آنتوان دوسنت اگزوپری یک جمله زیبا در مورد قضاوت دارد که میگوید: محاکمه کردن خوداز محاکمه کردن دیگران خیلی مشکلتر است. اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درستی بکنی، معلوم میشود یک فرزانه تمام عیاری.

 اینکه آیا جزو افرادی هستیم که دیگران را قضاوت می کنیم یا خیر از جمله سئوالاتی است که بهتر است به جای آنکه کسی از ما در مورد آن پرسشی کند خودمان آن را پرسیده و آنقدر عادل باشیم که پاسخ قانع کننده ای به خودمان بدهیم.

 اما چرا این است که ما آدم ها استادِ قضاوت کردنِ دیگرانیم.

جواب ندادنِ پیام را مغرور بودنشان تلقی میکنیم 
 و زود جواب دادن ها را هم میگذاریم به پایِ بیکار بودن...
به کسی که با همه گرم میگیرد انگِ بیش از حد آزاد بودن میزنیم،
و کسی که حریمش را حفظ میکند متهم میکنیم به گوشه گیر بودن...
کسی که تار مویش یا مچ دستش معلوم است را بی بند و بار میدانیم
و با حجاب ها را خشکِ مذهب...

به کسی که از خودش زیاد عکس میگذارد لقبِ خود شیفته میدهیم
و وقتی کسی عکسی از خودش نگذارد میگوییم لابد خیلی زشت است...
عکس از بیرون رفتن و خوش گذرانی بگذاریم اسمش میشود شو آف
و تفریح هایمان را برای خودمان نگه داریم میشویم
بیچاره و افسرده است...

زیاد که بخندیم میشویم بی غم
و ناراحتیمان را که بروز بدهیم میشویم تو هم که همیشه حالت بد است...
عکسِ چشم و ابرو بگذاریم میگویند لابد هنوز نرفته زیر دست جراح
و عکس از صورت میگذاریم میگویند لابد هیکلش نتراشیده است...
آهنگ خارجی گوش بدهیم میشویم متظاهر
و آهنگ فارسی که پخش کنیم بی کلاس...
ازدواج که نکنیم میشویم لابد عیب و ایرادی داشته
و بله که بدهیم میشویم عجله داشت انگار...

 

چرا ما آدم ها استادِ قضاوت کردن دیگرانیم؟!


ما آدمها تکلیفمان با خودمان معلوم نیست
اصلا ملاک برای خوب و بد بودن آدم ها نداریم انگار...
بعد با همین ملاک های نصفه نیمه که هر روز هم عوضشان میکنیم
می افتیم به جان آدمها و اندازه گیری و برچسب زدن بهشان...