ابتلای یک چهارم جمعیت کشور به اختلالات روانی

گروه اجتماعی- سید حسن هاشمی با بیان این مطلب اظهار کرده در ایران حدود ۱۵ درصد از  مردم به اختلالات اعصاب و روان، دارای اختلالات اضطرابی هستند و اگر کم‌خوابی، بی‌خوابی و اختلالات خلق را به آن اضافه کنیم، حدود ۲۳ درصد از مردم ایران به اختلالات اعصاب و روان مبتلا هستند که قابل توجه است و دولت‌ها در کشور کمتر به آن توجه داشته‌اند.

به گزارش افکارنیوز، با توجه به آمار ارائه‌شده از سوی وزیر بهداشت مبنی بر ابتلای حدود یک چهارم جمعیت کشور به اختلالات اعصاب و روان با دکتر سامان توکلی،روان‌پزشک، دبیر انجمن علمی روان‌پزشکان ایران و عضو هیأت مدیره‌ انجمن علمی روان‌درمانی ایران به گفت‌و‌گو نشستیم و نظرات وی را در این باره جویا شدیم.

* نظرتان درباره آمار ارائه‌شده از سوی وزیر بهداشت چیست؟

بر اساس نتایج آخرین پیمایش ملی سلامت روان در ایران، ۲۳/۶ (بیست‌وسه و شش‌دهم) درصد از افراد بین ۱۵ تا ۶۴ ساله‌ی کشور در یک سال گذشته حداقل دچار یکی از انواع اختلالات روان‌پزشکی بوده‌اند.

* آیا این آمار نسبت به سال‌های قبل افزایش داشته یا خیر؟

قضاوت درباره‌ی این که آیا این آمار نسبت به سال‌های قبل افزایش داشته یا خیر؛، کار راحتی نیست. به این دلیل که برای چنین قضاوتی نیاز است که پژوهش‌هایی با روش‌شناسی مشابه، ابزارهای تشخیصی مشابه و تعاریف مشابه برای اختلالات وجود داشته باشد تا بتوان با مقایسه‌ی آماری و دقیق آن‌ها نتیجه گرفت که روند تغییرات چگونه بوده است و آیا افزایشی وجود داشته یا نه.

با اطلاعات موجود، قاطعانه نمی‌توان گفت این رقم نسبت به سال‌های قبل افزایش داشته یا کاهش داشته یا تغییری نکرده است، اما به هر حال این را می‌دانیم که رقم ۲۳/۶ درصد، یعنی تقریبا یک نفر از هر چهار نفر، رقم بالایی است و این آمار نشان می‌دهد که‌ سلامت روان باید جزو اولویت‌های اصلی نظام سلامت باشد. شیوع اختلالات روان‌پزشکی در مناطق مختلف دنیا طیفی را دربرمی‌گیرد و بعضی از مناطق دیگر جهان شیوعی در همین حدود دارند، و بعضی مناطق کم‌تر.

* چه عواملی باعث ابتلا به این گونه اختلالات می‌شود؟

اختلالات روان‌پزشکی چندعاملی هستند و عوامل مختلفی در بروز آنها موثر است. در پدیدآیی این اختلالات حداقل عوامل زیستی،‌ روانی و اجتماعی را باید در نظر داشت. عوامل زیست‌شناختی و توارثی، عوامل روان‌شناختی و شخصیتی، و همین طور عوامل اجتماعی خرد بین‌فردی و خانوادگی تا عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کلان، مانند فقر، بی‌کاری، ‌شکاف طبقاتی و مانند آن، همگی در ایجاد اختلالات روان‌پزشکی نقش دارند.

* بر اساس آمارهای ارائه‌شده از سوی سازمان پزشکی قانونی در چند سال گذشته میزان نزاع‌ها در جامعه افزایش یافته و آستانه تحمل شهروندان پایین‌تر آمده است. این شرایط چرا اتفاق افتاده و  آیا نمی‌توان از چنین مواردی پیش‌گیری کرد؟

در پاسخ به سؤال شما باید دو موضوع مهم را یادآوری کنم. اول از همه لازم است خط تیره‌ی ضخیم و مشخصی بین سؤالات قبلی و این سؤال بکشیم. ممکن است پشت سر هم بودن این پرسش‌ها این را به ذهن خوانندگان بیاورد که افراد دچار اختلالات روان‌پزشکی عامل خشونت در جامعه هستند. در واقع، این یکی از باورهای کلیشه‌ای و غیردقیقی است که‌ در جامعه وجود دارد و باعث انگ زدن به بیماران دچار اختلالات روان‌پزشکی می‌شود. باید توجه داشته باشیم که اغلب مبتلایان به این اختلالات عامل خشونت نیستند و اغلب موارد خشونت هم ارتباط سبب‌شناختی و علت و معلولی مستقیمی با اختلال روان‌پزشکی ندارند. در واقع، مبتلایان به اختلالات روان‌پزشکی بیش از آن که عامل خشونت باشند، قربانیان خشونت هستند. بنابراین، در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که گرچه خشونت با سلامت روانی-اجتماعی در معنای وسیع آن مرتبط است، اما الزاما با «اختلال‌های روان‌پزشکی» مرتبط نیست.

 

نکته‌ی دوم این که در استفاده و نتیجه‌گیری از آمارها ترجیح می‌دهم محتاط تر باشیم. ‌پزشکی قانونی آماری از تعداد موارد گزارش‌شده یا شکایاتی که در این سازمان ثبت یا رسیدگی شده است را اعلام می‌کند. افزایش این آمار به‌تنهایی الزاما معنای زیاد شدن میزان نزاع‌ها، خشونت و درگیری‌ها نیست بلکه می‌تواند علت‌های دیگری نیز داشته باشد. مثلا ممکن است مردم برای حل مشکلات و اختلافات و نزاع‌های خود بیش‌تر به روندهای قانونی روبیاورند و تعداد موارد و پرونده‌های پزشکی قانونی و دادگاه‌ها بیش‌تر شده باشد، در حالی که شاید تا پیش از این از روش‌های سنتی و حتی خشن‌تر برای حل مشکلات خود و انتقام گرفتن استفاده می کردند. با این ترتیب، بخشی از زیاد شدن آمار چنین پرونده‌هایی ممکن است نشان ‌دهنده‌ی این باشد که مردم برای حل مشکلات خود بیش‌تر از قبل به مراجع قانونی و روش‌های قانونی روی آورده‌اند.

ضمن اینکه استفاده از آمارها و تعبیر و نتیجه‌گیری از آن‌ها به این معنا که خشونت بیشتر شده یا نه، خیلی ساده نیست، در کنار آن باید تأکید کنم که همین آمارهای موجود و مواردی که در طول شبانه‌روز در جامعه مشاهده می‌کنیم، هشدار‌دهنده است. فارغ از این که بر اساس این آمارها بخواهیم نتیجه‌ی قطعی بگیریم که این موارد رو به افزایش است یا نه، می‌توان گفت آمارها به اندازه‌ای است که لازم است به آن‌ها  توجه جدی شود و روش‌هایی برای پیش‌گیری از آنها بیاندیشیم و به کار ببندیم.

پیش‌گیری از چنین مسائل اجتماعی پیچیده و چندعاملی هم کار راحتی نیست و مستلزم آن است که تمام جامعه و بخش‌های مختلف حاکمیت، و به ویژه ‌وزارت بهداشت به عنوان متولی سلامت، نیروی انتظامی و سیستم قضایی و همه‌ی نهادهای مرتبط، دست به دست هم دهند تا بتوانند به کاهش این مسائل کمک کنند.

باید به این نکته نیز اشاره کرد که شاید مهم‌ترین عاملی که می‌تواند در بروز این مسائل نقش داشته باشد و مداخلات پیش‌گیرانه هم باید معطوف به آن باشند، نه عوامل فردی و شخصی مانند بیماری یک فرد و یا نداشتن مهارت در فرد دیگر، بلکه عوامل کلان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که‌ به اصطلاح با نام تعیین‌گرهای اجتماعی سلامت می‌شناسیم‌شان. بنابراین، مهم‌ترین جایی که باید در مداخلات و برنامه‌ریزی‌های درازمدت برای کاهش این موارد به آن توجه شود، همین جا است و نه الزاما مداوای «فرد» بیمار یا مداخلات درمانی معطوف به فرد. گرچه این‌ها هم در سطح فردی جایگاه خود را دارند، اما تا وقتی که در جامعه‌ای شکاف‌های طبقاتی،  بیکاری، ‌نارضایتی، ‌کاهش اعتماد اجتماعی وجود داشته باشد، مداخلات فردی فقط نقشی موضعی می‌توانند داشته باشند.

تلاش برای این که سیاست‌گذاری‌های کلان جامعه به سمت ثبات، آرامش و عدالت اجتماعی باشد، می‌تواند مهم‌ترین و مؤثرترین حلقه در رفع و کاهش این مسائل و آسیب‌های اجتماعی باشد؛ و البته تا به نتیجه رسیدن این اقدامات افراد و خانواده‌های آسیب‌دیده از این شرایط نیازمند حمایت‌های فردی خاص خود هستند.

* در چند سال گذشته افراد مختلف جامعه در مقابل مراجعه به روان‌شناس و روان‌پزشک مقاومت و مخالفت می‌کردند. الان اوضاع چگونه است؟ آیا مردم برای حل مشکلات و اختلالات اعصاب و روان خود به متخصصان مراجعه می‌کنند و مشکلات خود را با شما و همکاران‌تان در میان می‌گذارند؟‌

مسأله «انگ بیماری‌های روانی» در تمام دنیا وجود دارد و یکی از مهم‌ترین عواملی است که‌ باعث می‌شود افراد برای تشخیص و درمان مشکلات خود مراجعه نکنند. بعضی صاحب‌نظران معتقدند که در ایران به دلایل فرهنگی این انگ کم‌تر از برخی جوامع دیگر بوده است و این بیماران از طرف جامعه راحت‌تر پذیرفته می‌شده‌اند و حمایت بیش‌تری از آنان می‌شده است. اما با این حال به نظر می‌رسد که در ایران هم این پدیده به شکل بارز وجود دارد و مانع مراجعه‌ی بیماران هم می‌شود. در واقع، انگ بیماری روانی ناشی از برداشت‌ها و باورهای کلیشه‌ای و نادرست یا غیردقیقی است که‌ درباره‌ی این بیماران یا بیماری‌ها یا حتی درمان‌ها و متخصصان این حوزه وجود دارد. طبیعتا نگاه جامعه و اطرافیان به بیماری روانی یا مراجعه به متخصصان سلامت روان یا درمان‌های دارویی و غیردارویی این اختلالات بر تصمیم فرد برای مراجعه و گرفتن کمک تخصصی تأثیر دارد. باورهایی مانند این که «افراد دچار بیماری روانی خطرناک‌اند»، «افراد دچار بیماری روانی مسؤولیت‌ناپذیرند»، «مشکلات این افراد دست خودشان است و ناشی از کوتاهی یا ضعف شخصیت آنان است»، یا مواردی مثل این که «درمان‌های اختلالات روانی بی‌اثر است یا پرعارضه است» و مانند آن جزو باورهایی است که‌ در ایجاد و تشدید و تثبیت انگ بیماری روانی نقش دارد.

 

علاوه بر آن، در کنار انگ بیماری روانی موضوع دیگری که‌ در مراجعه‌ی افراد مؤثر است و با انگ بیماری روانی هم مرتبط است آگاهی مردم درباره‌ی این اختلالات و درمان‌ها و به اصطلاح سواد سلامت مردم و جامعه است. بسیاری از موارد، مردم این اختلالات را نمی‌شناسند و به جای آن که با آن مثل هر بیماری دیگری برخورد کنند که نیاز به مراجعه به متخصص و درمان دارد، با نگاهی اخلاقی برخورد می‌کنند و مثلا فکر می‌کنند این شرایط ناشی از تنبلی یا بی‌مسؤولیتی آنان است و انتظار دارند که خود افراد مشکل‌شان را حل کنند. خوش‌بختانه، در سال‌های اخیر توجه جامعه و رسانه‌ها به این موضوع بیش‌تر شده و برای شناساندن این اختلال‌ها به مردم، اقدامات خوبی در صدا و سیما و روزنامه‌ها و نشریات شده است. برداشت  من این است که این اقدامات بر آگاهی مردم و تمایل‌شان برای کمک گرفتن از متخصصان تأثیر مثبت داشته است، اما هم‌چنان راه درازی در پیش رو است و باید تلاش‌های مداوم و جامع‌تری انجام شود.

* آیا موانع دیگری بر سر راه استفاده از خدمات سلامت روان در جامعه وجود دارد؟

مانع دیگر برای دست‌رسی به خدمات سلامت روان مانع اقتصادی است. بیماری‌ها و اختلالات روانی در بسیاری اوقات مزمن هستند و نیز بسیاری مواقع ممکن است نیاز به درمان‌های غیردارویی مانند روان‌درمانی داشته باشند که ممکن است طولانی‌مدت و پرهزینه باشند. بنابراین، بسیاری از اقشار ضعیف‌تر جامعه نمی‌توانند هزینه‌ی این خدمات را پرداخت کنند و حتما لازم است که‌ برای دریافت این خدمات از حمایت‌های بیمه‌ای برخوردار شوند. خوش‌بختانه، در سال‌های اخیر برخی و بخشی از این خدمات در قالب کتاب ارزش‌های نسبی خدمات تعریف شدند که قاعدتا بیمه‌ها هم باید آن‌ها را پوشش بدهند، اما متأسفانه هنوز و تا به حال این امر به شکل درست اجرا نشده و علی‌رغم گذشت حدود ۲۲ ماه از زمان لازم‌الاجرا شدن آن، هنوز اشکالات اساسی در پوشش بیمه‌ای این خدمات وجود دارد. طبیعتا ادامه‌ی این وضعیت منحر به محروم ماندن بخش وسیعی از مردم از درمان‌ها و خدمات موردنیازشان می‌شود که‌ تبعات منفی آن برای سلامت روان جامعه و نیز این گروه‌های محروم اقتصادی قابل چشم‌پوشی نیست. همین طور، مشکلات و محدودیت‌های دیگر که در ارتباط با پوشش بیمه‌ای بستری‌های درازمدت، موارد خودکشی یا شکل‌های شدید اختلالات روان‌پزشکی یا روان‌پریشی‌ها وجود دارد نیز باید موردتوجه قرار بگیرد. امیدوارم بیمه‌ها و سازمان‌های حمایتی تلاش برای تحت پوشش قرار دادن خدمات موردنیاز این بیماران را در صدر اولویت‌های خود قرار بدهند.

 

مهرنوش حیدری