل به حمله نظامی ضد ایران به بهانه پرونده هسته ای و سپس تشدید محاصره اقتصادی یا بهتر بگوییم، جنگ همه جانبه اقتصادی و سیاسی ضد کشورمان گام های بعدی آنان ضد جبهه مقاومت را نشان می دهد. البته آنان تاکنون موفق با تحصیل اراده خود به ایران نشده اند. مداخلات گسترده اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه، دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، اردن و مصر در حوادث داخلی سوریه با دستور مستقیم کشورهای غربی و تلاش برای حذف بشار اسد، رئیس جمهور سوریه از طریق براندازی و خشونت، انتقام و کینه جبهه هوادار سازش و هم پیمان با امریکا را کاملاً آشکار می سازد. این اقدام که با معیارهای همبستگی قومی، دینی، تاریخی و جغرافیایی ناهمخوان است، تاکنون میلیاردها دلار هزینه در بر داشته، اما نتوانسته است هدف خود را تحقق بخشد.

ایجاد فتنه مذهبی یکی دیگر از تلاش های بسیار خطرناک جبهه هم پیمان با امریکا و اسرائیل برای تشدید تضاد علیه جبهه مقاومت با به کارگیری تعصبات مذهبی و بهره برداری از تحجر و جهل است که تاکنون متأسفانه نتیجه ای جز تضعیف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره روحانی اسلام در جهان در بر نداشته است. شکست توطئه غرب و عوامل وابسته در منطقه در این دور از تقابل منطقه را وارد مرحله تازه و افق های جدیدی را ترسیم می کند که در آن موازین قدرت به نفع جبهه مقاومت تغییر کرده و در نتیجه پیروزی های پی در پی، مقاومت در لبنان، سوریه و عراق از تجربه های گوناگون تقابل و مدیریت بحران بهره بالایی برده است.