به گزارش پارس ، به نقل از روزنامه جام جم: کسی در راه است، آهسته می آید. شاید همین نزدیکی ها است. نویدش می آید. امیدش در راه است. با خود باران و خورشید و گندم دارد.

از پس این باران و خورشید و گندم، بارانی می بارد و رنگین کمانی بر می آید در آسمان. بی تابی های انتظار روزی سر خواهد آمد، پایان خواهد داد به همه ین تمناها و آنگاه تمنای دیگری آغاز می شود از آمدنش.

شوق دیدار یار آنگاه که وصال را هدیه می کند به عاشقان، دیدنی است. اکنون فراقش، فراغ را از ما ربوده، روزی سرانجام دلش به حالمان خواهد سوخت، خواهد آمد. آنگاه هنگامه ای برای عاشقانش برپا می شود. چه غوغایی به پا خواهند کرد از آمدنش. شوری عاشورایی برای آن تنها یادگار امیر مؤمنان بر پا خواهند ساخت. دل به دریا خواهند زد، ناخدا مهدی است، دریایی از معرفت و عشق. خسته از راه اما ناامید هرگز.

گرچه غم فراقش شراره به جان زده است که اگر آتش نزند دل را، عاشق نیستیم. باید هوای جنون به سر زند تا هنگام آمدن آن دردانه و سرور و مولایمان غم از دل برود. آنگاه لیاقت دیدنش را خواهیم داشت. تا چشم ها جوی خون نشود و زخمه بر دل نزند، چگونه لایق شویم؟

از این انتظار خسته نیستیم و هر هنگام که دلتنگ و بی تابت می شویم، ندایی درون ما فریاد می زند و نهیب می دهد بی تاب مشو، نا امید و شک مکن که او خواهد آمد و این رؤیای شیرین صادق است که ما را می برد با او.

ای خورشید عالم تاب! در کوی عشق تو خطر خواهیم کرد، آنجا که عشق باشد جان را خطر نباشد. ای سپیده عشق طلوع کن غبار از رخ غمگین ما بزدا، جان ما را غرق در غرور و سرور کن. نور علی نور می شود. چشم های عاشقان منور می شود و دیده ناکثین کور.

مولا، امیر دل ها! تمنایمان سرشار است و لبریز. دعایمان آمدنت است و بس. « بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین»

ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد

در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد